آنگاه که حقیقت را یافتم

فهرست کتاب

الف) آیه مباهله [۴۰۵]

الف) آیه مباهله [۴۰۵]

آیه مباهله که درباره وفد نجران نازل شده است یکی از مهم‌ترین دلایل شیعه اثنا عشریه درباره امامت است. خداوند در این آیه می‌فرماید:

﴿فَمَنۡ حَآجَّكَ فِيهِ مِنۢ بَعۡدِ مَا جَآءَكَ مِنَ ٱلۡعِلۡمِ فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَكُمۡ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمۡ ثُمَّ نَبۡتَهِلۡ فَنَجۡعَل لَّعۡنَتَ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡكَٰذِبِينَ٦١[آل عمران: ۶۱].

«هرگاه بعد از علم و دانشی که [درباره مسیح] به تو رسیده است [باز] به تو به ستیز پرداختند. بدیشان بگو:ب یایید ما فرزندان خود را دعوت می‌کنیم شما هم فرزندان خود را دعوت کنید، زنان خود را فرامی‌خوانیم شما هم زنانتان را فرابخوانید و ما خود را آماده می‌کنیم شما هم خود را آماده کنید سپس دست دعا به سوی خدا برمی‌داریم و نفرین خدا را برای دروغگویان تمنا می‌کنیم.»

شیعیان معتقدند که در این آیه وجه دلالت بر امامت علی بن ابیطالب آن است که پیامبر جاو را همانند خودش قرار داده است: «وأنفسنا وأنفسكم»و منظور او از «أبناءنا» حسن و حسین÷و منظور از «نساءنا»، فاطمه و «أنفسنا» خودش و علی بوده است ... از آنجا که او علی را همانند خود قرار داده است پس نباید هیچ کس در فضایل همانند علی باشد و فضایلش به میزان فضایل او نزدیک شود.

قبل از بررسی این ادعا باید گفت ...

برای من درباره این آیه حادثه‌ای رخ داد که هرگز فراموش نمی‌کنم.

یکی از دوستانم با من تماس گرفت و مرا به حضور در یک گفتگو میان دو جوان شیعه و سنی در یکی از مجالس دعوت کرد که پیرامون اختلاف شیعه و سنی سخن می‌گفتند. به دعوتش پاسخ مثبت دادم به امید اینکه گفتگو علمی و به دور از تعصب باشد.

جوان سنی به محل مجلس نزدیک‌تر بود به همین دلیل قبل از جوان شیعه حاضر شد او مرا به یکی از افراد حاضر در جلسه را به من معرفی کرد و گفت: او مؤذن یکی از مساجد است و نام خانواده‌ای با اصل و نسب در تشیع را ذکر کرد که این جوان از آن خاندان بود. این جوان قبل از اینکه به مذهب اهل سنت درآید در شبیه‌خوانی عزاداری‌های عاشورا به ایفای نقش می‌پرداخت.

مستقیماً به سوی آن فرد رو کردم و به او خوش‌آمد گفتم و از او دربارۀ علت تغییر مذهب سؤال کردم و ما درباره مشکلاتی که او به علت سنی‌شدن با آن‌ها روبرو شده بود سخن گفتیم. اما در میان همه این سخنان استناد ما گفتگویی است که میان او و یکی از علمای شیعه پیرامون این آیه صورت گرفته است. این جوان گفت: روزی به پسر عمویم گفتم: از جمله عقاید شیعه امامیه اثناعشریه برتری‌دادن امام علی بر انبیاست. پسر عمویم این امر را انکار کرد و گفت: من شیعه‌ام و این مطلب را نشنیده‌ام. گفتم: چون تو عامی هستی و همه عقاید را نمی‌دانی. اما من درباره این امور آگاهی دارم.

می‌گوید: چنین اتفاق کردیم که یکی از علمای شیعه اثناعشریه قضیه را میان ما خاتمه دهد و داوری کند به این ترتیب که من با آن عالم به عنوان یک شیعه اثناعشریه سخن بگویم همچنانکه قبلاً بودم تا او بیمی به دل راه ندهد.

می‌گوید: از شیخ پرسیدم: «امام علی÷برتر است یا انبیا÷؟»

شیخ پاسخ داد: امام علی÷از همه پیامبران به جز حضرت محمد جبرتر است.

به پسرعمویم نگاهی کردم و گفتم: دیدی درست می‌گفتم؟!

سپس از شیخ سؤال کردم: چه چیز امام علی÷را برتر از همه پیامبران به جز حضرت محمد جقرار داده است.

پاسخ داد: آیه مباهله. زیرا خداوند عزوجل به وسیله آیه «وأنفسنا وأنفسكم»او را خود پیامبر جقرار داده است.

جوان گفت: به ذهنم خطور کرد که به شیخ بگویم: اما خداوند – عزّوجل - در قرآن خطاب به کفار می‌گوید:

﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٢٨[التوبة: ۱۲۸].

«بی‌تردید پیامبری [به نام محمد] از خود شما به سویتان آمده است. هرگونه درد، رنج، بلا و مصیبتی که به شما برسد بر او سخت و گران می‌آید. به شما عشق می‌ورزد و اصرار به هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان دارای محبت و لطف فراوان و بسیار مهربان است.»

آیا می‌توان گفت کفار مکه خود رسول خدا بودند. زیرا خداوند فرموده است: «رسولٌ من أنفسكم»؟

جوان گفت: وقتی چنین گفتم شیخ سکوت کرد!

سپس آنچه را که میان او و شیخ درباره عقیده پیرامون ابوبکر و عمر و حوادث دیگری را که روی داده بود برایم تعریف کرد.

سپس در این هنگام آن جوان شیعی که منتظر او بودیم آمد و سخن حاشیه‌ای‌مان را به کنار گذاشتیم و به او خوش‌آمد گفتیم و گفتگو و بحث شروع شد.

در آیه مباهله بر ادعای شیعه امامیه پیرامون امامت هیچ دلالتی ندارد. به چند دلیل:

اولاً: زیرا با وجود معانی و مترادفات فراوان کلمه «نفس» که امامیه به دلالت آن بر خلافت علی بن ابیطالب معتقدند، هیچ کدام از معانی حقیقی و مجازی آن بر خلافت دلالت ندارد. زبیدی به نقل از ابن خالویه می‌گوید: «نفس به معنای برادر است. ابن بری گفته است: شاهد آن، این آیه است که خداوند می‌فرماید:

﴿فَإِذَا دَخَلۡتُم بُيُوتٗا فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ٦١[النور: ۶۱].

و ابن عرفه می‌گوید در آیه:

﴿لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَيۡرٗا١٢[النور: ۱۲].

منظور از أنفسهم مؤمنان و پیروان شریعتشان بوده است.» [۴۰۶]

دهلوی می‌گوید: (ندعُ أنفسنا)به معنی حاضرشدن خودمان است. همچنین چنانچه امام علی÷را به عنوان مصداق (أنفسنا) در مقابل پیامبر بدانیم پس مصداق (أنفسكم) در مقابل کفار چه کسی خواهد بود. زیرا (أنفسكم) خطاب به کفار آمده است. حال آنکه کفار هم در صیغه (ندع) مشترک هستند و فراخواندن آن‌ها و فرزندانشان بعد از عبارت (تعالوا) بی‌معنی خواهد بود. [۴۰۷]

اما عبارت «و أنفسنا وأنفسكم»مانند آیه:

﴿لَّوۡلَآ إِذۡ سَمِعۡتُمُوهُ ظَنَّ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بِأَنفُسِهِمۡ خَيۡرٗا١٢[النور: ۱۲].

است که درباره ام‌المؤمنین عایشه در جریان حادثه افک نازل شده است. پس هر کدام از مؤمنان جزو (أنفس) زنان و مردان مؤمن است.

همچنین آیه:

﴿وَلَا تُخۡرِجُونَ أَنفُسَكُم مِّن دِيَٰرِكُمۡ٨٤[البقرة: ۸۴].

«بعضی از شما برخی دیگر را اخراج نکنید.»

مراد از (أنفس) برادران نسبی و دینی است. [۴۰۸]

گفتم: خداوند درباره پیامبر جمی‌فرماید:

﴿لَقَدۡ جَآءَكُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِكُمۡ عَزِيزٌ عَلَيۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِيصٌ عَلَيۡكُم بِٱلۡمُؤۡمِنِينَ رَءُوفٞ رَّحِيمٞ١٢٨[التوبة: ۱۲۸].

در این آیه امامیه در عبارت «أنفسنا» به معنی مطابقت و مشابهت استناد می‌کنند. اما درباره این آیه که پیرامون پیامبر جو کفّار مکه سخن می‌گوید و در آن عبارت «من أنفسكم» آمده است چه می‌گویند. چه کسی می‌تواند بگوید که [معاذالله] نفس رسول خدا جمانند جانهای کفار مکه است؟!؟!

در این‌جا تفسیر به رأی آیه مباهله و دوگانگی در تفسیر روشن می‌شود و آن هنگامی است که علمای شیعه همه این نصوص را نادیده می‌گیرند. سپس به این آیه مبارکه می‌پردازند و در معنایش چنان مبالغه و ادعا می‌کنند که علی همان پیامبر جاست و همه فضایل او به جز نبوت را دارد! در اینجا شایسته است به روایتی که در کتاب‌های شیعه نقل شده است اشاره کنم که بیان می‌کند اطلاق کلمه (أنفسنا) بر برادر، نزدیکان و کسانی که در یک گروه قرار دارند در میان عرب زبانان امری متعارف است.

کلینی به نقل از امام جعفر صادق روایت می‌کند که گفت: امیرالمؤمنین÷عبدالله بن عباس را به سوی ابن کواء و یارانش فرستاد در حالی که لباسی نازک و جامه‌ای به تن داشت. وقتی او را دیدند به او گفتند: ای ابن‌عباس تو بهترین مایی این لباس را می‌پوشی! گفت: این اولین چیزی است که من با شما در آن اختلاف دارم. خداوند می‌فرماید:

﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِينَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِيٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّيِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ٣٢[الأعراف: ۳۲].

«بگو: چه کسی زینت‌های الهی را که برای بندگانش آفریده است و همچنین مواهب و روزی‌های پاکیزه را تحریم کرده است.»

همچنین فرمود:

﴿۞يَٰبَنِيٓ ءَادَمَ خُذُواْ زِينَتَكُمۡ عِندَ كُلِّ مَسۡجِدٖ٣١[الأعراف: ۳۱].

«ای آدمیزدگان، در هر نمازگاه و عبادتگاهی خود را [با لباس مادی که عورت شما را بپوشاند و با لباس معنوی تقوا] بیارایید.» [۴۰۹]

پس بعد از این دلایل قرآنی و این روایت از کتاب‌های شیعیان، آیا باز هم غالیان سخنی دارند؟

ثانیاً: یکی از علمای شیعه که شیخ رضی است اعتراف می‌کند که همان گونه که شیعه می‌گویند عبارت «أنفسنا» در آیه مباهله به معنی این نیست که علی÷همان پیامبر جاست.

شیخ رضی می‌گوید در کتاب «حقائق التأویل في متشابه التنزیل» ص ۱۱۳ در تفسیر این آیه می‌گوید: بعضی از علما می‌گویند: اعراب در زبانشان پسر عموی دوستان و نزدیکانشان را پسر عموی خودشان می‌دانند ونزدیکان او نزدیکان آن فرد نیز خواهند بود. از جمله دلایل این امر آیه زیر است که خداوند می‌فرماید:

﴿وَلَا تَلۡمِزُوٓاْ أَنفُسَكُمۡ وَلَا تَنَابَزُواْ بِٱلۡأَلۡقَٰبِۖ١١[الحجرات: ۱۱].

«و همدیگر را طعنه نزنید و مورد عیبجویی قرار ندهید و یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند مخوانید و منامید.»

مقصود از این آیه این است از برادران مؤمنتان عیب‌جویی نکنید. به همین دلیل برادری دینی را به جای برادری نسبی آورده است. از آنجا که در نزد آن‌ها نفس بر کسی که دارای قرابت نسبی دوری است دلالت می‌کند پس سزاوارتر است که بر کسی که قرابت سببی دارد، دلالت کند. شاعر می‌گوید: «و كأنا یوم قری إنما نقتل إیانا»مقصود او این است: هنگامی که ما با برادرانمان می‌جنگیدیم و آن‌ها را می‌کُشتیم گویی خودمان را می‌کشتیم به دلیل پیوندهای خویشاوندی، نسبی، خونی، قرابت و عصیبت جان‌های نزدیکانش را به جای خود قرار داده است.

اما این آیه از سوره نور را که خداوند می‌فرماید:

﴿فَإِذَا دَخَلۡتُم بُيُوتٗا فَسَلِّمُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِكُمۡ٦١[النور: ۶۱].

می‌توان به این صورت تأویل کرد. زیرا در تفسیر آمده است که آیه بدین معنی است که باید بعضی از شما بر گروهی دیگر [از خودتان] سلام کنند زیرا سلام‌کردن فرد بر خود محال است. علت اینکه در این آیه چنین آمده است این است که جان‌های مؤمنان به علت اشتراک در پیوند دین و مورد خطاب‌ قرارگرفتن در لغت دینی همانند یک جان است. هرگاه یکی از آن‌ها به برادرش سلام کند گویی آن فرد به خود سلام کرده است زیرا تفاوتی میان آن‌ها وجود ندارد و جان‌هایشان با همدیگر آمیخته است.»

بدین ترتیب روشن می‌شود که در این آیه درباره مساوات میان پیامبر جو علیسکه مورد ادعای شیعیان است هیچ دلالت و نصی وجود ندارد. پس کلمه «نفس» در زبان عربی همچنانکه به افراد نزدیک اطلاق می‌شود به افرادی که دارای نسب دوری هستند نیز اطلاق می‌‌شود و در این امر چه از دور یا نزدیک هیچ دلالتی بر امامت وجود ندارد.

ثالثاً: فراخواندن علی، فاطمه، حسن وحسین از سوی پیامبر از باب قرابت بود نه اظهار امامت یا منصوص‌کردن آن. زیرا مباهله فقط موجب به دست‌آوردن رغبت، بیم و احساس صداقت مدعی در این امر که او خود و خانواده‌اش را برای مباهله می‌آورد که جانها برای حفظ آن‌ها تلاش می‌کند نه دیگران که از آنان دورترند. [۴۱۰]

در این آیه زمینه فداکاری بیش از بیان فضایل یا امامت وجود دارد. فرد،خودش، فرزندان و زنانش را برای فداکردن با خود می‌آورد نه برای خلافت! [۴۱۱]

رابعاً: ادعای شیعه امامیه مبنی بر اینکه این آیه بر مساوات میان پیامبر جو علی در همه امور به جز نبوت دلالت دارد، سخنی غیرقابل اثبات است، زیرا هیچ کس نه علی و نه دیگران در هیچ یک از امور دین با او مساوی نیستند. پس مقام و کمال بشری پیامبر کجا و دیگران کجا؟ امام علی خودش نیز به آنچه شیعه امامیه می‌گوید راضی نیست و انسان منصف و عاقل این امر را به وضوح درمی‌یابد.

کلینی در کافی روایت می‌کند که از امیرالمؤمنین÷پرسیده شد: «ای امیرالمؤمنین آیا تو پیامبری؟ فرمود: وای بر تو! بلکه من فقط یکی از غلامان محمد جهستم [۴۱۲].» و مقصود او از (عبد) فرمانبرداری و خدمتگزاری است نه خشوع و فروتنی.

اگر مقام حضرت علی براساس گفته صریح خودش این باشد که شیعه امامیه نیز آن را روایت و عقل آن را تأیید می‌کند و باید همه معتقد باشند که اگر او از پیامبر هدایت و سنت ایشان پیروی کند تابع و پیرو ایشان خواهد بود، پس چگونه غالیان جرأت گفتن این ادعای گناه‌آلود را می‌کنند که علی همان محمد جاست با این تفاوت که نبوت را ندارد.

آیا کمال بشری پیامبر جدر دوران نبوت یا حتی قبل از آن با کمال بشری علی یکسان است؟ آیا این‌ها ادعا می‌کنند که میان رسول خدا قبل از بعثت و علی بن ابیطالب تفاوتی وجود ندارد و هنگامی که نبوت نازل شد میان محمد جو علی بن ابی‌طالب تفاوتی قائل نشد. اما براساس حکمت الهی که بر ما پوشیده است نه به علت کامل‌تر، برتر و والامقام‌تر، داشتن اخلاق برتر و استحقاق بیشتر محمد جنبوت به او تعلق پیدا کرد نه به علی بن ابی‌طالب؟!

امروزه شعیان اثنی‌عشری از متعصبان اهل سنت خشمگین می‌شوند که به آن‌ها این امر را نسبت می‌دهند که شیعه معتقد است که جبرئیل در نازل‌کردن نبوت بر محمد اشتباه کرد و می‌بایست قرآن بر علی نازل می‌شد! و این ادعا باطل است و شیعیان اثناعشریه از این افترا و بهتان مبرا هستند [۴۱۳]. اما در همان حال نفس رسول خدا و نفس علی بن ابی‌طالب را مساوی و برابر می‌دانند و نبوت را استثنا می‌کنند. گویی ناخواسته می‌گویند خداوند محمد جرا به خاطر متمایزبودن او از سایر مردم برنگزید. زیرا علی دقیقاً خود اوست. اما مشیت الهی چنین حکم کرد که محمد پیامبر و علی وصی او باشد!

مجلسی حدیث زیر را نقل می‌کند: «إن الله اتخذ محمداً جعبداً قبل أن یتّخذه نبیّاً وإنَّ علیاً÷كان عبداً ناصحاً لله عزوجل [۴۱۴]» و در حاشیه آن می‌گوید: «مقصود این است که علی هم این کمالی را که پیامبر جقبل از بعثت و نبوت داشته است او هم دارا بوده است و او در همه کمالات به جز نبوت با پیامبر جشریک بود. از شما درباره ولایت کسی که چنین بوده است پیمان گرفته شده است.» [۴۱۵]

خداوند به تو رحم کند ... غلو ناخودآگاه ما را به سوی کدامین گمراهی سوق می‌دهد... .

﴿إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٞۖ وَلِكُلِّ قَوۡمٍ هَادٍ٧[الرعد: ۷].

«تو تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی راهنمای دارد.»

شیعه اثناعشریه به آنچه ابن جریر طبری در تفسیرش ج ۱۳ ص ۷۲ و ابن عساکر در تاریخش ج ۱۲ ص ۱۵۴ از ابن عباس روایت کرده‌اند استناد می‌کنند که ابن عباس گفت: هنگامی که این آیه نازل شد پیامبر جفرمود: «من بیم‌دهنده‌ام و علی راهنماست. ای علی بعد از من هدایت‌شوندگان به وسیله تو هدایت می‌شوند» این دلیل بر آن است که امام علی وصی و جانشین رسول خدا جو امام پس از اوست.

برای دریافتن معنای‌ آیه و میزان صحت استدلال شیعه امامیه به این نص، ما فقط دو راه داریم:

اولاً: تأمل‌کردن در واژه‌های آیه و میزان دلالت آن بر امام علی یا غیر او.

ثانیاً: تحقیق در سنت ثابت و صحیح پیامبر ج. چنانچه در آن ثابت شد که مقصود آیه علی بن ابی‌طالب یا غیر اوست بدون تردید آن را می‌پذیریم.

اما درباره راه اول باید گفت واضح است که الفاظ آیه بر این امر دلالت نمی‌کند که مقصود از هادی، علی بن ابی‌طالب یا اصحاب دیگر پیامبر مانند ابوبکر، عمر، عمار یا ابوذر است.

همچنین با نظر در روش دوم و تأمل در روایت مشاهده می‌کنیم که در سند حدیث موارد زیر وجود دارد:

۱) یکی از راویان آن (معاذ بن مسلم) مجهول و ناشناخته است.

۲) همچنین در سند آن، حسن بن حسین انصاری عرنی کوفی وجود دارد که متهم است.

ابن عدی درباره او می‌گوید: حدیث او به احادیث افراد مورد اعتماد شبیه نیست.

ابن حبان نیز می‌گوید: اشتباهات را به افراد مورد اعتماد نسبت می‌داد و امور را برعکس روایت می‌کرد.

۳) عطاء بن سائب که جزو راویان آن است دارای اختلاط بوده است.

۴) در روایت حاکم در ج ۳ ص ۱۲۹ و ۱۳۰ مستدرک و ابن عساکر در ج ۱۲ ص ۱۵۴ تاریخش نص حدیث با این الفاظ آمده است: «قال علی: رسول الله جالمنذر وأنا الهادی»و در سند این روایت نیز (حسین الأشقر) وجود دارد که احادیثش متروک است.

از آنچه در این دو روایت مورد انتقاد است اموری است که از جمله آن‌ها:

اولاً

عبارت (بك یهتدی المهتدون بعدی):«هدایت‌شوندگان فقط به وسیله تو هدایت می‌شوند.» یعنی همه کسانی که از امت پیامبر جهستند و بعد از او می‌آیند هدایتشان به وسیله امام علی است در حالی که این ظلم در حق رسول خدا است که او الگو و هدایتگر مردم در زمان حیاتش و پس از وفات وفاتش است. اوست که فرموده است: «تركتكم علی البیضاء، لیلها كنهارها لایزیغ عنها إلّا هالك»: «شما بر سر راهی روشن ترک کرده‌ام که شب آن همانند روز روشن است و فقط هلاک‌شوندگان از آن منحرف می‌شوند [هر کسی که از آن منحرف شود، هلاک خواهد شد [۴۱۶].]» پس چگونه ممکن است پیامبر جبعد از وفاتش منبع هدایت نباشد، حال آنکه علی در دوران زندگی و پس از وفاتش منشأ هدایت و راهنمایی می‌باشد.

گویی در نظر اینان رسول خدا فقط بیم‌دهنده است نه هدایتگر و فقط علی‌بن ابیطالبسهدایتگر است.

اساساً هادی‌بودن رسول خدا نیاز به اثبات یا دلیل‌آوردن ندارد. اما من در اینجا فقط به این آیه از قرآن کریم اشاره می‌کنم که خداوند می‌فرماید:

﴿وَإِنَّكَ لَتَهۡدِيٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٥٢[الشورى: ۵۲].

«و بی‌تردید و به سوی راهی راست هدایت می‌کنی.»

به همین دلیل باید به این افراد جدل‌کننده گفت: مردمان بسیاری به پیامبر جایمان آوردند و به وسیله او هدایت شدند و بدین وسیله وارد بهشت شدند و بیشتر آن‌ها حتی یک کلمه از علی یا ابوبکر و غیر آن‌ها نشنیدند تا به وسیله آن هدایت شوند. همچنین هنگامی که سرزمین‌ها فتح شد و مردم گروه‌گروه به دین اسلام درآمدند و به سوی این دین و آنچه کلام خداوند و پیامبرش شنیدند هدایت شدند و آن‌ها از علی بن ابی‌طالب ابلاغ خاصی را نشنیدند تا به وسیله آن هدایت شوند بلکه به وسیله آنچه از کتاب خداوند و سنت پیامبرش شنیدند هدایت شدند.

آیا درباره آن‌ها باید گفت که آن‌ها هدایت‌یافتگانند یا گمراهند؟ اگر بگویند (هدایت‌شدگانند) این جواب برای باطل‌کردن روایت کافی است و اگر پاسخ دهند که (آن‌ها گمراهند)، این پاسخ برخلاف چیزی است کتاب خدا، سنت پیامبرش و اجماع مسلمانان بر آن دلالت دارد.

همچنانکه در این روایت اجحاف و ظلم بزرگی در حق بقیه اصحاب پیامبر شده است که مردمان بی‌شماری به دست آن‌ها هدایت شده‌اند.

پس بی‌تردید وضعیت موجود و حقیقت امر این روایت را تکذیب می‌کند. اصحاب پیامبر جسرزمین‌ها را فتح کردند و علم به وسیله عبدالله بن مسعود، أبی بن کعب، عبدالله بن عباس و دیگران انتشار یافت. در نتیجه مردم به سوی [کتاب خدا و] سنت پیامبر هدایت شدند واز طریق این اصحاب با تعالیم دین هدایت شدند پس چه چیزی هدایت را فقط مختص امام علیسکرده است؟

ثانیاً

اینکه خداوند فرموده است:

﴿وَلِكُلِّ قَوۡمٍ هَادٍ٧[الرعد: ۷].

«هر قومی هدایتگری دارد.»

در این عبارت اسم نکره (هاد) در سیاق اثبات آمده است و این امر بر شخص معینی دلالت نمی‌کند. پس ادعای اینکه این آیه درباره علی، ابوبکر، عمر یا کسان دیگر نازل شده است مادامی که نص قرآن بر آن دلالت نمی‌کند و روایت مذکور در این باره از نظر متن و سند صحت ندارد، باطل است.

ثالثاً

شیخ محمد بن حسن حلی مشهور به ابن علامه در كتاب (إیضاح الفوائد في شرح اشكالات القواعد) چنین می‌گوید: «نسبة الإرشاد إلی الأنبیاء ونسبتة الإرشاد إلی الأوصیاء إشارةً إلی قوله تعالی:﴿إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٞۖ وَلِكُلِّ قَوۡمٍ هَادٍ٧[الرعد: ۷].« وجعل النبی للتبلیغ والوصی للتكمیل»:«ارشاد به انبیاء و تکمیل‌کردن به اوصیا نسبت داده شده است که براساس این آیه که خداوند فرموده است: ﴿إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٞۖ وَلِكُلِّ قَوۡمٍ هَادٍ٧[الرعد: ۷]. بی‌تردید تو فقط بیم‌دهنده‌ای و هر قومی هدایتگری دارد.» و پیامبر برای ابلاغ [دین] و وصی برای تکمیل [آن] قرار داده شده است.» [۴۱۷]

در پاسخ باید گفت: عجب بی‌شرمی بزرگی است که پیامبر جرا به ترک‌ وظیفه کامل‌کردن دین را متهم و ادعا کنیم که او آن را برای کسی دیگر رها کرده است؟!

علاوه بر این ابن علامه و امثالش که به ساحت مقدس پیامبر جدست‌د‌رازی می‌کنند کجا و این آیه قرآن کریم کجا که خداوند فرموده است:

﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗاۚ٣[المائدة: ۳].

«امروزه دینتان را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شمابه اتمام رساندم و اسلام را برای شما [به عنوان] آیین [خداپسند] برگزیدم.»

دین به وسیله رسول خدا جکامل و تمام شده است و انکار کامل‌شدن دین به وسیله پیامبر جانکار چیزی است که ضرورتاً درباره دین دانسته می‌شود و تکذیب زشت و ناروای قرآن است که صراحتاً پیامبر را کامل‌کننده دین می‌داند و کسی که چنین بگوید به اجماع همه مسلمانان کافر است.

رابعاً

بعضی از شیعیان به آنچه عبدالله بن احمد در [زوائد المسند] ج ۱ ص ۱۲۶ به نقل از السدی به روایت از رسول خدا جنقل کرده است استناد می‌کنند که پیامبر جدرباره تفسیر این آیه فرمود: «بیم‌دهنده و هدایت‌کننده مردی از بنی‌هاشم است.» شیعیان مدعی‌اند که این روایت دلیل واضحی است مبنی بر اینکه منظور از هادی در این آیه همان علی بن ابیطالب است که این ادعا استدلال عجیبی است که از فهم کم آن‌ها از آیه و حدیث با هم ناشی می‌شود! خداوند در این آیه پیامبرش را توصیف می‌کند و می‌فرماید:

﴿إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٞۖ٧[الرعد: ۷].

«بی‌تردید تو بیم‌دهنده هستی.»

در اینجا (أنت: تو) علی، ابوبکر یا افراد دیگر را مورد خطاب قرار نمی‌دهد. بلکه خطاب او فقط متوجه رسول خدا جاست و روایتی که ذکر کردیم، بیم‌دهنده هدایت‌کننده را یک فرد می‌داند که مردی از بنی‌هاشم است. آیا کسی تردید دارد که پیامبر جبیم‌دهنده است؟ بی‌تردید نه. آیا کسی تردید دارد که رسول خدا از بنی‌هاشم است؟ بی‌تردید نه. بنابراین پس هدایتگر کیست؟ بی‌شک او رسول خدا جاست.

بنابراین عبارت «رجل من بنی‌هاشم»همانند این فرموده پیامبر است که مدتی قبل از وفاتش فرمود: «إن الله سبحانه خیر عبداً بین الدنیا وبین ما عنده فاختار ما عندالله»: «بی‌تردید خداوند پاک و منزه بنده ای را میان دنیا و آنچه در نزد اوست مختار کرد پس [آن بنده] آنچه را که نزد خداوند است برگزید [۴۱۸].» مقصود پیامبر جدر این حدیث خودشان بودند. اما بنا به حکمتی که خود می‌دانست آن را صراحتاً بیان نفرمود.

بنا به فرض قبول روایت مذکور این استدلال انجام شد. حال آنکه اگر «السدی» مذکور در سند حدیث «السدی الكبیر» می‌بود بیشتر اوقات به روایت او اهتمام و توجه می‌شد.

ابوزرعه درباره او می‌گوید: احادیثش سست است. ابوحاتم می‌گوید: احادیث او نوشته می‌شود اما بدان استناد نمی‌شود. عبدالرحمن مهدی می‌گوید: ضعیف است. یحیی بن معین او را ضعیف می‌داند. شعبی و ابراهیم نخعی او را به تأویل متهم کرده‌اند.

خامساً: مفسران در بیان اینکه مراد از عبارت «لكل قوم هاد» در آیه شریفه چیست، دو نظر دارند:

ابن‌عباس، سعید بن جبیر، مجاهد، ضحاک، عکرمه و نخعی معتقدند که منظور از هدایتگر خداوند است.

حسن، عطاء، قتاده و ابوالضحی معتقدند که منظور از هادی، پیامبر جاست. براساس اینکه از آیه چه برداشتی بکنیم هردو قول صحیح هستند. اگر منظور ما از هدایت، (هدایت در راه راست‌بودن و توفیق) ‌باشد پس این نوع هدایت فقط از آن خداوند است. در نتیجه معنای آیه چنین خواهد بود: «بی‌تردید وظیفه تو فقط بیم‌دادن است و بر ماست که توفیق دهیم» اگر مقصود از هدایت، ارشاد و تبلیغ باشد این امر فقط درباره رسول خدا صدق می‌کند. شاید از جمله دلایلی که گفته معتقدان به نظر اول را تأیید می‌کند که هادی فقط خداوند است، تشابه فراوانی است که میان این دو آیه وجود دارد که اولی همان آیه‌ای است که درباره آن بحث می‌کنیم. خداوند می‌فرماید:

﴿لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ ءَايَةٞ مِّن رَّبِّهِۦٓۗ إِنَّمَآ أَنتَ مُنذِرٞۖ وَلِكُلِّ قَوۡمٍ هَادٍ٧[الرعد: ۷].

«ای کاش از سوی پروردگارش معجزه‌ای [از معجزات پیشنهادی ما] بر او نازل می‌شد [که خویشتن را خاتم‌الانبیا می‌خواند و پیامبری محمد را برای ما ثابت می‌کرد ای محمد!] تو تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی راهنمایی دارد.»

در حالی که خداوند در همان سوره می‌فرماید:

﴿وَيَقُولُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَيۡهِ ءَايَةٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشَآءُ وَيَهۡدِيٓ إِلَيۡهِ مَنۡ أَنَابَ٢٧[الرعد: ۲۷].

«کافران می‌گویند: ای کاش معجزه‌ای [از معجزات پیشنهادی ما] از سوی پروردگارش بر او نازل می‌شد. [ای پیامبر به آنان بگو: ایمان نیاوردن فقط به علت نبودن معجزه نیست بلکه آنان به سبب دلبستگی به دنیا، انجام گناه، مال‌دوستی و آرزوپرستی گمراه شده‌اند و] خداوند هر کسی را که بخواهد گمراه می‌کند و هرکه را که [به سوی او] برگردد، به جانب خود رهبری می‌کند [و او را در مسیر هدایت توفیق می‌دهد.]»

گویی این آیه تفسیر آیه قبلی است. والله اعلم.

بررسی آنچه از سنت نبوی برای اثبات امامت بدان استناد می‌شود.

[۴۰۵] چنانکه ابن کثیر در ج ۱، ص ۱۸۰ تفسیرش می‌گوید: این آیه را بدان علت مباهله نامیده‌اند که هر حقیقت طلبی آرزو می‌کند خداوند طرفداران باطل را که با او مناظره می‌کنند هلاک کند. به ویژه آنگاه که در این امر حجتی برای بیان حقیقت و ظاهر شدن آن باشد و مباهله با مرگ انجام می‌شد. زیرا از آنجا که به سرنوشت خودشان پس از مرگ آگاه بودند و زندگی در نظر آن‌ها عزیز، بزرگ و ارزشمند بود. [۴۰۶] تاج العروس، ج ۱۶، ص ۵۷۰. [۴۰۷] مختصر التحفة الاثنی عشریة، ص ۱۵۶. [۴۰۸] مختصر تحفه اثنا عشریه، ج ۱، ص ۱۶۷-۱۶۸ با اندکی تصرف. [۴۰۹] الکافی، ج ۴، ص ۴۴۱ کتاب الزی والتجمل، باب اللباس، حدیث شماره ۶. [۴۱۰] منهاج السنة، ج ۷، ص ۱۲۵ – ۱۲۶. [۴۱۱] أثر الإمامة في الفقه الجعفری وأصوله، ص ۴۹ با اندکی تصرف. [۴۱۲] الکافی، کتاب التوحید، باب الکون و المکان، روایت شماره ۵. [۴۱۳] فرقه‌ای که درباره امام علی چنین اعتقادی دارند، غرابیه هستند که از فرق قدیمی شیعه است. ظن غالب آن است که دیرزمانی است که از بین رفته‌اند. اما یکی از افراد مورد اعتماد درباره شناخت افرادی سخن می‌گفت که به این اندیشه معتقدند و از آن دفاع می‌کنند. شاید آنان از بقایای این فرقه منقرض‌شده باشند. [۴۱۴] بی‌تردید خداوند محمد جرا قبل از آنکه به عنوان پیامبر برگزیند او را بنده [خود] قرار داده است و علی÷را بنده پند‌دهنده خود آفریده است. [۴۱۵] مرآة العقول، ج ۲۵، ص ۳۵۵. [۴۱۶] سنن ابن ماجه، کتاب السنة، باب اتباع سنة الخلفاء الراشدین المهدیین، حدیث شماره ۴۳. [۴۱۷] إیضاح الفوائد، ج ۱، ص ۴. [۴۱۸] صحیح بخاری، كتاب الصلاة، باب الخوفة والممر في المسجد، حدیث شماره ۴۶۶.