دو تصویر ضد و نقیض
مسلمان تلاوتکنندهی قرآن نیاز نیست که تحقیق و مطالعهی علم تفسیر را متحمل گردد تا به تفاوت زیاد بلکه تضاد میان دیدگاه قرآن نسبت به صحابه و دیدگاه شیعهی اثناعشری و میان آیاتی که آنان را به بهشتهای جاویدان بشارت داده و میان احادیث و روایاتی که از جانب شیعه آنان را مورد نکوهش قرار میدهد، آگاهی حاصل نماید خدایا آیا خداوند که آنان را در قرآن ستایش نموده است نمیداند که صحابه چه کسانی میباشند و قبل از مرگشان چه کار انجام میدهند؟! خیر خداوند از این دروغ و بهتان به دور است، پس چگونه آنان را مورد ستایش قرار میدهد و آنان را به مغفرت و رضوان و بهشتهای خود بشارت میدهد و حال اینکه جز اندکی همگی مرتد شدند.!!
سؤالی در اینجا نهفته است ... لیکن مراجعه سریع به برخی از نصوص قرآن برای ادراک تفاوت این دو دیدگاه [دربارهی صحابه] کافی است:
۱- قرآن از صحابه اعلام رضایت نموده و با این حال شیعهی اثناعشری آنان را نفرین مینمایند!!!
خداوند سبحان میفرماید:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِينَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِيَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِي تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِكَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِيمُ١٠٠﴾[التوبة: ۱۰۰].
آیهی مذکور صراحتاً بر رضایت خداوند از مهاجرین و انصار و تابعین راستین آنها و مژدهدادنشان به رستگاری بزرگ و جاودانگی در نعمتهای بهشت دلالت مینماید.
پس چه انسان عاقلی نفرین میکند کسانی را که خداوند از آنان اعلام رضایت مینماید؟!! و چه زبانی میتواند دشنام و نفرین نماید کسانی را که پروردگار جهانیان تزکیه و تطهیرشان نموده است؟!!
و چه قلبی میتواند زبان بر ارتداد آنان بگشاید و حال آنکه خداوند وعدهی غیر قابل خلف به آنان داده که دنیا را به سوی بهشتهایی که رودهایی از زیر آن جاری است و آنان در آن جاویدانند بدرقه خواهند کرد و آنان از زمرهی نجات یافتگانند؟!! و خداوند سبحان میفرماید:
﴿۞لَّقَدۡ رَضِيَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ يُبَايِعُونَكَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّكِينَةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِيبٗا١٨﴾[الفتح: ۱۸].
پس کسانی که خداوند ما را خبر داده است و او به درون و قلب آنان آگاه است و از آنها راضی شده است و بر آنان سکینه و آرامش نازل نموده است روا نیست کسی در مورد آنان درنگ و هرگز نباید در موردشان شک و تردید نمود. [۶۱۹]
و از جمله کسانی که در زیر درخت بیعت نمودند - همچنانکه معروف است و اهل سنت و شیعه بر آن اتفاق دارند -، خلفای راشدین و سایر صحابه میباشند که شیعه اثنا عشری همگی را به ارتداد متهم مینمایند آیا شیعه چیزی از صحابه دانستهاند که خداوند ندانسته است و آنان را ستایش نموده و سپس معلوم شده است که آنان شایستهی ستایش نیستند؟!! آیا ستایش آنان اشتباه بوده است؟!! خداوند به دور است از چنین افترایی.
۲- قرآن آنان [صحابه] را به نیکی و [حسنی] وعده میدهد و در حالی که شیعهی دوازده امامی آنان را همچون اهل نفاق به شمار میآورند!!!
و خداوند [پیرامونشان] میفرماید:
﴿وَمَا لَكُمۡ أَلَّا تُنفِقُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلِلَّهِ مِيرَٰثُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا يَسۡتَوِي مِنكُم مَّنۡ أَنفَقَ مِن قَبۡلِ ٱلۡفَتۡحِ وَقَٰتَلَۚ أُوْلَٰٓئِكَ أَعۡظَمُ دَرَجَةٗ مِّنَ ٱلَّذِينَ أَنفَقُواْ مِنۢ بَعۡدُ وَقَٰتَلُواْۚ وَكُلّٗا وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلۡحُسۡنَىٰۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِيرٞ١٠﴾[الحديد: ۱۰].
خداوند صحابیانی را که قبل و بعد از فتح انفاق نمودهاند به [جزای] حسنی وعده داده است، و خداوند برای کسانی که وعدهی حسنیشان داده است حکم به مصونیت از عذاب روز قیامت نموده است و چه زیبا میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِكَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ١٠١ لَا يَسۡمَعُونَ حَسِيسَهَاۖ وَهُمۡ فِي مَا ٱشۡتَهَتۡ أَنفُسُهُمۡ خَٰلِدُونَ١٠٢ لَا يَحۡزُنُهُمُ ٱلۡفَزَعُ ٱلۡأَكۡبَرُ وَتَتَلَقَّىٰهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ هَٰذَا يَوۡمُكُمُ ٱلَّذِي كُنتُمۡ تُوعَدُونَ١٠٣﴾[الأنبياء: ۱۰۱-۱۰۳].
آیا بعداً برای خداوند آشکار [بدا] گردید کسانی که او [خداوند] این آیات را در موردشان فرموده است سزاوار آن نیستند و آنان از دین برگشتند و حق علی را در خلافت سلب نمودند و چنین و چنان کردند؟!! یا اینکه میگوئیم: خداوند در تمام سخنان خویش راست فرموده است و هرکه غیر از سخن خداوند بگوید دروغ گفته است؟
۳- قرآن به صحابهی پیامبر افتخار مینماید و حال آنکه شیعهی اثناعشری از آنها تبرّی مینمایند!!!
خداوند متعال میفرماید:
﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيۡنَهُمۡۖ تَرَىٰهُمۡ رُكَّعٗا سُجَّدٗا يَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗاۖ سِيمَاهُمۡ فِي وُجُوهِهِم مِّنۡ أَثَرِ ٱلسُّجُودِۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِۚ وَمَثَلُهُمۡ فِي ٱلۡإِنجِيلِ كَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ يُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ ٱلۡكُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِيمَۢا٢٩﴾[الفتح: ۲۹].
پس آیا خداوند چنین اوصافی را در تورات و انجیل برای صحابهی پیامبرخدا ذکر میکند تا یهودیان و نصاری آن را بخوانند و به ذکر منزلت صحابه و افتخار آن بپردازد که بهترین هم صحبت بهترین پیامبر بودهاند و حال آنکه خداوند میداند که آنان مرتد خواهند شد و عکس آنچه در کتب آسمانی گفته شده است اثبات مینمایند، تا اینکه حجت و بهانه به دست یهودی و مسیحی بیفتد و در صدق نبوت محمد جطعنه وارد سازند. زیرا یاران پیامبر بشارت داده شده به آنان متصف به ایمان و تقوی و نصرت دین میباشند در حالیکه اصحاب محمد مرتد و از دین برگشتهاند و بر کافرین سختگیر و میان خویش هم اهل رحمت نیستند بلکه میان خود سخت و خشن و با کفار اهل مودّت و رأفتاند!! آیا خداوند به مردانی افتخار میکند که جز هفت نفر [از آنان] کسی برایمان ثبات نداشت؟!!
مردانی این چنین کسانیاند که در دنیا غوطهور شده و پیامبر و کلام پروردگار خویش را فراموش کردهاند، نفرین آسمان بر آنان سزاوارتر است پس چگونه خداوند آنان را به نیکفرجامی و حسنی وعده میدهد؟!! بلکه چگونه امتهای پیشین [یهود و نصاری] به آنها فخر مینمایند و حال آنکه شایسته فخر نیستند و بلکه شرمآور میباشند؟!!
۴- خداوند توبهشان را پذیرفته و لغزشهایشان را میبخشد اما شیعهی اثناعشری جز با آن لغزشها آنان را ذکر و یاد نمیکنند!!!
خداوند میفرماید:
﴿وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ وَيُرِيدُ ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلشَّهَوَٰتِ أَن تَمِيلُواْ مَيۡلًا عَظِيمٗا٢٧﴾[النساء: ۲۷].
و قرآن میفرماید:
﴿وَءَاخَرُونَ ٱعۡتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمۡ خَلَطُواْ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَءَاخَرَ سَيِّئًا عَسَى ٱللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٌ١٠٢ خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيۡهِمۡۖ إِنَّ صَلَوٰتَكَ سَكَنٞ لَّهُمۡۗ وَٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ١٠٣ أَلَمۡ يَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ يَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَيَأۡخُذُ ٱلصَّدَقَٰتِ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٠٤﴾[التوبة: ۱۰۲-۱۰۴].
این آیات از صحابه سخن گفتهاند و وسعت رحمت خداوند را نسبت به کسانی از صحابه که مرتکب گناه شدهاند تبیین نموده است، و همچنین ارادهی خداوند و محبت او برای توبه بر آنان و بخشش گناهشان است، و در مقابل در مورد اهل آرزو و گمراهی که میخواهند کجرفتاری را به صحابه رسول خدا نسبت دهند به تبیین پرداخته است.
و علاوه بر این آیات عام خداوند در مورد کسی که همچون عثمان بن عفان که در روز احد اشتباه کرد، و از جنگ بگریخت میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَوَلَّوۡاْ مِنكُمۡ يَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ إِنَّمَا ٱسۡتَزَلَّهُمُ ٱلشَّيۡطَٰنُ بِبَعۡضِ مَا كَسَبُواْۖ وَلَقَدۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٞ١٥٥﴾[آل عمران: ۱۵۵].
ولیکن آنان تا به امروز عثمان را سرزنش میکنند و فرار وی از جنگ احد را از شمار این معایب ذکر میکنند!!
منزه باد خدا آیا عفو و بخشش خداوند از او کافی نیست؟!
چه کسی میتواند رحمت پروردگار را از بندگان سلب نماید و عفو خداوند را به قهر او تبدیل نماید و آنان را با گناهان و اشتباهاتی توبیخ نماید که خداوند از آنان گذشته و خود هم بر آن پشیمان شدهاند؟
چنانچه خداوند کسی از میان بشر را بر گنجینههای رحمت خویش مالک مینمود کسی را در بهشت نمیدیدیم:
﴿قُل لَّوۡ أَنتُمۡ تَمۡلِكُونَ خَزَآئِنَ رَحۡمَةِ رَبِّيٓ إِذٗا لَّأَمۡسَكۡتُمۡ خَشۡيَةَ ٱلۡإِنفَاقِۚ وَكَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ قَتُورٗا١٠٠﴾[الإسراء: ۱۰۰].
در آیهی:﴿وَٱللَّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيۡكُمۡ٢٧﴾[النساء: ۲۷]. درنگ و تأمل کن، چه کسی جرئت مینماید با ارادهی خداوند مخالفت نماید و بخواهد در دل نسبت به صحابه توهین نماید و بزرگانشان را نفرین و کوچکشان را مورد دشنام قرار دهد، و شخصیت و ناموس مادرانشان (امهات المؤمنین) مورد سرزنش قرار دهد سپس بعد از آن ادعا مینماید که او پیرو قرآن و سنت و اهل بیت است؟!
نکوهش صحابه مستلزم نکوهش در دینی است که برای این امت نقل نمودهاند.
کسی نمیتواند تواتر قرآن و سنت را جز از طریق صحابه اثبات نماید و هرگز بدون رجوع به صحابه کسی نتواند ثابت کند که قرآنی که هماکنون موجود است همان قرآنی است که بر محمّد جنازل شده است.
و چون تیرهای اتهام به سمت ناقلین کتاب و سنت و نکوهش در دینشان سوق داده شود آنچه آنان نقل کردهاند از اعتبار ساقط شده و شک و تردید به آن راه مییابد.
لذا امام ابوزرعه ی رازی میگوید: (هرگاه مردی را دیدی که از صحابهی پیامبر ایراد و خرده میگیرد بدان که او بیدین است، و رسول خداوند از نظر ما حق است و قرآن حق است، و همانا یاران پیامبر این قرآن و سنت را نسبت به ما ادا نمودهاند و آنان میخواهند [با این نکوهش] شاهدین و اسوههای ما را مورد انتقاد قرار دهند، تا کتاب و سنت را باطل نمایند و حال انتقاد از آنان [منتقدین صحابه] سزاوارتر است زیرا بیدین میباشند.) [۶۲۰]
کلمات سنگین و الفاظ سخت و شدید است، ولیکن ابوزرعه از مسلمانی که شهادتین بر زبان جاری نماید و ایمان به قرآن و سنت پیامبر داشته باشد انتظار ندارد که در مورد کسی که این قرآن و این سنت را برای وی نقل کرده است شک و یا نکوهش نماید ، سپس ادّعا کند که مسلمان است و اسلام را دوست میدارد، و قرآن و سنّت را تقدیس و محترم میدارد!
شیعهی اثناعشری چگونه عدالت صحابه را مورد نکوهش قرار میدهند و شب و روز آنان را مورد انتقاد قرار میدهند، در مقابل نمیتوانند تواتر قرآن را از طریق غیرصحابه اثبات نمایند زیرا کسی که [بار اول] قرآن را جمعآوری نمود ابوبکر [صدیق] و صحابه بودند سپس [جمعآوری دوم] عثمان بن عفان و صحابه بودند، اگر آنان که [قرآن را جمعآوری کردهاند] منافق بودهاند پس شیعه قرآن دیگری [را برای خود] جستجو کند! و چنانچه از طریق جدل فرض کنیم که نقل قرآن از امام علی – بدون سایر صحابه – ممکن است پس آن اسناد شیعی که شیعه [بتواند] بر آن استناد نماید کجاست؟!
اهل سنت افتخار مینمایند به اینکه آنان ناقلین قرآن کریم میباشند و اسناد متواتری از پیامبر برای قرآن دارند در حالیکه شیعه حتی یک سند ندارند تا از آن طریق قرآن را از آل بیت و از نبی نقل نمایند مگر از طریق اسناد اهل سنت. [۶۲۱]
و بارها از علمای شیعه مطالبه شده است که تنها یک اسناد بیاورند که در آن ابتدا به راویان شیعه آغاز شده و در پایان به پیامبر خاتمه یابد که در جواب این درخواست جوابی نشنیده و نخواهیم شنید.
اما سنت نبوی که دومین منبع احکام در اسلام است، بدگوئی و ناسزا از طرف شیعه در آن بیشتر و آشکارتر است، و شیعه اثناعشری از روایات صحابه اعراض نمودهاند زیرا [به نظر آنان] صحابه از دین برگشتهاند، به روایات زراره و ابوبصیر و ابن مسلم کذاب و واضعالحدیث – که ائمه به آنها دچار شده بودند – تمسّک جستهاند.
و شاید بتوان در مقابل احادیث روایت شده از امام علی و امام باقر و جعفر صادق – که در کتب حدیث شیعه روایت شده است – تعداد نادری از احادیث روایت شده از پیامبر جنیز به دست آورد!
حتی انسان با انصاف ناچار میگردد که سؤال نماید: آن رسولی که از خداوند تبلیغ مینماید و ما مکلف به پیروی از وی میباشیم کیست؟ آیا او محمد بن عبدالله است یا جعفر صادق و یا چه کسی دیگری است؟ و جایگاه پیامبر که ما درباره وی صحبت مینمائیم و جایگاه مذهب جعفری چیست؟ و تعالیم او کجاست؟ چه بسا دیگران در جای او قرار گرفتهاند و صاحب سخن ائمهاند نه پیامبر.
[خوانندهی عزیز] شما خود مهمترین کتابهای حدیث شیعهی اثناعشری (الكافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحكام، الاستبصار و...) را ورق بزنید. قلت احادیث رسول خدا را نسبت به احادیث امام باقر و صادق خواهی دید، و دقت کن که چگونه سنت محمّد جدر این کتابها به حاشیه رفته و سنت امام به اصل تبدیل شده است!
حتی اندک احادیثی هم که از پیامبر روایت شده است از لحاظ سند خالی از ضعف نیست، و اگر روایات شیعه را با اندکبودنشان با کتابهای جرح و تعدیل و حدیثشناسی تطبیق دهید خواهی دید که اغلب این احادیث از لحاظ سند ضعیفاند!
در حالیکه چون کتب حدیث اهل سنت را ورق بزنید با چشم خود تفاوت را خواهی دید، به طوری که خود را با پیامبر در اقوال و عبارات و اوصاف احساس مینمائید و خواهی دید که سخنان پیامبر اصل و پایه میباشد و سخن دیگری در مرحلهی ثانوی است وبرخی اخذ و به آن عمل میشود و برخی نیز ردّ میگردد، این واقعیت ملموس است که جز افراد بیخبر از کتب حدیث شیعه و یا معاند و خودرأی آن را انکار نمینماید.
آخرین توجیهی که علمای شیعه به آن شکاف بزرگ میان رسول خدا و شیعه را توجیه مینمایند عبارت از حدیث امام جعفر است که میگوید: (حدیث من حدیث پدرم است، و حدیث پدرم حدیث جدم است، و حدیث جدم حدیث حسین است، و حدیث حسین حدیث حسن است، و حدیث حسن حدیث امیرالمؤمنین÷است، و حدیث امیرالمؤمنین حدیث رسول خدا جاست و حدیث رسول خداوند گفتار خداوند است [۶۲۲]بااین وجود حدیث [مذکور] نزد خود علمای شیعه ضعیف است، زیرا سهل بن زیادکذاب در سند آن وجود دارد.
یا چه بسا به حدیث جابر جعفی و غیره استدلال مینمایند که امام جعفر صادق گفته است: (سوگند به خداوند اگر ما با مردم حدیث گوئیم یا با نظر و رأی خود با آنان سخن گوئیم هلاک خواهیم شد ولیکن به آثاری که از رسول خدا سراغ داریم با آنان سخن میگوئیم که بزرگی از بزرگ دیگر آن را به ارث برده [و نقل نموده] که ما آن را همچون طلاو نقره ذخیره مینمائیم [۶۲۳]گرچه این روایت خود ذاتاً برای نابودی همهی مذهب [شیعه] کافی است زیرا چگونه رأی امامی که معصوم است؟ موجب هلاک و نابودی است؟!!
پس آن گنج هایی که شیعهی اثناعشری به ائمه نسبت میدهند کدامند؟
آیا همان روایات شیعی متواتراند که قائل به تحریف قرآن میباشند؟!
و یا همان روایات تکفیریه برای عموم مسلمانان است که قبول اعمالشان را نزد خداوند نفی مینماید؟ و یا همان فتاوی جنسی غریبی است که ذکر آن شرمآور است؟!
و یا آیا همان روایات متعصبانه گروهی و حزبی منفور است؟!!
و یا آیا همان است که موسوم به طب ائمه است که در آن خرافات و عجائب خندآوری وجود دارد؟!!
میبایست میان همصحبتی لغوی و همصحبتی [صحابهی] شرعی تفاوت قائل شد!
دشمنان اصحاب محمد [از کلمهی صحابه] سوءاستفاده نمودهاند و بسیاری از مردم مفهوم صحبت و صاحب لغوی و اطلاق شرعی آن را با یک مفهوم واحد به کار بردهاند، به طوری که نکوهشکنندهی صحابه خود را به شکل خیرخواه و دلسوز دین جلوه میدهد، همچنانکه خداوند از زبان شیطان حکایت میکند:
﴿وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّي لَكُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِينَ٢١﴾[الأعراف: ۲۱].
که شیطان به احتجاج اینکه ناصح دلسوز است، بسیار تلاش میکند تا آدم را قانع نماید که از درخت [مذکور] تناول نماید و همچون گرگی خود را در پوست گوسفند آشکار میسازد.
و لهذا هر کس این سخنان ناشایست را در مورد اصحاب محمد جبر زبان جاری مینماید میبایست قبل از غوطهورشدن در آن و نتایج حاصل از آن مطالب زیر را مدنظر داشته باشند؟
- واژهی صحبت و صحابه [صاحب] در زبان عرب دارای مفهوم گستردهای است، شامل صحبت حقیقی ملازم و صحبت به معنی همراهی و نیز صحبت مجازی به معنی همفکری میگردد و همچنین بر کسی که از مذهب معین تبعیت کند – مانند اصحاب شافعی و اصحاب احمد و ... اطلاق میگردد و گاهی هم به صورت اضافه [مضاف و مضافالیه] و یا قائم و موجود بر حالتی معین اطلاق میگردد مثلاً میگویند صاحب مال و یا اینکه قرآن میفرماید:
﴿وَمَا جَعَلۡنَآ أَصۡحَٰبَ ٱلنَّارِ إِلَّا مَلَٰٓئِكَةٗۖ٣١﴾[المدثر: ۳۱].
یعنی ما مسئولین و کارپردازان بر آتش [جهنم] را جز فرشتگان قرار ندادیم.
با توجه به دامنهی وسیع مفهوم لغوی صحابه [و صاحب] جایز است صحبت لغوی بر صحبت حسنه و سیّئه و حقیقی و مجازی و یا همصحبت فراوان و کممدت نیز اطلاق گردد، و صحبت لغوی بر صحبت مؤمن با کافر و برعکس نیز اطلاق شده است، مثلاً از زبان قرآن میشنویم میفرماید:
﴿قَالَ لَهُۥ صَاحِبُهُۥ وَهُوَ يُحَاوِرُهُۥٓ أَكَفَرۡتَ بِٱلَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ سَوَّىٰكَ رَجُلٗا٣٧﴾[الكهف: ۳۷].
و یا میفرماید:
﴿وَكَانَ لَهُۥ ثَمَرٞ فَقَالَ لِصَٰحِبِهِۦ وَهُوَ يُحَاوِرُهُۥٓ أَنَا۠ أَكۡثَرُ مِنكَ مَالٗا وَأَعَزُّ نَفَرٗا٣٤﴾[الكهف: ۳۴].
و میتوان در لغت لفظ (صُحبت) را نیز بر منافقین اطلاق نمود کمااینکه در داستان عبدالله بن ابیسلول منافق که چون بسرش از پیامبر خواست تا او را بکشد پیامبر خواسته او را نپذیرفت ودلیل عدم پذیرش خواستهی او را برایشان ذکر و فرمود: (حتی لا یتحدث الناس ان محمداً یقتل اصحابه)یعنی تا مردم نگویند که محمد اصحاب خود را میکشد و حال عبدالله بن ابیسلول صحابی به شمار نمیآید زیرا او منافق است ولیکن لفظ صحابه بنابر دو امر بر وی اطلاق گردیده است.
اول: اطلاق لغوی است و در اطلاق لغوی مسألهی ایمان و نفاق مطرح نیست.
دوم: - که مهمترین است، - اینکه رسول خدا فرموده است (حتی لایتحدث الناس)منظور از «الناس» گروهیاند که در برابر صحابه قرار گرفتهاند، و قرآن هم چون ایمانداران را مورد خطاب قرار میدهد آنان را با ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾مورد خطاب قرار میدهد و چون سخن را متوجه کفار یا مردم اعم از کافر و مؤمن مینماید با خطاب «ایها الناس» مطرح مینماید و حال کفار بیشتر بر نکوهش پیامبر و دعوت او تلاش میکردند، و به همین خاطر چون پیامبر جعبدالله بن ابی سلول را میکشد.
بلکه گفته میشود (محمد اصحاب خود را میکشد) تا با این [تبلیغات] مردم را از پذیرش این دعوت و جمعشدن پیرامون پیامبر ممانعت به عمل آورند.
و در لغت میتوان لفظ صحبت را بر دشمن اطلاق نمود کما اینکه از پیامبر روایت شده است: (اذا التقی المسلمان بسیفیهما فالقاتل والمقتول في النارفقلت [ابوبکرهسمیگوید] – یا رسول الله هذا القاتل فما بال المقتول؟ قال: انه كان حریصاً علی قتل صاحبه) [۶۲۴].
هرگاه دو مسلمانان با شمشیر به جنگ هم رفتند، قاتل و مقتول در آتش جهنماند، گفتم [ابوبکره] ای رسول خدا گناه قاتل معلوم است اما جرم و گناه مقتول چیست؟ فرمود او به قتل دوست خویش حریص بوده است.
و جائز است لفظ صاحب را نیز بر کسی که یک بار هم با وی برخورد داشتهاید اطلاق کرد. مثلاً از پیامبر روایت نمودهاند: (البیّعان بالخیار مالم یتفرقا اویقول احمدها لصاحبه: اختر: [۶۲۵]فروشند و خریدار تا از هم جدا نشدهاند دارای اختیار [در قبول یا فسخ معامله] میباشند یا یکی به رفیق خود بگوید دارای حق خیار هستید، [در این روایت] مشتری را به صاحب نام برده گرچه یکبار برای خرید کالا فروشند، با او برخورده نموده باشد.
و در لغت جائز است لفظ صحبت و صاحب را بر کسی اطلاق کرد که صاحب و طرف مقابل خود را نشناسد و یک روز هم با او ملاقات و برخورد نداشته باشد کمااینکه در روایت عبدالرحمن بن عوف است که او فرموده است! من در روز جنگ بدر در صف جهاد بودم به سمت راست و چپ خویش نگریستم، خود را میان دو نوجوان از انصار دیدم، گفتم کاش میان دو نفر بزرگتر و مسن میبودم، یکی از آنها مرا اشاره کرد و گفت: (ای عمو آیا ابوجهل را میشناسی؟ گفتم آری: ای برادرزاده ام چه کار با او داری؟ گفت شنیدهام که پیامبر را دشنام میداده است، قسم به آنکه جانم در دست اوست! اگر او را ببینم از او جدا نشوم تا اینکه هر کدام از ما که برای مرگ عجله مینماید [اجلش فرا رسیده] بمیرد، [عبدالرحمن] میگوید: از آن تعجب کردم، و دیگری هم مرا اشاره کرد، و همچون اولی گفت، در این گفتگو بودیم که ناگاه ابوجهل را دیدم در میان مردم حرکت میکرد، گفتم آیا نمیبینی (هذا صاحبكما الذی تسألان عنه)این همان صاحب و کسی است که شما دربارهی او سؤال میکنید، [میگوید:] پس به سوی او شتافتند و او را با شمشیر زدند تا اینکه او را از پای درآوردند سپس نزد پیامبر جرفتند، و او را از جریان آگاه ساختند، او فرمود کدامتان او را کشته است هر کدام گفتند: من او را کشتهام، و بفرمود: آیا بر شمشیر خود دست کشیدهاید، گفتند خیر، به دو شمشیر نگاه کرد و فرمود هردو او را کشتهاید و به گرفتن غنیمت وی دستور داد. [۶۲۶]
لهذا صحبت لغوی دارای ضابطه و قاعده نیست، و چنانچه صحابی به صحبت لغوی شناخته و معلوم میگردید، ما نیز صحابه میبودیم زیرا در صحبت لغوی همچنانکه در روایت عبدالرحمن بن عوف ذکر شد مستلزم محبت و برخورد همیشگی نیست، [و بر این اساس] هر کدام از یهود و نصاری و منافقین و مشرکین که با پیامبر برخورد کردهاند نیز صحابهاند چون صحبت لغوی [قائل] به شرط ایمان نیست.
[۶۱۹] الفصل، ابن حزم، ۴/۱۱۶. [۶۲۰] الکنایه، ص ۴۹. [۶۲۱] حتی اسانیدی که از امام جعفر نقل شده است، تماماً اسناد اهل سنتاند و شیعه در این باره حتی یک سند واحد ندارد. [۶۲۲] کافی – کتاب فضل علم، حدیث شماره (۱۴). [۶۲۳] بصائر الدرجات، ص ۳۲۰، حدیث شماره ۶. [۶۲۴] بخاری، حدیث شماره (۳۱). [۶۲۵] بخاری – کتاب البیوع – حدیث شماره (۲۱۰۹). [۶۲۶] بخاری – حدیث شماره (۳۱۴۱)، مسلم – حدیث شماره (۱۷۵۲) و لفظ از مسلم است.