گامهایی در راه اصلاح فسادی که فرقهگرایی به بار آورده است
بیتردید حقیقت واضح و آشکاری که نیاز به بحثهای طولانی ندارد این است که انرژی امت اسلام در آن از بین رفته و هردو گروه (سنی و شیعه) از لحاظ اثبات و نفی در آن سرگردان ماندهاند.
از وقتی که وارد این میدان شدهام، احساسم به من میگفت که خطی جدا کننده بین حق و باطل وجود دارد که بدون شک و تردید میتوان با آن حقیقت را شناخت. اما از آنجا که ما در حالتی از طغیان تعصب مذهبی و فقدان زمینه مناسب قرار گرفتهایم و بر تهمت زدن و افترا به یکدیگر پرورش یافتهایم، از پی بردن به این خط فاصل غافل ماندهایم.
وقتی که خداوند بین ما به عنوان مسلمان و اهل کتاب و سایر ملتها معیارها و اصولی قرار داده که دو طرف بر آن توافق دارند و از آن برای اهل اسلام بر ملتهای دیگر اقامه دلیل و حجت میشود، غیرمعقول به نظر میرسد که مسلمانان مکلف به اتحاد باشند در حالی که هیچ اصل مورد توافق و هیچ معیاری برای شناخت حق از باطل وجود نداشته باشد.
کسی که قرآن را ورق میزند و با آیات بلند مرتبه آن زندگی میکند و میبیند که قرآن با مسیحی و یهودی مناقشه میکند و با بتپرست، قبرپرست و حیوانپرست مباحثه میکند در وهله اول متوجه میشود که خداوند حقیقت را به صورت یک معمای حل نشده رها نکرده است که مردم کورکورانه آن را دنبال کنند و در دست یافتن به آن سرگردان بمانند. بلکه حدودی را تعیین میکند که با آن بتوان حق را از باطل تشخیص داد.
از آنجا خداوند، که عالم و دانای به آشکار و نهان است، با علم ازلی خود میداند که ما به عنوان یک امت مسلمان با هم اختلاف پیدا میکنیم و به سنی و شیعه تقسیم میشویم، آیا میشود به خدا گمان برد که بدون توضیحی کامل و روشن میان حقیقتی که حضرت محمد جآن را آورده و باطلی که خواستههای نفس، تعصبات و فرقهگرایی آن را به وجود آورده است ما را رها کند؟ خداوند پاک و منزه از این گمانهاست.
پس چاره چیست؟ حقیقت کجاست؟ در مسئلهای مانند امامت که ما به عنوان یک سنی یا یک شیعه به معتبرترین کتب حدیث همدیگر اعتماد نداریم؟
نه شیعه به درستی روایات اهل سنت اطمینان دارند و نه اهل سنت به صحت روایات شیعه اطمینان دارند.
تنها رشتهای که همیشه دلیل قاطعی بوده و فقط با آن میتوان این اختلافات عقیدهای را از بین برد، قرآن است. رشتهای که خداوند دستور داده است به آن چنگ بزنیم تا از تفرقه درامان باشیم. خداوند میفرماید:
﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِحَبۡلِ ٱللَّهِ جَمِيعٗا وَلَا تَفَرَّقُواْۚ١٠٣﴾[آل عمران: ۱۰۳].
«و همگی به رشته [ناگسستنی قرآن] خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.»
پیامبر جنیز در وصف آن فرموده است: «کتاب خدا ریسمان خداست. هر کس از آن پیروی کند هدایت یافته است و هر کس آن را ترک کند دچار گمراهی شده است [۱۷۸].» علامه حر عاملی در (وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۱۶۸) از پیامبر جروایت میکند که ایشان فرمودند: «این قرآن ضیافت و میهمانی خداوند است پس هرچه در توان دارید از آن فرا گیرید، بیتردید این قرآن ریسمان خداست و نور آشکار و شفای نافع تنها اوست. هر کس به آن چنگ زند حفظ شده است و هر کس از آن پیروی نماید نجات پیدا میکند.» در نهج البلاغه از امام علی÷روایت شده که ایشان فرمودند: «خداوند هیچ کس را به چیزی مانند قرآن موعظه نفرموده است. زیرا قرآن ریسمان محکم خدا و وسیله مطمئن اوست [۱۷۹].» روزی امام رضا÷از قرآن یاد کرد و دلیل و نشانه و معجزه نظم آن را بزرگ شمرد و ستود سپس فرمود: «قرآن، ریسمان محکم، پیوند استوار و راه مستقیم خداوند است که فرد را به بهشت رهنمون کرده و از آتش جهنم رهایی میبخشد. با مرور زمان کهنه نمیشود و بر سر زبانها رو به سستی نمیرود. زیرا کتابی است برای همه زمانها و دلیل و برهان بر همه انسانها خداوند در این باره میفرماید:
﴿لَّا يَأۡتِيهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَيۡنِ يَدَيۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِيلٞ مِّنۡ حَكِيمٍ حَمِيدٖ٤٢﴾[فصلت: ۴۲] [۱۸۰]
«هیچگونه باطلی از هیچ جهتی و نظری، متوجه قرآن نمیشود. قرآن فرو فرستاده یزدان است که با حکمت و ستوده است.»
این بخشی از احادیث و آثار کتابهای دو فرقه بود که به صورت روشنی دلالت میکنند بر اینکه منظور از ریسمان خدا قرآن است. همچنین پرهیز از گمراهی و انحراف تنها با تمسک به آنان حاصل میشود.
به همین خاطر قرآن کریم تنها دلیل و برهان قاطعی است که حقیقت را در بین گروهها و مذاهب اعتقادی درگیر با هم روشن میکند.
از ویژگیهای روشن و آشکار قرآن این است که دارنده خود را توانا میسازد تا دلایل بیاساس طرف مقابل را خیلی آسان و بینظیر و از نزدیکترین راه باطل سازد.
دیگر نیازی به پاسخهای فراوان و مناقشههایی که کار افراد متخصص و کار آزموده است، نیست. مناقشهها و بحثهایی که پی بردن به حقیقت را از عموم مردم ضایع کرده است، زیرا آنها گمان میکنند که شناخت حقیقت مخصوص علماست و فقط به آنها وابسته است. هرگاه یکی از افراد معمولی دید که در مناقشهای شکست خورده و یا در راه تنگی محاصره شده و بطلان دلایلش برای وی روشن شده است، میگوید: علمای ما داناترند و شاید آنها پاسخهایی دارند که من نمیدانم و بحث را این گونه به پایان میرساند که باید این مسئله را به یکی از این علما عرضه کنیم تا او تصمیم بگیرد و واقعیت را روشن سازد. اما این فرد اطلاع ندارد که مرجعیت مسلمان در اصول دین و پایههای آن قرآن است نه بشری. تا زمانی که این اندیشه و تصور در ذهن او نقش بسته باشد نشانههای حق از بین رفته و صورت واقعیت در ذهنش پیچیده و آشفته میشود. زیرا او فکر میکند که همیشه حق با کسی است که در مباحثه پیروز شده است، با اینکه همیشه این طور نیست. زیرا گاهی پیروزی با کسی است که به روشهای بحث و جدل داناتر است نه به حقیقت.
امام مالک/به همین مسأله اشاره میکند، هنگامی که مردی خدمت ایشان رسید و گفت: «بیا با هم بحث کنیم. ایشان فرمودند: اگر من پیروز شدم؟ آن مرد گفت: من از تو پیروی میکنم. ایشان فرمودند: و اگر تو بر من پیروز شدی؟ آن مرد گفت: پس تو از من پیروی میکنی. باز امام مالک/فرمودند: اگر مرد سومی آمد و بر هر دوی ما پیروز شد؟ آن مرد گفت: هردوی ما از او پیروی میکنیم.
امام مالک/فرمودند: این مسأله به درازا میکشد، آیا هرگاه فردی داناتر به شیوه بحث و جدل از دیگری پیش ما آمد، از او پیروی کنیم؟ تو مردی هستی که در شک و تردید به سر میبری. برو پیش کسی که مثل خودت شک و تردید داشته باشد. [۱۸۱]
[۱۷۸] صحیح ابن حبان، ج ۱، ص ۳۳۰، شعیب ارنووط گفته است: بنا بر شرط مسلم اسناد آن صحیح است. [۱۷۹] نگا: نهج البلاغه، (خطبهای که فرد را از پیروی نفس باز میدارد.) [۱۸۰] عیون اخبار الرضا، ج ۱، ص ۱۳۷. [۱۸۱] کتاب، (المنهج القرآنی الفاصل بین اصول الحق واصول الباطل)، ص ۱۵-۱۶ با تصرف.