آنگاه که حقیقت را یافتم

فهرست کتاب

نهج‌البلاغه و ستایش عطرآگین بر عمر بن خطابس

نهج‌البلاغه و ستایش عطرآگین بر عمر بن خطابس

از اینکه نهج‌البلاغه به مدح و ستایش عمر بپردازد شاید غریب به نظر آید ولیکن واقعیتی است که حتی شیخ رضی مؤلف کتاب «نهج‌البلاغه» علیرغم انتسابش به شیعه‌ی اثناعشری نتوانسته است از آن چشم‌پوشی کند.

و لذا عاقل را سزاوار است که نیک در این مسأله دقّت و تأمل نموده و به حقیقت اذعان نماید تا در شمار کسانی قرار نگیرد که خداوند [در نکوهش‌شان] می‌فرماید:

﴿وَقَالُواْ رَبَّنَآ إِنَّآ أَطَعۡنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَآءَنَا فَأَضَلُّونَا ٱلسَّبِيلَا۠٦٧[الأحزاب: ۶۷].

و علی بن ابی‌طالب بعد از اینکه از جانب عمر بن خطاب برای جنگ با رومیان مورد مشورت قرار می‌گیرد، عمر را مورد خطاب قرار داده و می‌گوید: اگر تو خود به عنوان فرمانده با سپاه جنگی به میدان بروی و بعد شکست بخوری برای شهرهای دوردست و حدود مرزها پناهگاهی نمی‌ماند و مرجعی نیست که به آن مراجعه نمایند بنابراین مصلحت نیست که شما به جبهه بروی پس یک مرد جنگجو را همراه سپاه عازم جنگ‌کن که طاقت سختی و بلا را داشته و حرف‌شنو باشد، اگر پیروز برگشت همان است که تو می‌خواهی و اگر حادثه‌ی دیگر رخ داد تو مرجع و پناه مسلمین خواهی بود.

و [در مورد جنگ با ایرانیان] به عمر بن خطابسمی‌گوید: تو مثل [قطب] و سنگ وسط آسیاب بمان و با یاری عرب جنگ را اداره کن و به وسیله‌ی آنان «نه خودت» آتش جنگ را شعله‌ور ساز که اگر تو از این سرزمین برای جنگ بیرون روی، عربها بر تو می‌شورند و به مخالفت برمی‌خیزند، تا آن حد که نگاهداری افرادی که پشت جبهه‌اند از آنچه پیش‌رویت با آن درگیر هستی، مهمتر باشد.

اگر ایرانی‌ها ترا در میدان نبرد ببینند می‌گویند: این اصل و ریشه و سرکرده‌ی عرب است او را از پای درآوریم کار تمام است راحت می‌شویم همین باعث می‌شود که آن‌ها فشار را بر تو بیشتر کنند و برای از بین‌بردن تو حریص می‌شوند.

ابن ابی‌ الحدید در شرح خود بر نهج‌البلاغه در توضیح این متن می‌گوید: ... (لله بلاء فلان)یعنی هر آنچه (از نیکی) انجام داد به قصد خداوند بود و منظور از فلان [در سخن علی÷] عمر بن خطاب است، همچنانکه فخّار بن معد موسوی اودی شاعر [برایم] ذکر کرده است در نسخه رضی‌ ابوالحسن – گردآورنده‌ی نهج‌البلاغه – در زیر کلمه فلان در [عبارت لله فلان] کلمه‌ی عمر نگاشته شده است، و از ابوجعفر یحیی ابن ابی زید علوی درباره‌ی کلمه‌ی «فلان» جویا شدم، گفت [منظور] عمر است، به او گفتم آیا امیرالمؤمنین علی÷اینگونه او را ستایش می‌نماید، گفت: آری، اما امامیه می‌گویند این ستایش به خاطر تقیه و خیرخواهی یارانش می‌باشد!! و اما صالحیه از زیدیه می‌گویند او عمر را آنچه سزاوار بود ستایش نموده و چنانچه شایسته ستایش نباشد از جانب علی مورد ستایش قرار نمی‌گیرد، و جارودیه [از زیدیه] می‌گویند! علی [این جمله] را درباره‌ی عثمان گفته است و به قصد نکوهش و کم‌کاری‌های او ایراد نموده است، همچنانکه امیر مرده در زمان امیر زنده‌ی بعد از او به قصد تعریض و کنایه مورد ستایش قرار می‌گیرد.!!! به وی گفتم ولی تعریض و کنایه حاضر با مدح و ستایش کسی که از دنیا رفته است روا نیست مگر اینکه آن مدح از روی راستی و هیچ گونه شک و شبهه‌ای در آن نباشد، و اگر امیرالمؤمنین اعتراف نموده است که او [عمر] سنت را برپایی داشته است و پاک لباس و کم عیب [از دنیا] رفته است، و فرمانبرداری خویش را نسبت به خداوند ادا کرد و نیک تقوی را پیشه ساخت. پس این بیانگر نهایت مدح و ستایش است، و در ضمن بیانگر ابطال قول کسی است که نسبت به عثمان بن عفان بدگویی می‌کند و ابوجعفر [بعد از اینکه اعتراف امیرالمؤمنین را برایش تکرار کردم] در پاسخم چیزی نگفت و گفت [تمام سخنان] در این زمینه همان است که برایت گفتم: و اما راوندی می‌گوید: همانا علی – برخی یاران خویش را به نیک رفتاری ستایش نموده است و حال فتنه‌ای که واقع شد بعد از پیامبر و در مسأله‌ی انتخاب امام و خلافت انجام گرفت؛ و این هم بعید به نظر می‌رسد زیر عبارت علی÷علناً بیانگر این است که او [علی] کارگزاری دارای رعیّت و سیره را ستایش می‌کند مگر نمی‌بینی که چگونه می‌گوید: (فلقد قوم الأود وداوی العهد واقام السنة واخلف الفتنة)و کجی‌ها را راست نمود و درد و علت را مداوا کرد و سنت را برپایی داشت و فتنه را پشت سرنهاد، و [باز] چگونه می‌گوید: (اصاب خیرها وسبق شرّها أدی الی الله طاعته، ورحل وتركهم في ...)به سنت نیک عمل نمود و روش ناپسند را کنار نهاد و فرمانبرداری خود را نسبت به خداوند ادا کرد، و از دنیا رحلت نمود در حالیکه مردم را در راه‌های گوناگونی به جایی گذاشت. [۵۹۰]

و این ستودن سخت و عالی تنها در قالب این کلمات مذکور نیست. علی بن ابیطالب با عبارات مختلفی – که تاریخ به رشته تحریر درآورده است – به ستایش و ستودن عمر بن خطاب [داماد علی] پرداخته است از جمله در نهج‌البلاغه [درباره‌ی عمر بن خطاب] می‌گوید: «ولّهم والٍ فأقامَ واستقامَ حتی ضرب‌الدین بجرانه»فرمانروایی بر آنان [مردم] فرمان راند و دین را برپا داشت و پایداری کرد تا اینکه دین برقرار گردید [و مشاکل را از آن دور ساخت.] [۵۹۱]

ابن ابی‌الحدید می‌گوید: (الجران مقدم العنق: جران در عبارت علی÷یعنی قسمت بالایی [و برافراشتگی] گردن، و این فرماندار [که علی در سخن خود به آن اشاره کرده است] عمر بن خطاب می‌باشد. [۵۹۲]

[۵۹۰] نهج البلاغة ابن ابی‌الحدید، ۱۲/۳. [۵۹۱] نهج البلاغة، ص ۱۰۷ (باب المختار من حكم امیرالمؤمنین÷) شماره (۴۶۷). [۵۹۲] منبع سابق، ۲۰/۲۱۸.