امام و امامت در قرآن کریم
کلمه امام در لغت بر سه معنی دلالت میکند.
۱- راه.
۲- رهبر.
۳- کتاب.
در (مختار الصحاح) رازی آمده است:
معنی اول: به معنی راه و قسمتی از زمین است. خداوند میفرماید:
﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٖ مُّبِينٖ٧٩﴾[الحجر: ۷۹].
«و این دو [قوم لوط و قوم شعیب، شهرهای ویران شده آنان] بر سر راه واضح و آشکاری است.»
معنی دوم: کسی که از او پیروی میشود، که جمع آن ائمه است.
معنی سوم: خداوند میفرماید:پ
﴿وَكُلَّ شَيۡءٍ أَحۡصَيۡنَٰهُ فِيٓ إِمَامٖ مُّبِينٖ١٢﴾[يس: ۱۲].
«و ما همه چیز را در کتاب آشکار [لوح محفوظ] سرشماری مینماییم ومینگاریم.»
حسن (بصری) گفته است که امام به معنی کتاب است. در اصل نیز این کلمه به معنی چیزی است که از او پیروی شده و به او اقتدا میشود.
به خاطر اینکه رهبر و کتاب و راه در این معنی مشترک هستند کلمه امام برای دلالت بر هر سه معنی قرار داده شده است.
رهبر کسی است که خواه حق باشد یا باطل از او پیروی میشود، راه نیز برای این است که فرد را به مقصد برساند، از مطالب و پیامهای کتاب نیز استفاده میشود تا آدمی به مقصود و هدف خود برسد.
پس وقتی که گوینده کلمهای به کار ببرد که در بین چند معنی مشترک است، باید منظور او را از قراینی که خود به آنها اشاره میکند فهمید. در غیر این صورت سخن گوینده رسا نبوده بلکه گنگ و نامفهوم است که شنونده را در درک مطلب دچار مشکل میکند.
نمونه؛ کلمه (عین) در زبان عربی، در بین چند معنا مشترک است. از جمله:
چشم، جاسوس، چشمه آب.
اگر کسی بگوید: رفتم پیش دکتر، عین، یا، عین، دشمن را دستگیر کردیم یا از، عین، زلالی آب نوشیدم.
درست نیست که بگوییم منظور از کلمه عین در جمله اول جاسوس است یا عین دوم به معنی آب است یا اینکه بگوییم عین سوم به معنی چشم آدمی است.
زیرا گوینده در این جملات با قراینی که ابراز داشته منظور خود را رسانده است. بنابراین شنونده در فهم معنی دچار مشکل نمیشود مگر کسی که شعور درک مطلب را نداشته باشد.
همان طور که حضرت یوسف÷از کلمه (ربّ) معنی پادشاه را اراده کرده بود. خداوند در آیه از قرآن از زبان آن حضرت حکایت میکند که گفت:
﴿وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُۥ نَاجٖ مِّنۡهُمَا ٱذۡكُرۡنِي عِندَ رَبِّكَ٤٢﴾[يوسف: ۴۲].
«[یوسف خطاب] به یکی از آن دو که میدانست آزاد میشود گفت: مرا در پیش سرور خود [یعنی شاه مصر] یادآور شو.»
باز خداوند با حکایت از زبان حضرت یوسف÷میفرماید:
﴿أَمَّآ أَحَدُكُمَا فَيَسۡقِي رَبَّهُۥ خَمۡرٗاۖ٤١﴾[يوسف: ۴۱].
«اما یکی از شما [که در خواب دیده است که انگور برای شراب میفشارد، آزاد و دوباره ساقی مجلس میشود و] به سرور خود شراب میدهد.»
آیا قرائن این دو آیه اجازه میدهد که کلمه رَبّ را به غیر از پادشاه معنی کرد؟ با یک نگاه تحقیقی به قرآن، متوجه میشویم که در بسیاری از آیات منظور از کلمه امام، رهبر است. از جمله:
خداوند میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا٧٤﴾[الفرقان: ۷۴].
«و کسانی که میگویند: پروردگارا: همسران و فرزندانی به ما عطا فرما [که به سبب انجام طاعات و عبادات و دیگر کارهای پسندیده، مایه سرور ما و] روشنی چشمانمان شوند، و ما را پیشوای پرهیزکاران گردان [به گونهای که در صالحات و حسنات به ما اقتدا و از ما پیروی کنند.]»
همچنین میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ٢٤﴾[السجدة: ۲۴].
«و از میان آنها [بنیاسرائیل] پیشوایانی را پدیدار کردیم که به فرمان ما [و برابر قوانین ما، مردمان را] راهنمایی مینمودند، آنگاه که بنیاسرائیل [در راه خدا بر تحمّل سختیها] شکیبایی ورزیدند و به آیات ما ایمان کامل پیدا کردند.»
در آیه دیگری میفرماید:
﴿۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴].
«و [به خاطر آورید] آنگاه را که خدای ابراهیم، او را با سخنانی [مشتمل بر اوامر و نواهی و تکالیف و وظایف، و از راههای مختلف و با وسایل گوناگون] بیازمود و او [به خوبی از عهده آزمایش برآمد و] آنها را به تمام و کمال و به بهترین وجه انجام داد [خداوند بدو] گفت: من تو را پیشوای مردم خواهم کرد. [ابراهیم] گفت: آیا از نسل من [نیز پیشوا و پیامبر خواهی کرد؟ خداوند] گفت: [درخواست تو را پذیرفتم، ولی] پیمان من به ستمکاران نمیرسد [بلکه تنها فرزندان نیکوکار تو را در برمیگیرد.»
همچنین میفرماید:پ
﴿فَقَٰتِلُوٓاْ أَئِمَّةَ ٱلۡكُفۡرِ١٢﴾[التوبة: ۱۲].
در آیهای دیگر میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ٤١﴾[القصص: ۴۱].
«و ما آنان را سردستگان و پیشوایانی کردیم که مردمان را به سوی دوزخ میخواندند.»
در این آیات کلمه امام به معنی رهبر است چه برای خیر و چه برای شر.
در آیات دیگری از قرآن، کلمه امام به معنی کتاب آمده است:
خداوند میفرماید:
﴿وَمِن قَبۡلِهِۦ كِتَٰبُ مُوسَىٰٓ إِمَامٗا وَرَحۡمَةًۚ١٧﴾[هود: ۱۷].
«و قبل از آن [قرآن هم، جملگی کتابهای آسمانی این راه را تأیید کردهاند و در این مسیر رفتهاند، و از آن جمله تورات، یعنی] کتاب موسی که رهبر و رحمت بوده است.»
همچنین میفرماید:
﴿يَوۡمَ نَدۡعُواْ كُلَّ أُنَاسِۢ بِإِمَٰمِهِمۡۖ٧١﴾[الإسراء: ۷۱].
«روزی همه انسانها را با نامه اعمالشان فرا میخوانیم.»
قرینهای که مشخص میکند معنی امام در این آیه کتاب است ادامه آیه است که میفرماید:
﴿فَمَنۡ أُوتِيَ كِتَٰبَهُۥ بِيَمِينِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِكَ يَقۡرَءُونَ كِتَٰبَهُمۡ وَلَا يُظۡلَمُونَ فَتِيلٗا٧١﴾[الإسراء: ۷۱].
«آنگاه هر کس نامه اعمالش به دست راستش داده شود [جزو سعادتمندان است] و آنان نامه اعمالشان را [شادان و خندان] میخوانند و کمترین ستمی بدیشان نخواهد شد .»
در اوایل سوره اسراء آمده است:
﴿وَكُلَّ إِنسَٰنٍ أَلۡزَمۡنَٰهُ طَٰٓئِرَهُۥ فِي عُنُقِهِۦۖ وَنُخۡرِجُ لَهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ كِتَٰبٗا يَلۡقَىٰهُ مَنشُورًا١٣ ٱقۡرَأۡ كِتَٰبَكَ كَفَىٰ بِنَفۡسِكَ ٱلۡيَوۡمَ عَلَيۡكَ حَسِيبٗا١٤﴾[الإسراء: ۱۳-۱۴].
«ما اعمال هر کسی را [همچون گردنبند] به گردنش آویختهایم [و او را گروگان کردار و عهدهدار رفتارش ساختهایم] و در روز قیامت کتابی را [که کارنامه اعمال اوست] برای وی بیرون میآوریم که گشوده به [دست] او میرسد. [در آن رو به او گفته میشود] کتاب [اعمال] خود را بخوان [و سعادت یا شقاوت خویش را بدان.] کافی است که خودت امروز حسابگر خویشتن باشی. [چه مسائل روشن است و نیازی به شاهد و حسابرسی دیگری نیست.]»
مفهوم این آیه همانند آیهای دیگر در قرآن است که میفرماید:پ
﴿وَتَرَىٰ كُلَّ أُمَّةٖ جَاثِيَةٗۚ كُلُّ أُمَّةٖ تُدۡعَىٰٓ إِلَىٰ كِتَٰبِهَا ٱلۡيَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٢٨ هَٰذَا كِتَٰبُنَا يَنطِقُ عَلَيۡكُم بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّا كُنَّا نَسۡتَنسِخُ مَا كُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٢٩﴾[الجاثية: ۲۸-۲۹].
«[ای مخاطب! در آن روز] هر ملتی را میبینی که [خاشعانه و خاضعانه، چشم به انتظار فرمان یزدان؛ در محضر دادگاه خداوند دادگر مهربان] بر سر زانوها نشسته است. هر ملتی به سوی نامه اعمالش فرا خوانده میشود [و بدیشان گفته میشود:] امروز جزا و سزای کارهایی که میکردهاید به شما داده میشود. این [نامه اعمال که دریافت میدارید] کتاب ما است و اعمال شما را صادقانه بازگو میکند. ما [از فرشتگان خود] خواسته بودیم که تمام کارهائی که شما در دنیا انجام میدادید را یادداشت کنند.»
اما مثال اینکه امام به معنای راه باشد، خداوند در قرآن کریم میفرماید:
﴿وَإِن كَانَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡأَيۡكَةِ لَظَٰلِمِينَ٧٨ فَٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٖ مُّبِينٖ٧٩﴾[الحجر: ۷۸-۷۹].
«ساکنان سرزمین أیْکه [که قوم شعیب بودند، مانند قوم لوط سرکش، بیایمان و] ستمگر بودند. پس از آنان انتقام گرفتیم و این دو [قوم، یعنی قوم لوط و قوم شعیب، شهرهای ویران شده آنان] بر سر راه واضح و آشکاری است.»
یعنی آثار آبادیهای دو قوم شعیب و لوط بر سر راه آشکاری هستند که دیگران به وسیله راهنمایی آن نشانهها، به سفرشان ادامه داده و به منزل میرسند. [۱۸۵]
کلمه امام، در قرآن، فقط به این سه معنی آمده است و معنی چهارمی ندارد. اما معنی چهارمی که (امام شخص معصومی است که از طرف خدا تعیین شده و اطاعتش بر همه مردم واجب است) نه در زبان عربی و نه در اصطلاح قرآنی هیچ اساسی ندارد، بلکه دیگران آن را از پیش خود ساختهاند.
بسیار آسان است که یکی از ما تمام آیههای قرآن را که کلمه امام یا ائمه در آنها یافت میشود جمع کرده و آنها را به عنوان سندی برای امامت بعد از پیامبر جارائه دهد.
با اینکه آن آیه درباره پیامبران گذشته باشد، یا در مورد مردمانی باشد که هیچ رابطه دور یا نزدیکی با امامان دوازدهگانه ندارند.
اما اگر کسی در استدلال بر امامت چنین شیوهای را برگزیند، پس باید از تمام آیههایی که از امام یا ائمه صحبت کردهاند همین استنباط را داشته باشد، نه اینکه به دلخواه خود آیهها را انتخاب کند.
خداوند که کلمه امام یا ائمه را در قرآن ذکر کرده است آن را برای مسلمان و کافر به کار میبرد، در آیهای میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ٢٤﴾[السجدة: ۲۴].
«و از میان بنیاسرائیل پیشوایانی را پدیدار کردیم که به فرمان ما[و برابر قوانین ما، مردمان را] راهنمایی مینمودند، بدانگاه که بنیاسرائیل [در راه خدا بر تحمل سختیها] شکیبایی ورزیدند و به آیات ما ایمان کامل پیدا کردند.»
در آیه دیگر که کفار را توصیف میکند، میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَدۡعُونَ إِلَى ٱلنَّارِۖ وَيَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ لَا يُنصَرُونَ٤١﴾[القصص: ۴۱].
«و ما آنان را سردستگان و پیشوایانی کردیم که مردمان را به سوی دوزخ میخواندند و روز قیامت [از سوی کسی] یاری نمیگردند [و ایشان و دنباله روانشان از آتش دزوخ رهایی ندارند.]»
اگر لفظ ائمه اسمی برای اوصیای پیامبر میبود، امامت نیز به عنوان یک وظیفه الهی از طرف خدا تعیین میشد، جایز نبود که همین کلمه برای کفار نیز به کار برده شود.
ما حق داریم که سؤال کنیم: چرا قرآن با صراحت و آشکارا نگفته است که امام علی÷وصی و جانشین حضرت محمد جاست تا کسی نتواند زبان باز کرده و امامت او بعد از پیامبر را انکار کند؟!
خداوند در قرآن میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ٢٤﴾[السجدة: ۲۴].
«و از میان آنها [بنیاسرائیل] پیشوایانی را پدیدار کردیم که به فرمان ما [و برابر قوانین ما، مردمان را] راهنمایی مینمودند، بدانگاه که بنیاسرائیل[در راه خدا بر تحمل سختیها] شکیبایی ورزیدند و به آیات ما ایمان کامل پیدا کردند.»
آیا عجیب نیست که گمان کنیم خداوند این آیه را با توجه به اینکه درباره بنیاسرائیل است دلیلی بر امامت امامان دوازدهگانه قرار داده است؟
آیا خدا نمیتواند آیه صریح و روشنی را درباره امامت بعد از پیامبر نازل کند که اتمام حجتی بر منکران امامت باشد؟ [سبحان الله]
کسانی که با استفاده از همین آیات بر امامت ائمه دوازدهگانه استدلال میکنند، خودشان به دلیل اینکه میگویند: «ابلیس اولین کسی بود که قیاس کرد [۱۸۶]»، قیاس را در فقه رد کردهاند، پس چرا در امر عقیده و دین به قیاس روی آوردهاند؟؟
خلاصه بحث اینکه؛ امامتی که شیعه اثناعشری به آن معتقد است هیچ اساسی در قرآن ندارد. اما وقتی که از اثبات آن درمانده شدند برای سدّ این شکاف بزرگ، کتاب خدا را به بازی گرفته و دست به تأویلاتی دور و بیربط زدند. برای منظور خود قسمتی از آیه را بدون توجه به معنای کلی آن در ارتباط با قسمت دیگر جدا و تأویل به رأی کردند.
امامت از نظر شرعی در سه حالت خلاصه میشود: امامت در علم، امامت در هدایت، امامت در پیروی و اقتدا.
امامت در علم، همان طور که برای اهل علم و تقوا چه در گذشته و چه در حال ثابت بوده، برای ائمه اهل بیت نیز ثابت است، زیرا امامت علمی منحصر به یک گروه یا یک طایفه نیست.
اما امامت در هدایت، خداوند عصمت را به عنوان شرطی برای آن قرار نداده است، خداوند این نوع امامت را در بین بنیاسرائیل نیز قرار داده است. خداوند میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ٢٤﴾[السجدة: ۲۴].
«و از میان آنها [بنیاسرائیل پیشوایانی را پدیدار کردیم که به فرمان ما [و برابر قوانین ما، مردمان را] راهنمایی مینمودند، بدانگاه که بنیاسرائیل [در راه خدا بر تحمیل سختیها] شکیبایی ورزیدند و به آیات ما ایمان کامل پیدا کردند.»
بلکه آن را در بین همه مستضعفین قرار داده است. همان طور که میفرماید:
﴿وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى ٱلَّذِينَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَنَجۡعَلَهُمۡ أَئِمَّةٗ وَنَجۡعَلَهُمُ ٱلۡوَٰرِثِينَ٥﴾[القصص: ۵].
«ما میخواستیم که به ضعیفان و ناتوان تفضل نماییم و آنان را پیشوایان و وارثان [حکومت و قدرت] سازیم.»
اما امامت در پیروی و اقتدا، خداوند آن را برای حضرت ابراهیم قرار داد که پیامبری معصوم بود. همچنین برای پیروان مؤمن و البته غیرمعصوم ایشان که معصوم نبودند، زیرا فرمانبردار و با ایمان بودند. خداوند میفرماید:
﴿قَدۡ كَانَتۡ لَكُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنكُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ كَفَرۡنَا بِكُمۡ وَبَدَا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَكَ وَمَآ أَمۡلِكُ لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖۖ رَّبَّنَا عَلَيۡكَ تَوَكَّلۡنَا وَإِلَيۡكَ أَنَبۡنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ٤﴾[الممتحنة: ۴].
«[رفتار و کردار] ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند. الگوی خوبی برای شماست، بدانگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و چیزهایی که به غیر از خدا میپرستید، بیزار و گریزانیم و شما را قبول نداریم و در حق شما بیاعتناییم، و دشمنی و کینهتوزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است. تا زمانی که به خدای یگانه ایمان میآورید و او را به یگانگی میپرستید [کردار و رفتار ابراهیم و گروندگان بدو، سرمشق خوبی برای شماست.] مگر سخنی که ابراهیم به پدر خود گفت: من قطعاً برای تو طلب آمرزش میکنم. و در عین حال برای تو در پیشگاه خدا هیچ کار دیگری نمیتوانم بکنم. [این سخن، چیزی نیست که به آن اقتدا کنید.] پروردگارا! به تو توکل میکنیم و به تو روی میآوریم و بازگشت به سوی تو است [و همه راهها سر به جانب تو دارد و به تو منتهی میگردد.]»
اگر امامت منحصر به معصومین بود، خداوند از بندگان نمیخواست آن را خواسته و برای رسیدن به آن تلاش کنند زیرا به چیزی که میدانست به آن نمیرسند، دستور نمیداد و از آنها نمیخواست که آن را طلب کرده و برای رسیدن به آن تلاش کنند. آنجا که میفرماید:
﴿وَٱلَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبۡ لَنَا مِنۡ أَزۡوَٰجِنَا وَذُرِّيَّٰتِنَا قُرَّةَ أَعۡيُنٖ وَٱجۡعَلۡنَا لِلۡمُتَّقِينَ إِمَامًا٧٤﴾[الفرقان: ۷۴].
«و کسانی که میگویند: پروردگارا! همسران و فرزندانی به ما عطا فرما [که به سبب انجام طاعات و عبادات و دیگر کارهای پسندیده، مایه سرور ما و] روشنی چشمانمان شوند، و ما را پیشوای پرهیزکاران گردان [به گونه ای که در صالحات و حسنات به ما اقتدا و از ما پیروی نمایند.»
[۱۸۵] المنهج القرآنی الفاصل بین اصول الحق واصول الباطل، ص ۱۲۰، با تلخیص. [۱۸۶] تهذیب الاحكام طوسی، ج ۴، ص ۲۶۷.