چرا با یکدیگر گفتگو و تبادلنظر نمیکنیم؟
باید درباره امور مسلمانان امروز بسیار تعجب کرد ... قرآن به آنها گفتگو با اهل کتاب را یاد میدهد که به خداوند و پیامبر جدشنام میدادند. آنها امروزه از گفتگو با کسانی خودداری میکنند که از افرادی خردهگیری میکنند که دارای جایگاهی پایینتر از خداوند و پیامبرش هستند.
متعصبان سنی مذهب میگویند: «با کسانی که یاران رسول خدا را دشنام میدهند، هیچ گفتگویی ممکن نیست آنها رافضیانند که شایسته نیست با آنها نه تنها گفتگو حتی آنها را به سخن گفتن دعوت کنیم [۱۷].» متعصبان شیعه هم میگویند: «اینها ناصبی هستند [۱۸]و نباید به آنها گفتگو کرد.»
من در میان هر دوفرقه زندگی کردهام و از آنها هرگونه آزاری را تحمل کردهام.
باید از این عقلها تعجب کرد که با قبول گفتگو با یهودی و مسیحی کافر نسبت به خداوند و پیامبرش و دشنامدهنده نسبت به آنها و عدم قبول گفتگو با مسلمان مخالف نظراتشان، در واقع یاران و اهل بیت رسول خدا را بزرگتر از خداوند و پیامبر جقرار میدهند. در واقع ما نمیتوانیم از اسرار اختلاف شیعه و سنی به وسیله این خردههای تنگنظر که نمیخواهند بفهمند و با دیگران تفاهم داشته باشند سر در بیاوریم.
امام علی بن ابیطالب که در نظر شیعه و سنی یکی از بزرگترین فقهای صحابه بود، گفتگو با خوارج را – که او را تکفیر کرده بودند – دارای اشکال نمیدانست. او عالم و دانشمند امت اسلامی و مفسر قرآن یعنی عبدالله بن عباس را برای گفتگو با آنها فرستاد. در حالی او میدانست که پیامبر جخوارج را «سگهای اهل دوزخ» نامیده بود! این متعصبان از درک این مفاهیم والا بسیار دورند!
[۱۷] متأسفانه برخی از این متعصبان حتی به خودشان زحمت نمیدهند تا کسی را که یاران رسول خدا را دشنام میدهد دعوت و او را هدایت و راهنمایی کنند. این چه معیارهایی برای دعوت است؟ باید میان گفته برخی از پیشینیان درباره عدم همنشینی و گفتگو با اهل بدعت با هدف خودداری از ترویج افکار و دادن فرصت برای ترویج افکار باطلشان در میان مردم و وظیفه دعوت همه کسانی که راه را گم کردهاند، تفاوت قائل بود. زیرا آنها افراد اندکی بودند که از هوی و هوس خود پیروی میکردند نه اینکه در جستجوی حقیقت باشند. با فرض ثبوت مخالفت یکی از پیشینیان با آنچه ذکر کردیم باید دانست که با وجود منهج قرآن و سیره رسول خدا جو روش او در دعوت کفار و اهل کتاب که با وجود گستاخیشان نسبت به خداوند پیامبر جو همچنین تلاشهای منافقان در راه زیان رساندن به اسلام و مسلمانان و اعراب بادیهنشین که در گفتگو بسیار بیادب بودند، نمیتوان به سخن یک نفر از پیشینیان استناد کرد. آری اگر در میان آنها [پیروان افکار دیگر] کسی قصد خود بزرگبینی داشته باشد با او نباید مناقشه و گفتگو کرد و به او مجال سخن داد. اما تعمیمدادن در این حکم امری است که آن را تقبیح و محکوم میکنیم. [۱۸] این تهمتی است که هیچ بهرهای از واقعیت ندارد. آنچه در تقریرات علمای شیعه در نوارها و کتابها و روایات مذهبشان آمده است، بغض و کینه نسبت به یاران پیامبر جو نفرین و لعنکردن آنها به عنوان سرگرمی و طعنورزیدن نسبت به نسب برخی از آنهاست که در صفحات آینده این طرز فکر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. اما علما و عامه اهل سنت نسبت به اهل بیت هیچ کینهای ندارند. بلکه آنها را دوست دارند و مورد تقدیر قرار میدهند و آثار علمایشان نسل به نسل این امر را ثابت میکند. غایت این امر این است که آنها براساس دلایل شرعی ابوبکر و عمر را بر علی برتری میدهند و برتریدادن در میان آنها به هیچ عنوان به معنی داشتن بغض و کینه نست به یکی از آنها نیست. در این باره سخنی زیبا از شیخ جعفر شاخوری – که یکی از علمای معاصر شیعه امامیه است – به ذهنم خطور کرد. او میگوید: «من برای خوانندگان حادثهای را ذکر میکنم که همواره در ذهن دارم. میان دو نفر اختلاف و مجادلهای صورت گرفت که آیا عباس بن علیسبرتر است یا علیاکبرس- محضر برای خوانندگان عزیز عرض میکنم و بنده در این اختلاف جزو یاران ابوالفضل العباس بودم – اولی برای اثبات فضیلت بیشتر عباس به این امر استناد کرد که او آخرین کسی بود که امام حسین در جنگ او را نزد خود نگه داشت به او اجازه جنگیدن نداد و زمانی که او کشته شد، امام حسین گفت: اکنون کمرم شکست. این امر دلالت دارد که او تکیهگاه امام بوده است. همچنین عباس زمانی که تشنگی امام حسین را به یاد آورد از نوشیدن آب خودداری کرد. بنابراین او فضایل بیشتری دارد. دومی برای اثبات برتری و فضایل بیشتر علیاکبر گفت: اخلاق و ظاهر او بیشتر از همه مردم به پیامبر جشباهت داشت. از میان بنیهاشم او اولین کسی بود که امام حسین در جنگ او را به کارزار فرستاد. همچنین او در جنگ کربلا بیش از همه افراد جراحات برداشت. پس باید او برتر باشد. دیری نپایید که این اختلاف به درگیری لفظی و بحثی داغ تبدیل شد تا جایی که گمان کردم در آن زمان دشمنی دیرینهای میان ابوالفضل عباس و علیاکبر بوده است و همواره سؤال میکردم چرا آن دو در جنگ به یکدیگر یاری رساندهاند؟!» مرجعیة المرحله وغبار التغییر، ص ۶۷. میگوییم: همین امر را درباره اختلاف میان ابوبکر صدیق و علیبن ابیطالب میتوان گفت. فقط فرد متعصب و معاند میتواند به آسانی خود را قانع کند که او وکیل اهل بیت بر روی زمین است و جز او کسی آنها را دوست ندارد و حقوق آنها را به رسمیت نمیشناسد. در اینجا سخن ما با خردمندان است. اما آنان که خردشان کمی به علت تعصبات کوچک شده است و مردم را فقط به علت داشتن اختلاف با آنها متهم میسازند. فقط کسانی بدانها اهمیت میدهند که همچون خودشان باشد.