ه) حدیث (إنذار) یا حدیث دار
از جمله احادیثی که شیعیان اثناعشری برای اثبات منصوصبودن امامت حضرت علی÷بدان استناد میکنند، حدیثدار است که شیعیان اثناعشری معتقدند که پیامبر جاز آغاز بعثت و در هنگام دعوت مشرکان و کفار قریش و دعوت آنان به پرهیز از عبادت بتنها و پرستش خدای یگانه امامت علی را براساس نص اعلام کرده است که نص روایت چنین است: «علی میگوید: زمانی که آیه:
﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤﴾[الشعراء: ۲۱۴].
«و خویشاوندان نزدیکت را [ازآتش دوزخ] بیم ده.»
نازل شد پیامبر جمرا فراخواند و گفت: ای علی خداوند به من دستور داده است که خویشاوندان نزدیک را [از عذاب آتش] بیم دهم. پس من نگران شدم و دریافتم که هر زمان که آنها را در این باره مورد ندا قرار دهم آنها نسبت به من به بدی رفتار خواهند کرد. پس من دربارۀ آن سکوت کردم تا اینکه جبرئیل نازل شد و گفت: «ای محمد اگر تو آنچه را بدان امر شدهای انجام ندهی، پروردگارت تو را عذاب خواهد داد.» پس برای ما دعوتی فراهم و گوسفندی را ذبح و کاسههایی را از شیر پر کن. سپس همه بنیعبدالمطلب را جمع کن تا با آنها سخن بگویم آنگاه آنچه را بدان امر شدهام به آنها ابلاغ کنم. من آنچه را پیامبر جبدان دستور داده بود، انجام دادم. آنها [بنیعبدالمطلب] در آن زمان ۴۰ نفر، یکی بیشتر یا کمتر بودند و عموهای پیامبر جاز جمله ابوطالب، ابولهب، حمزه و عباس در میان آنان بودند. هنگامی آن جمع شدند مرا برای آوردن غذایی که برایشان تهیه کرده بودم فراخواند. پس غذا را برایشان آوردم. هنگامی که آن را آوردم پیامبر جتکهای بزرگ از گوشت را برداشت و با دندانش آن را به چند قسمت تقسیم کرد. سپس آن را بر روی قسمتهای مختلف سینی گذاشت. آنگاه فرمود: با نام خدا آن را بردارید و بخورید. پس مهمانان غذایشان را خوردند تا اینکه کاملاً سیر شدند. به خدا سوگند [گویی چنان گرسنه بودند] که اگر همه آن غذا را که برای آن جمع آوردم برای تکتک آنها میآوردم همه آن را میخوردند. آنگاه پیامبر جفرمود: به این مهمانها نوشیدنی بده. آن ظرف بزرگ را آوردم آنها از آن نوشیدند تا اینکه همگی سیراب شدند. به خدا قسم در نوشیدن هم، زیادهروی کردند. هنگامی که پیامبر جخواست صحبت کند، ناگهان ابولهب شروع به سخن کرد و گفت: عجب! دوستتان شما را جادو کرده است. در نتیجه مهمانها پراکنده شدند و پیامبر جبا آنان سخن نگفت و فرمود: ای علی. فردا این کار را انجام میدهم. این مرد در سخن گفتن درباره آنچه شنیده بودم از من پیشی گرفت. در نتیجه قبل از اینکه من با مهمانها سخن بگویم آنها پراکنده شدند. فردا هم مانند امروز غذایی برایمان تهیه کن و آنها را برایم دعوت کن.
گفت. پس من این کار را کردم و آنها را فراخواندم. سپس پیامبر جاز من خواست غذا بیاورم. آن را برایشان آوردم. او هم مانند روز قبل [گوشتها را تکهتکه] کرد. پس آنها غذایشان را خوردند تا اینکه کاملاً سیر شدند. آنگاه فرمود: برایشان نوشیدنی بیاور. من هم آن ظرف را آوردم و همگی از آن نوشیدند تا کاملاً سیر شدند. آنگاه پیامبر جسخن گفت و فرمود: ای بنیعبدالمطلب به خدا قسم من هیچ مردی از عرب بهتر از آنچه را که برایتان به ارمغان آوردم برای قومش به ارمغان نیاورده است. من نیکی [و خوشبختی] در دنیا و آخرت را برایتان آوردهام. خداوند به من دستور داده است که شما را به سوی [دین] او دعوت کنم. پس کدام یک از شما مرا در این امر یاری خواهد کرد و پشتیبان من خواهد بود تا برادر، جانشین، وصی و خلیفه من در میان شما باشد. علی میگوید: همه مهمانها سکوت کردند. در حالی که من از همه آنها جوانتر، لاغرتر و ضعیفتر بودم، گفتم: ای رسول خدا! من در این کار وزیر و یاور تو خواهم بود. او گردنم را گرفت و فرمود: این [جوان] برادر، وصی، خلیفه و جانشین من در میان شما خواهد بود. پس به او گوش فرا دهید و از او اطاعت کنید. مهمانها در حالی که میخندیدند برخاستند و [با تمسخر] به ابوطالب میگفتند: به تو دستور داد که از پسرت اطاعت کنی و سخن او را گوش دهی.» [۴۶۹]
در روایت دیگری آمده است: «پیامبر جشروع به سخنگفتن کرد و فرمود: کدام یک از شما [پس از مرگم] دین و بدهی مرا پرداخت میکند و جانشین من در میان خانوادهام خواهد بود؟ [علی] میگوید: پس آنها سکوت کردند و عباس از بیم آنکه این امر برای او زیان مادی دربرداشته باشد، سکوت کرد. و من هم به احترام سن عباس سکوت کردم. سپس پیامبر جگفتهاش را تکرار کرد. دوباره عباس سکوت کرد. زمانی که این امر را دیدم گفتم: ای رسول خدا من [این کار را میکنم.] پیامبر پرسید: تو؟ [علی] میگوید: در آن زمان قیافه من از همه آنها بدتر بود. زیرا چشمانم ضعیف بود و آبریزش داشت، شکمم بزرگ و پاهایم خراش داشت.» [۴۷۰]
در جواب باید گفت: حدیث مذکور از نظر متن و سند باطل است. درباره سند آن باید گفت: در سلسله راویان آن (عبدالغفار بن القاسم) و (عبدالله بن عبدالقدوس) وجود دارد که عبدالغفار بن القاسم متروک است یعنی به احادیث نقل شده از او توجه نمیشوند و قابل استناد نیستند. علی بن المدینی درباره او میگوید: او جعلِ حدیث میکرد. یحیی بن معین میگوید: فردی [قابل توجه] نیست. عباس بن یحیی هم میگوید: چیزی [قابل توجه] نیست. بخاری میگوید: در نظر آنها [علمای جرح و تعدیل] قوی نیست. [از همه مهمتر] ابن حبان درباره او میگوید: «اخبار را وارونه میکرد و استناد به او [و احادیثش] جایز نیست. امام احمد بن حنبل و یحیی بن معین او را ترک کردهاند [۴۷۱].» نسایی هم درباره او گفته است: متروک الحدیث است. [۴۷۲]
وضعیت عبدالله بن عبدالقدوس از عبدالغفار بهتر نیست. بلکه او هم در نظر عموم علمای حدیث مردود و ترک شده است. نسایی درباره او میگوید: ثقه و قابل اعتماد نیست. دارقطنی هم درباره او میگوید: ضعیف است. [۴۷۳]
اما باطلبودن متن حدیث به دلایل زیر کاملاً واضح و بدیهی است:
۱- در حدیث آمده است که بنیعبدالمطلب «در آن زمان ۴۰ نفر یکی بیشتر یا کمتر بودند.» در حالی که تاریخ گواهی میدهد آنان نه تنها ۴۰ نفر نبودند بلکه تعدادشان به ۲۰ نفر هم نمیرسید.
«از میان فرزندان عبدالمطلب فقط ۴ تن از پسرانش دارای پسر بودند که عبارت بودن از: عباس، ابوطالب، حارث و ابولهب و همه بنیعبدالمطلب از نسل این چهار تن هستند که همان بنیهاشم هستند. از میان عموهای پیامبر جفقط حمزه، عباس، ابوطالب و ابولهب نبوت او را دریافتند. اما درباره عموهای آن حضرت و پسرانشان باید گفت که ابوطالب چهار پسر داشت طالب، عقیل، جعفر و علی.
فرزندان عباس همگی کم سن و سال بودند. به طوری که در مکه هیچ کدام به سن بلوغ نرسیده بودند. فرض کن آنها همگی در آن دوران مردانی بودند. پس آنها عبارت بودند از عبدالله، عبیدالله و فضل. باید دانست که قُثم پس از آنها به دنیا آمد. فضل از همه آنها بزرگتر بود. به خاطر وجود او به عباس کینه ابوالفضل داده بودند. در زمان حیات مبارک پیامبر جاز میان فرزندان عباس فقط فضل، عبدالله و عبیدالله به دنیا آمده بودند. اما بقیه پس از وفات آن حضرت متولد شدند.
اما درباره حارث بن عبدالمطلب و ابولهب گفت که تعداد فرزندانشان از همه کمتر بود. ابولهب سه پسر داشت که دو تن از آنها یعنی عتبه و مغیث اسلام آوردند. حارث بن عبدالمطلب هم دو پسر به نامهای ابوسفیان و ربیعه داشت.» [۴۷۴]
۲- روایت حدیث الدار یا دعوت خویشاوندان با روایات دیگری که اهل حدیث درباره صحت و ثبوت آنها اتفاق دارند تناقض و تعارض دارد. بخاری و مسلم در صحیحشان به نقل از ابن عباسبروایت کردهاند که: «زمانی که آیه ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤﴾نازل شد پیامبر جاز کوه صفا بالا رفت و فریاد زد: ای فرزندان فهر، ای بنیعدی ای قریشیان تا اینکه [مردم بسیاری] جمع شدند. به طوری که اگر کسی نمیتوانست برود کسی را به جای خود میفرستاد تا ببیند چه اتفاقی افتاده است. قریشیان آمدند، ابولهب هم در میانشان بود. پیامبر جفرمود: آیا اگر بگویم که لشکری در صحرا میخواهد به شما حمله و شما را غارت کند باور میکنید؟ گفتند: آری، از تو به جز صداقت و راستی چیزی ندیدهایم. آن حضرت فرمود: پس من شما را از عذاب شدیدی بیم میدهم. ابولهب گفت: نفرین بر تو! امیدوارم نابود شوی! آیا برای این سخنان ما را جمع کردهای؟!؟ سپس سوره مسد نازل شد که خداوند میفرماید:
﴿تَبَّتۡ يَدَآ أَبِي لَهَبٖ وَتَبَّ١﴾[المسد: ۱].
«ابولهب [که همواره در پی آزار و اذیت و دشمنی با پیامبر جبود] نابود و دو دستش [با آن به سوی پیامبر جسنگ میانداخت] قطع شد.» [۴۷۵]
۳- شیعیان اثناعشری همواره ادعا میکنند درباره خلافت و وصایت علیسپس از پیامبر ج، نص وجود دارد و فقط او برای این منصب شایسته است و در این باره نصوص فراوانی وجود دارد. این در حالی است که این حدیث ادعایشان را باطل میکند. زیرا در آن آمده است که پیامبر جقومش را فراخواند تا او را یاری کنند و هر کس که یاری و کمک به او را قبول کند، برادر، وصی و جانشین او خواهد بود و نه تنها علی را برای این امر اختصاص نداد بلکه سه بار از او روی گرداند. زمانی که جز علی هیچ یاوری نیافت، آن عبارت را گفت. این بدان معنی است که از ابتدا علی شایسته چنین منصبی نبود و پیامبر جبا مشاهده خودداری قومش از پاسخ مثبت به دعوتش مجبور شد که این امر را به علی نسبت دهد. آیا این امر با ادعای شیعه امامیه مطابقت دارد که میگویند امامت علی از سوی خداوند و براساس نص تعیین شده است!؟
۴- پیامبر جاین منصب را از آن کسی میدانست که او را در این امر که اسلام و بر زبان جاریکردن شهادتین است، یاری کند. من میپرسم آیا فقط مسلمانبودن و گفتن شهادتین شایستگی و استحقاق آن را دارد که فرد به وسیله آن وزیر، جانشین و وصیّ پیامبر اسلام جشود؟
این بدان معنی است که همه کسانی که ایمان آوردند و پیامبر جرا در این امر یاری کردند، شایستگی جانشینی او را دارند. پس از میان همه کسانی که ایمان آوردهاند علی چه امتیاز و مشخصهای داشت تا به وسیله آن جانشین و خلیفه رسول خدا جشود؟ علاوه بر این چنانچه فرض کنیم در آن مجلس دو یا سه نفر از افراد قومش به او پاسخ میدادند، آیا پیامبر جهمزمان سه خلیفه میداشت؟! یا برای خلیفهشدن یکی از آنها انتخابات انجام میگرفت؟! [۴۷۶]
۵- چنانچه این آیه درباره منصوبشدن امام علی به عنوان امام و خلیفه مسلمانان نازل میشد، چرا چند بار که علی برخاست تا تأیید خود را نسبت به دعوت پیامبر جاعلام کند، رسول خدا او را مینشاند؟! آیا انتظار داشت کسی غیر از او برخیزد؟! اگر چنین بود، چرا انتظار داشت فردی غیر از علی برخیزد و دعوت او را لبیک گوید در حالی که علی از سوی خداوند به امامت منصوب شده بود؟
علاوه بر این ابوطالب در این جریان چه نقشی داشت؟! ابوطالب که شیعیان اثناعشری معتقدند او مسلمان و موحّد بود و همه مسلمانان متفقند که او حامی و مدافع پیامبر جبود، پس او در جریان حدیثدار کجا بود و چرا از کمک و یاری به پیامبر جو کسب این فضیلت بزرگ خودداری کرد؟!
چگونه این امر ممکن است در حالی که مجلسی در بحارالأنوار، ج ۲۲، ص ۲۷۲ روایت میکند که «نبوت در روز دوشنبه بر پیامبر جنازل شد. علی÷در روز سهشنبه و حضرت خدیجه همسر پیامبر در روز چهارشنبه ایمان آورد. سپس ابوطالب بر پیامبر جوارد شد در حالی که او [پیامبر] نماز میخواند و علی در کنار او ایستاده بود و جعفر نیز همراه ابوطالب بود. ابوطالب به جعفر گفت: در کنار پسرعمویت نماز بخوان. پس جعفر در طرف چپ پیامبر جایستاد و پیامبر جمیان آنها قرار گرفت و پیامبر، علی، جعفر، زید بن حارثه و خدیجه با هم نماز میخواند تا اینکه آیه
﴿فَٱصۡدَعۡ بِمَا تُؤۡمَرُ٩٤﴾[الحجر: ۹۴].
«آنچه را بدان امر میشوی آشکارا [به مردم] برسان.»
نازل شد.»
پس این مسأله فقط به ابوطالب محدود نمیشود بلکه جعفر را نیز شامل میشود. این دو نفر در جریان حدیث دار کجا بوند و نقش آنها در آن چه بود؟
۶- در روایت اولی آمده است که بعد از آنکه مهمانها (بنیعبدالمطلب) از اجابت دعوت رسول خدا جخودداری کردند او خطاب به علی فرمود: «إن هذا أخی ووصیی وخلیفتی فیكم»«این [جوان] برادر، جانشین و خلیفه من در میان شماست.» و نفرمود: «بعد از من خلیفه خواهد بود»! پس در این حدیث چه دلیلی بر خلافت علی پس از پیامبر جوجود دارد؟
باید دانست که جایز است که فرد، زمان حیاتش کسی را در میان قوم یا خانوادهاش به عنوان جانشین برجای بگذارد. همچنانکه پیامبر جدر هنگام حجةالوداع و رفتن از مدینه به مکه برای ادای مناسک حج یکی از یارانش را به عنوان جانشین خود در مدینه برجای گذارد. پس در این حدیث عبارت «خلیفتی فیكم»: «جانشین من در میان شما» آمده است نه عبارت «خلیفتی من بعدي»: «جانشین پس از من» که تفاوت این دو عبارت کاملاً واضح است.
اما روایت دوم بیان میکند مراد از استخلاف جانشین در میان خانوادهاش است نه همه مردم. ابن کثیر در تفسیر این حدیث مینویسد: «مراد از این فرموده رسول خدا (کسی که دین و بدهی مرا بپردازد و هرگاه از دنیا رفتم جانشین من در میان خانوادهام باشد) این است گویی پیامبر جبیم آن داشت چنانچه رسالت خود را به مشرکان عرب ابلاغ کند او را به قتل برسانند. به همین دلیل میخواست از وجود کسی که بعد از او و به نیابت از آن حضرت به مصلحت خانوادهاش عمل نماید، اطمینان پیدا کند و خداوند در آیه [تبلیغ] به او اطمینان میبخشد و میفرماید:
﴿۞يَٰٓأَيُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَيۡكَ مِن رَّبِّكَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ وَٱللَّهُ يَعۡصِمُكَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ٦٧﴾[المائدة: ۶۷].
«ای فرستادۀ [خدا، محمد] هر آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است [باتمام وکمال و بدون هیچ گونه خوف و هراس به مردم] برسان [و آنان را بدان دعوت کن] و اگر چنین نکنی رسالت خدا را [به مردم] نرساندهای [و ایشان را بدان فرانخواندهای، زیرا تبلیغ همه اوامر و احکام الهی بر عهده توست و انکار قسمتی از رسالت به عنوان انکار همه آن به شمار میرود] و خداوند تو را از [خطرات احتمالی کافران و اذیت و آزار] مردمان محفوظ میدارد [زیرا سنت خداوند چنین است که باطل بر حقیقت پیروز و چیره نخواهد شد.]» [۴۷۷]
به علاوه در این روایت چنین آمده است: «مهمانها درحالی که میخندیدند برخاستند و به ابوطالب میگفتند به تو دستور داد که سخن پسرت را گوش و از او اطاعت کنی!»
من با شگفتی فراوان میپرسم: چگونه ممکن است پیامبر جخطاب به گروهی از دعوت او را رد کرده و نپذیرفتهاند و از پشتیبانی و حمایت او خودداری کرده و با او مخالفت کردهاند بگوید: «این [نوجوان] جانشین من است سخن او را گوش کنید و از او اطاعت کنید.» آیا آنها که از پیامبر فرستاده شده از سوی خداوند پیروی نکردند از نوجوانی کمسن و سال پیروی خواهند کرد؟!
چنانچه بنا به فرض محال، فرض کنیم همچنانکه در روایت دوم آمده است که پیامبر جبه جای گفتن: «إن هذا أخی وخلیفتی فیكم»فرموده باشد «إن هذا أخی وخلیفتی من بعدی»آیا آنها در زمان حیات پیامبر از خود او اطاعت کردند تا پس از او از خلیفهاش پیروی نمایند؟! گویی این سخن خطاب به گروهی از مسلمانان گفته شده است نه جمعی از سران کفار!
سبحان الله! حتی فهم مشرکان هم از این افرادی که به این حدیث برای اثبات امامت استناد میکنند، بیشتر است. به همین دلیل در هنگام خارجشدن به چنین کلام عجیبی میخندند و به ابوطالب میگویند: به تو دستور داد که سخن پسرت را گوش کنی و از او پیروی نمایی!
۷- مجلسی در بحارالأنوار درباره وصیت پیامبر جکمی قبل از وفات ایشان دو روایت را ذکر و ثابت میکند حدیث دار یا إنذار از دور یا نزدیک بر مفهوم نص بر امامت حضرت علی دلالت نمیکند.
او به نقل از امام زید بن علی÷روایت میکند که: «هنگامی که زمان وفات پیامبرجفرا رسید در حالی که سر او بر دامن علی÷بود و خانه مملو از مهاجرین و انصار بود و عباس روبروی او نشسته بود. پیامبر جفرمود: ای عباس آیا وصیت مرا میپذیری و بدهیهای مرا پرداخت میکنی؟ و به وعدههایم [که متعهد انجام آنها شدهام] عمل میکنی؟ عباس پاسخ داد: ای رسول خدا من مردی مسن و عائلهمندم، هیچ ثروتی ندارم. پیامبر جسه بار این سؤال و پیشنهاد را برای او تکرار او نیز هر بار پاسخ خود را تکرار کرد. آنگاه فرمود: آن را به کسی میدهم که حق آن را ادا خواهد کرد و سخنی مانند گفته تو نخواهد گفت. سپس فرمود: ای علی آیا وصیت مرا میپذیری و دین و بدهیهای مرا پرداخت و به وعدههایم عمل میکنی؟ علی شروع به گریستن کرد و نتوانست پاسخ او را بدهد. علی دید که سر مبارک پیامبر جدر دامن او به چپ و راست حرکت میکند. سپس سؤالش را از علی تکرار کرد. علی پاسخ داد: ای رسول خدا پدر و مادرم فدایت باد! آری! آنگاه فرمود: ای بلال، زره پیامبر جرا بیاور. [بلال] آن را آورد. سپس فرمود: ای بلال پرچم رسول خدا را بیاور. بلال آن را آورد. سپس فرمود: ای بلال قاطر پیامبر را به همراه لگام وزین آن بیاور. بلال آن را نیز آورد. سپس پیامبر جفرمود: ای علی برخیز و این چیزها را در حضور و با شهادت افرادی از مهاجرین و انصار که در خانه حضور دارند، تحویل بگیر تا بعد از من کسی بر سر آن با تو اختلاف و منازعه نکند. علی÷برخاست تا همه آنها را به خانهاش ببرد. سپس برگشت.» [۴۷۸]
در روایتی به نقل از امام جعفر صادق به نقل از پدرش او هم به روایت از جدش میگوید: «زمانی که وفات پیامبر جفرا رسید عباس بن عبدالمطلب و امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب را فراخواند. و از عباس پرسید: ای عموی محمد آیا ارث مرا تحویل مییری و [به نیابت از من] بدهیهایم را میپردازی و به وعدههایم عمل میکنی؟ عباس پاسخ داد: ای رسول خدا! من پیرمردی عائلهمند و فقیرم چه کسی میتواند نیابت امور شما را به عهده بگیرد در حالی که شأن شما بسیار والاست؟ پیامبر جکمی سرش را پایین انداخت. سپس فرمود: ای عباس آیا ارث مرا تحویل میگیری [به نیابت از من] بدهیهایم را میپردازی و به وعدههایم عمل میکنی؟ عباس گفت: پدر و مادرم فدایت باد ای رسول خدا! من پیرمردی عائلهمند و فقیرم. چه کسی میتواند نیابت شما را به عهده بگیرد در حالی که شأن شما بسیار والاست؟ پیامبر جفرمود: اما من آن را به کسی خواهم داد که حق آن را ادا خواهد کرد. سپس فرمود: ای علی ای برادر محمد، آیا به وعدههای من عمل و بدهیهایم را پرداخت میکنی و میراث مرا تحویل میگیری؟ علی پاسخ داد: پدر و مادرم فدایت باد. آری!...» تا آخر روایت. [۴۷۹]
با فرض قبول صحت حدیث دار، واضح است که منظور پیامبر جاز قضایِ دین، عمل به وعدهها و تحویلگرفتن ارث، خلافت و امامت پس از خودش نبود. بلکه هدف آن حضرت از این الفاظ معنای اصلی آنها بود نه خلافت و امامت. به همین دلیل چنانچه در دو روایت آمده است به بلال دستور داد که پرچم، زره، کلاهخود و قاطر و امثال آن را به علیستحویل دهد.
همه این مورد در دو روایت ذکر شده است.
همچنین چنانچه امر امامت از سوی پروردگار بود، آیا معقول بود که پیامبر جآن را بر کسی غیر آنکه خداوند او را برای این کار تعیین کرده بود، عرضه کند؟!
پس [مشاهده کردیم] که پیامبر جدر حدیث دار یک بار و کمی از قبل از وفاتش بار دیگر، خلافت را به عباس پیشنهاد کرد!
این در صورتی است که روایت بسیار مهم دیگری را که شیخ رضی در خصائص الأئمه (ص ۷۸) به نقل از امام حسن بن علی÷روایت میکند نادیده بگیریم. امام حسن در آن روایت میگوید: امیرالمؤمنین÷برایم روایت کرد و گفت: پیامبر جدر هنگام بیماری وفاتش من و گروهی از مردم را فراخواند و فرمود: چه کسی بدهیهایم را به جای من پرداخت میکند و به وعدههایم عمل میکند و [پس ازمن] جانشین من در میان خانوادهام [و امتم] خواهد بود [۴۸۰]؟ مردم سکوت کردند ولی من دعوت او را اجابت کردم و این امر را به عهده گرفتم. دستور داد شتر، اسب، قاطر، الاغ، شمشیر، ذوالفقار و زره و همه لوازم و ابزار جنگیاش را برایم بیاورند...» تا آخر روایت.
این روایت – با صرفنظر از مفهوم آن – ثابت میکند که خلافت و امامت بعد از رسول خدا جبه وسیله نص تعیین نشده بود. زیرا پیامبر جآن [خلافت] را به همراه پرداخت بدهیها و جانشینی در میان خانوادهاش بر مردم عرضه و به آنها پیشنهاد کرده بود.
چنانچه در روایت آمده است با صراحت میگوید: مردم از قبول آن خودداری و سکوت کردند. ولی من آن را قبول کردم و به عهده گرفتم. در اینجا باید بپرسیم که: اگر فرضاً عباس یا یکی از اصحاب این امر را قبول میکردند و به عهده میگرفتند، آیا در آن صورت شیعیان امامیه گمان میکنند که امامت به او انتقال پیدا میکرد؟!
چنانچه بیان کردم درباره جریان انذار یا دعوت خویشاوندان، حدیث صحیحی وجود ندارد. اما قویترین روایاتی که دراین باره روایت شده است، دو روایت است:
۱- روایتی که امام احمد در مسندش به روایت از عباد بن عبدالله اسدی به نقل از علی بن ابیطالب ذکر کرده است که میگوید: زمانی که این آیه ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤﴾نازل شد پیامبر جاهل بیتش را جمع کرد. پس ۳۰ نفر گردهم آمدند و طعامی خوردند و نوشیدند. آنگاه پیامبر خطاب به آنان فرمود: «چه کسی به نیابت از من و به جای من بدهیهایم را میپردازد و به وعدههایم عمل میکند و در بهشت همراه من خواهد بود و جانشین من در میان خانوادهام خواهد بود؟» مردی – که شریک نام او را ذکر نکرده – گفت: ای رسول خدا تو همچون بحری بودی. چه کسی میتواند آن را انجام دهد؟ گفت: سپس این پیشنهاد را به فرد دیگری گفت و آن را بر افراد خاندانش عرضه کرد. پس علی به او جواب مثبت داد [۴۸۱].» چنانکه معلوم است این حدیث به علت ضعف شریک بن عبدالله نخعی و عبّاد بن عبدالله اسدی ضعیف است. اما با این وجود متن و سند آن از حدیثی که معمولاً علمای شیعه امامیه بدان استناد میکنند قویتر است.
۲- امام احمد در مسندش روایت دیگری را به نقل از ربیعه بن ناجذ به نقل از امام علیسنقل کرده است که: «پیامبر جبنیعبدالمطلب را گردهم آورد یا آنها را دعوت کرد. ... برای آنها وعدهای غذا تهیه کرد. آنان غذایشان را خوردند تا اینکه سیر شدند و غذا چنان باقی مانده بود که گویی بدان دست نزده بودند. سپس درخواست ظرفی از نوشیدنی کرد. آنها از آن نوشیدند ولی نوشیدنی همچنانکه بود باقی ماند. گویی کسی از آن ننوشیده است. آنگاه فرمود: ای بنیعبدالمطلب من به سوی شما و به طور عموم برای همه مردم برانگیخته شدهام و در این معجزه [کاستهنشدن از غذا و نوشیدنی] امور مهمی را دریافتید کدامیک از شما با من بیعت میکند که برادر و یاور من باشد؟ اما هیچ کس برنخاست. من که جوانترین فرد آن جمع بودم برخاستم. پیامبر جفرمود: بنشین! آنگاه سه بار سؤال خود را تکرار کرد و هر بار من برای گفتن پاسخ مثبت از جایم برخاستم اما پیامبر جمیفرمود: بنشین! تا اینکه دربار سوم با دستش بر روی دستم زد.» [۴۸۲]
این دو روایت با وجود ضعیفبودنشان بیان میکنند که پیامبر جامری را که هیچ ارتباطی به خلافت یا امامت به مفهوم و رایج در نظر شیعیان امامیه ندارد، بر نزدیکان خویش عرضه کرد و آن را از آنِ کسی دانست که با او بیعت و او را یاری کند تا در بهشت همراه او باشد زمان خروج او از شهریا وفاتش در میان خانوادهاش جانشین او در دنیا باشد. بر اساس متن حدیث پیامبر جبرخلاف تصور و عقیده شیعه امامیه نه تنها آماده قبول بیعت و یاری علی بن ابیطالب بلکه در انتظار پذیرش مساعدت هر فردی از بنیعبدالمطلب بود. بلکه با وجود پاسخ مثبت علی پیشنهادش را سه بار تکرار کرد این امر بدین سبب بود که پیامبر غیر از او مساعدت فرد دیگری را طلب میکرد. زمانی که عدم حمایت آنها را مشاهده کرد، یاری علی بن ابیطالب و جانشینی او در میان خانوادهاش را قبول کرد. آیا شیعیان اثناعشری آنچه را روایات بیان میکنند، میپذیرند؟!
[۴۶۹] تاریخ الرسل والملوك، طبری، ج ۲، ص ۳۱۹-۳۲۱. [۴۷۰] البدایه والنهایه، ج ۳، ص ۴۰. [۴۷۱] كتاب المجروحین، ابن حبان، ص ۱۴۳. [۴۷۲] کتاب الضعفاء والمتروكین، نسایی، ص ۲۱۰. [۴۷۳] میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۴۵۷. [۴۷۴] منهاج السنة النبویة، ج ۷، ص ۳۰۴ و ۳۰۵ با اندکی تصرف. [۴۷۵] صحیح بخاری، کتاب التفسیر، باب﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤﴾[الشعراء: ۲۱۴]. حدیث شماره (۴۷۷۰). [۴۷۶] بل ضللت، ص ۴۳۸ – ۴۴۰ با اندکی تصرف. [۴۷۷] البدایة والنهایة، ج ۳، ص ۴۰. [۴۷۸] بحارالأنوار، ج ۲۲، ص ۴۵۹، (باب وصیّة رسول الله جعند قرب وفاته)، حدیث شماره ۵. [۴۷۹] همان منبع، حدیث شماره (۳). [۴۸۰] عبارت «و أمتی من بعدی» منکر و برخلاف همه روایات نقل شده در این باب است. [۴۸۱] مسند احمد، حدیث شماره ۸۸۳. [۴۸۲] مسند، امام احمد، حدیث شماره (۱۳۷۱)، فضائل الصحابه، ج ۲/۸۸۷، حدیث شماره (۱۲۲۰). علما درباره ربیعة بن ناجذ ازدی یا کوفی اختلاف دارند. ذهبی میگوید: تقریباً ناشناخته است. عجلی و ابن حبان که به ثقهدانستن افراد ناشناس مشهورند او را مورد اعتماد دانستهاند. و علما همانند علامه محقق عبدالرحمن المعلمی در دو کتاب «التنكیل» و«الأنوار الكاشفة» این صفت ابن حبان وعجلی را تأیید کردهاند. شیخ شعیب ارنؤوط این حدیث را ضعیف میداند.