استناد امامیه به قرآن از استدلال اهل کتاب بدان ضعیفتر است [۲۹۰]
در قرآن کریم آیات فراوانی آمده است که ظاهراً بر صحت دین اهل کتاب (یهود و نصاری و صابئه و ...) دلالت دارد. آنها برای عدم لزوم اسلام آوردنشان و پیروی از پیامبر اسلام جبدان استناد میکنند. این استدلالها در دلالتشان بسیار قویتر از آیاتی است که شیعیان امامیه برای اثبات امامت بدان استناد میکنند.
با این وجود معتقدیم آنها [یهود و نصاری] در آن آیات هیچ حجتی بر آنچه میگویند ندارد. بلکه با قطعیت میگوییم که آنها معانی آیات را به مفاهیمی غیر از معانی حقیقی تحریف میکنند.
۱) از جمله این آیات آیه ۶۲ سوره بقره است که خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ وَٱلَّذِينَ هَادُواْ وَٱلنَّصَٰرَىٰ وَٱلصَّٰبِِٔينَ مَنۡ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُمۡ أَجۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ وَلَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٦٢﴾[البقرة: ۶۲].
«کسانی که ایمان آوردهاند، یهودیان، مسیحیان و صائبین [فرشتهپرستان و ستارهپرستان] هر کسی که خدا و روز قیامت ایمان داشته و کردار نیک انجام داده باشد چنین افرادی پاداششان در پیشگاه خدا محفوظ بوده و ترسی برآنان نیست و غم و اندوهی بدیشان دست نخواهد داد.»
ظاهر این آیه بر صحت دین یهودیان و مسیحیان دلالت دارد. زیرا برای نجات در قیامت فقط ایمان به خداوند و روز قیامت و اعمال نیک را ذکر کرده است و از ایمان به نبوت حضرت محمد جو ارکان دیگر اسلام سخن به میان نیاورده است. پس آیا هیچکدام از دلایل آنها برای اثبات امامت که بدانها استناد میکنند تا این حدّ در دلالت بر مقصودشان وضوح و قوت دارد؟
اما اشکال استدلال به این آیه در معزول داشتن آن از آیات محکم دیگری است که از جمله شروط نجات را اسلام آوردن و پیروی از پیامبر جذکر میکند. آیه مذکور به معنای آن است کسی که اسلام به او نرسیده و از دنیا رفته باشد چنین شرایطی را دارد. اگرچه این قید در این آیه ذکر نشده است. بلکه با ارجاع آن به اصل یعنی آیات محکم دیگر این امر را درمییابیم.
در اینجا حق داریم بپرسیم آیا در همه قرآن آیه یا نصی وجود دارد که حتی ظاهر آن بر امامت علیسیا امامان دوازدهگانه دلالت کند همچنانکه ظاهر نص این آیه بر صحت دین یهودیان، مسیحیان و صائبه دلالت میکرد که اگر آیات محکم دیگری نبود که آن را مقید سازد، این آیه به معنای نص صریحی برای نجات وصحت دینشان بود؟؟
۲) خداوند میفرماید:
﴿فَإِن كُنتَ فِي شَكّٖ مِّمَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ فَسَۡٔلِ ٱلَّذِينَ يَقۡرَءُونَ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكَۚ٩٤﴾[يونس: ۹۴].
«اگر درباره چیزی [از داستانهای موسی و فرعون و بنیاسرائیل] که بر تو نازل شده است تردید دارای از کسانی سؤال کن که قبل از تو [اهل کتاب بودهاند و] کتابهای آسمانی را میخواندهاند.»
همچنین فرموده است:
﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٧﴾[الأنبياء: ۷].
«اگر این را نمیدانید از اهل کتاب، [اهل علم و آشنایان به کتابهای آسمانی] بپرسید.»
یهودیان و مسیحیان میگویند: ما اهل ذکر [کتاب] هستیم. پس ما مرجع هستیم. در نتیجه چگونه میتوانیم کافر باشیم؟! بیتردید سیاق آیه بر این امر دلالت دارد که مقصود از اهل ذکر، اهل کتاب است. زیرا قریشیان برای بطلان نبوت حضرت محمد جبه بشر بودن او استدلال میکردند و اینکه او غذا میخورد و در بازارها راه میرود. خداوند فرمود:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا قَبۡلَكَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِيٓ إِلَيۡهِمۡۖ فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ٧ وَمَا جَعَلۡنَٰهُمۡ جَسَدٗا لَّا يَأۡكُلُونَ ٱلطَّعَامَ وَمَا كَانُواْ خَٰلِدِينَ٨﴾[الأنبياء: ۷-۸].
«[تنها تو نیستی که پیامبر و در عین حال انسان هستی. بلکه] پیش از تو جز مردانی را برنینگیختهایم که بدیشان [دین آسمانی را] وحی کردهایم. از [اهل علم و] آشنایان به کتاب آسمانی پرسید، اگر این را نمیدانید. ما پیامبران را به صورت جسدهایی که غذا نخورند، نیافریدهایم. [بلکه آنان انسان بوده و همچون انسانهای دیگر خورده، نوشیده و زندگی کرده و در آخر مردهاند] و عمر جاویدان هم نداشتهاند.»
یعنی اگر قبلاً نمیدانستید میتوانید از اهل ذکر [کتاب] بپرسید تا آنها به شما بگویند که آیا پیامبران بشر بودهاند یا نه؟
پس عبارت ﴿فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّكۡرِ﴾[الأنبياء: ۷]. معادل این عبارت است که خداوند فرموده است: ﴿فَسَۡٔلِ ٱلَّذِينَ يَقۡرَءُونَ ٱلۡكِتَٰبَ مِن قَبۡلِكَۚ﴾[يونس: ۹۴]. و عبارت ﴿إِن كُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾[الأنبياء: ۷]. معادل این عبارت است که خداوند فرموده است: ﴿فَإِن كُنتَ فِي شَكّٖ مِّمَّآ أَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ﴾[يونس: ۹۴].
دقیقاً در آیه قبل از آن چنین آمده است:
﴿وَلَقَدۡ بَوَّأۡنَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ مُبَوَّأَ صِدۡقٖ وَرَزَقۡنَٰهُم مِّنَ ٱلطَّيِّبَٰتِ٩٣﴾[يونس: ۹۳].
«[از آن به بعد] بنیاسرائیل را در جایگاه خوب و اقامتگاه دلپذیری [که فلسطین است] منزل و مأوی دادیم و روزیهای پاکیزهای را بدیشان عطا کردیم.»
که این مدح و ستایش آنها بود. بلکه خداوند درباره آنها میفرماید:
﴿أَوَ لَمۡ يَكُن لَّهُمۡ ءَايَةً أَن يَعۡلَمَهُۥ عُلَمَٰٓؤُاْ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ١٩٧﴾[الشعراء: ۱۹۷].
«آیا همین نشانه برای [ایمان آوردن] ایشان کافی نیست که علمای بنیاسرائیل [به خوبی] از آن آگاهند؟!.»
این آیه برای دلالت بر ادعای یهودیان و مسیحیان قویتر از ادعای امامیه مبنی بر این نکته است که مقصود خداوند از «اهل ذکر» امامان دوازدهگانه است!
زیرا قطعاً میان مطلب آیه و ذکر (امامان) در آن هیچ ارتباطی وجود ندارد و هیچ قرینه نزدیک یا دوری بر آنها دلالت ندارد. اگر یهودیان و مسیحیان با امامیه درباره این آیه اختلاف پیدا کنند کدامیک بیشتر برحقند کاملاً واضح است که رجحان و برتری از آن یهودیان و مسیحیان خواهد بود. ما به امامیه خواهیم گفت: حق خودتان را در این آیه از یهود و نصاری بازستانید. سپس برای اثبات آنچه ادعا میکید بدان استناد و استدلال کنید!!
۳) خداوند میفرماید:
﴿يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَتِيَ ٱلَّتِيٓ أَنۡعَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ وَأَنِّي فَضَّلۡتُكُمۡ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ٤٧﴾[البقرة: ۴۷].
«ای بنیاسرائیل! به یاد آورید نعمت مرا که بر شما ارزانی داشتم، و اینکه من شما را [از نظر نعمتهای گوناگون] بر جهانیان برتری دادم.»
دو بار در قرآن این آیه وارد شده است، این آیه به صراحت دلالت دارد بر اینکه خدا آنها را برتری داده و برگزیده است.
خداوند در سوره دخان میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ نَجَّيۡنَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ مِنَ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِينِ٣٠ مِن فِرۡعَوۡنَۚ إِنَّهُۥ كَانَ عَالِيٗا مِّنَ ٱلۡمُسۡرِفِينَ٣١ وَلَقَدِ ٱخۡتَرۡنَٰهُمۡ عَلَىٰ عِلۡمٍ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ٣٢﴾[الدخان: ۳۰-۳۲].
«ما بنیاسرائیل را از عذاب خوارکننده رهایی بخشیدیم. [ایشان را نجات دادیم] از فرعون کسی که بر دیگران بزرگی میفروخت و ستمگری مینمود. و از زمره تبهکارانی بود که ظلم و فساد را از حد میگذرانند. ما بنیاسرائیل را آگاهانه [و با شناختی که از ایشان داشتیم، در آن عصر و زمان] برگزیدیم و بر جهانیان برتری دادیم [و آنان را ملت برگزیده عصر خویش کردیم.]»
این آیات دلالت میکنند بر اینکه آنها ملت بزرگ و برگزیدهای بودهاند.
آیا در قرآن دلیل اینکه آنها ملت برگزیده هستند وجود ندارد؟ چرا به این مطلب اقرار نکنیم؟ این سؤال را از (امامیه) که خود را برتر از تمام امت اسلام و همه جهانیان میدانند میپرسیم. در حالی که هیچ دلیل قرآنی مثل این یا شبیه این را ندارند. حال، هرگونه ردی بر ادعای یهودی، به طریق اولی رد غیر آنها نیز هست.
شما تصور کنید که خداوند میفرمود: «ای «شیعیان علی» به یاد آورید نعمت مرا که به شما ارزانی داشتم. و اینکه من شما را بر جهانیان برتری دادم» یا میفرمود: «ما شیعیان امامیه را از عذاب خوار کننده رهایی بخشیدیم و ما آنها را آگاهانه، برگزیدیم و بر جهانیان برتری دادیم» چه میگفتند؟ آیا با استفاده از این آیات بر حقانیت خود و وجوب تبعیت از مذهب خود استدلال نمیکردند؟
منطق علم و استدلال حکم میکند که حتی اگر خداوند این را میفرمود، به هیچ عنوان دلیلی برای آنها به حساب نمیآمد، زیرا همین آیات برای قوم یهود که در مورد خود آنها نازل شده دلیل و حجت نشدهاند، به همین صورت اگر در مورد غیر آنها هم نازل شود دلیلی به دست آنها نمیدهد.
حالا که همانند این آیات در مورد امامیه نازل نشده و حتی کوچکترین اشارهای هم به آنان نشده است ادعاهای آنان تا چه اندازه از واقعیت برخوردار است؟
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَ١٦﴾[الجاثية: ۱۶].
«ما به بنیاسرائیل کتاب آسمانی و حکومت و نبوت بخشیدیم.»
به جای کلمه «بنیاسرائیل» کلمه «امامیه» یا «بنی علی» بگذار و ببین نتیجه چه میشود؟
﴿وَأَوۡرَثۡنَا بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱلۡكِتَٰبَ٥٣﴾[غافر: ۵۳].
«و بنیاسرائیل را وارثان کتاب [تورات] کردیم.»
تصور کن که خداوند فرموده است: «شیعیان علی را وارثان کتاب کردهایم»؟
﴿وَتَمَّتۡ كَلِمَتُ رَبِّكَ ٱلۡحُسۡنَىٰ عَلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ بِمَا صَبَرُواْۖ١٣٧﴾[الأعراف: ۱۳۷].
«و وعده نیک پروردگارت بر بنیاسرائیل، به خاطر صبر و استقامتی که نشان دادند، تحقق یافت.»
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَيۡنَا مُوسَى ٱلۡكِتَٰبَ فَلَا تَكُن فِي مِرۡيَةٖ مِّن لِّقَآئِهِۦۖ وَجَعَلۡنَٰهُ هُدٗى لِّبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ٢٣ وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ٢٤﴾[السجدة: ۲۳-۲۴].
«ما برای موسی کتاب [تورات] را فرو فرستادیم، و شک نداشته باش که موسی تورات را دریافت داشت و ما آن را رهنمون و راهنمای بنیاسرائیل گرداندیم. و از میان بنیاسرائیل پیشوایانی را پدیدار کردیم که به فرمان ما [و برابر قوانین ما، مردمان را] راهنمایی مینمودند، بدانگاه که بنیاسرائیل [در راه خدا بر تحمل سختیها] شکیبایی ورزیدند به آیات ما ایمان کامل پیدا کردند.»
در این آیات اگر به جای بنیاسرائیل، امامیه آورده شده بود، میگفتند: متن این آیات به صراحت در مورد امامت و ائمه وارد شده است. [۲۹۱]
واقعیت این است که امامیه با استفاده از این آیه، با وجود اینکه در مورد بنیاسرائیل نازل شده است، به امامت استدلال کردهاند!!
۴) خداوند میفرماید:
﴿۞وَلَقَدۡ أَخَذَ ٱللَّهُ مِيثَٰقَ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَبَعَثۡنَا مِنۡهُمُ ٱثۡنَيۡ عَشَرَ نَقِيبٗاۖ١٢﴾[المائدة: ۱۲].
«بیگمان خداوند از بنیاسرائیل پیمان گرفت و دوازده رهبر برای آنان تعیین کرد.»
حالا تصور کن که خداوند فرموده است: «بیگمان خداوند از آل محمد، پیمان گرفت و دوازده رهبر برای آنان تعیین کرد» آنها چه میگفتند؟
میگفتند:این آیه در مورد ائمه نازل شده و ائمه در نص قرآن با صراحت ذکر شدهاند.
اما این آیه با وجود اینکه در مورد بنیاسرائیل نازل شده هیچ دلیلی برای آنها به حساب نمیآید. آیا نزد امامیه به عنوان دلیل، حتی یک آیه قرآن با این صراحت و روشنی وجود دارد؟
خداوند در قرآن یادآور میشود که زنی از بنیاسرائیل را برگزیده او را بر تمام زنان دنیا برتری داده است، آن زن مریم دختر عمران است. خداوند، بدون شوهر فرزندی به او بخشید و او را به پیامبری برگزید، خداوند میفرماید:
﴿وَإِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَٰمَرۡيَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰكِ وَطَهَّرَكِ وَٱصۡطَفَىٰكِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِينَ٤٢﴾[آل عمران: ۴۲].
«[تو حضور نداشتی] هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم! خدا ترا برگزیده و پاکیزهات داشته است و تو را بر همه زنان جهان برتری داده است.»
تعداد زیادی از آیات دیگر قرآن خداوند به صراحت از حضرت مریم (س) نام میبرد، میفرماید:
﴿وَمَرۡيَمَ ٱبۡنَتَ عِمۡرَٰنَ ٱلَّتِيٓ أَحۡصَنَتۡ فَرۡجَهَا فَنَفَخۡنَا فِيهِ مِن رُّوحِنَا وَصَدَّقَتۡ بِكَلِمَٰتِ رَبِّهَا وَكُتُبِهِۦ وَكَانَتۡ مِنَ ٱلۡقَٰنِتِينَ١٢﴾[التحريم: ۱۲].
«همچنین خداوند [از میان مؤمنان، دومین الگو] مریم دختر عمران را مثال زده است که دامن به گناه نیالود و خود را پاک نگاه داشت. و ما از روح متعلق به خود در آن دمیدیم، و او سخنان پروردگارش و کتابهایش را تصدیق کرد، و از زمره مطیعان و فرمانبرداران خدا بود.»
هیچ کدام از این آیات سودی به حال یهودیان ندارد، و هیچ دلیلی برای آنها به حساب نمیآیند. زیرا آنها با این گذشتگان نیکوکار خود قطع رابطه کرده و از آنها پیروی نکردهاند. همان طور که خداوند میفرماید:
﴿أَمۡ كُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ حَضَرَ يَعۡقُوبَ ٱلۡمَوۡتُ إِذۡ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعۡبُدُونَ مِنۢ بَعۡدِيۖ قَالُواْ نَعۡبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ ءَابَآئِكَ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗا وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٣ تِلۡكَ أُمَّةٞ قَدۡ خَلَتۡۖ لَهَا مَا كَسَبَتۡ وَلَكُم مَّا كَسَبۡتُمۡۖ وَلَا تُسَۡٔلُونَ عَمَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ١٣٤﴾[البقرة: ۱۳۳-۱۳۴].
«آیا [شما یهودیان و مسیحیان که محمد را تکذیب میکنید و ادعا دارید که بر آیین یعقوب هستید] هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید حاضر بودید [تا آیین را بشناسید که بر آن از دنیا رفت؟] آن هنگامی که به فرزندان خود گفت: پس از من چه چیز را میپرستید؟ گفتند: فدای تو، خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل اسحاق را که خداوند یگانه است و ما تسلیم [فرمان] او هستیم [و سر عبادت و بندگی بر آستانش میساییم.] [به هر حال جنگ و جدل درباره آنان چرا؟] ایشان قومی بودند که مردند و سر خود گرفتند. آنچه به چنگ آوردند متعلق به خودشان است. و آنچه شما فراچنگ آوردهاید، از آن شماست، و درباره آنچه میکردهاند از شما پرسیده نمیشوند [و هیچ کس مسئول اعمال دیگری نیست و کسی را به گناه دیگری نمیگیرند.]»
همچنین میفرماید:
﴿قُلۡ يَٰٓأَهۡلَ ٱلۡكِتَٰبِ لَسۡتُمۡ عَلَىٰ شَيۡءٍ حَتَّىٰ تُقِيمُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ وَٱلۡإِنجِيلَ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡكُم مِّن رَّبِّكُمۡۗ٦٨﴾[المائدة: ۶۸].
«ای فرستاده [خدا، محمد مصطفی!] بگو: ای اهل کتاب! شما بر هیچ [دین صحیحی از ادیان آسمانی پایبند] نخواهید بود، مگر آنکه [ادعا را کنار بگذارید و عملا احکام] تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارتان [به نام قرآن] برایتان نازل شده است برپادارید [و در زندگی پیاه و اجرا نمایید.]»
اولین چیزی هم که باید بر پای داشته شود، ایمان به پیامبر جو پیروی از او است.
بیتردید برای خود لقب ساختن و خود را نسبت دادن به فرد، بدون عمل و پیروی کردن واقعی از کسی که خود را به او نسبت داده است هیچ سودی به او نمیرساند. همان طور که خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِيمَ لَلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ٦٨﴾[آل عمران: ۶۸].
«سزاوارترین مردم [برای انتساب] به ابراهیم [و دین او] کسانی هستند که [در زمان ابراهیم دعوت او را اجابت کردند و] از او پیروی نمودند.»
نه آنانکه فقط او را دوست داشتند یا خود را به او نسبت میدادند.
امروزه دوستی قوم یهود برای حضرت یعقوب÷و خود را نسبت دادن به او، دوست داشتن حضرت داود÷، حضرت موسی÷و حضرت سلیمان÷و بقیه پیامبران، و دوست داشتن حضرت عیسی از طرف مسیحیان و خود را نسبت دادن به آن حضرت، برای آنها هیچ سودی ندارد. زیرا از راه، روش و آموزههایی که این پیامبران بزرگوار از طرف خدا آوردهاند به کلی دور شدهاند. خداوند میفرماید:
﴿وَقَالُواْ كُونُواْ هُودًا أَوۡ نَصَٰرَىٰ تَهۡتَدُواْۗ١٣٥﴾[البقرة: ۱۳۵].
«و [لکن برگفته خویش پافشاری میکنند و] میگویند: یهودی یا مسیحی بشوید تا [به راه راست] رهنمود شوید.»
این نوع انتساب یک ادعای تو خالی است که هیچ ارزشی ندارد. به همین خاطر، خداوند در ادامه این آیه میفرماید:
﴿قُلۡ بَلۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِۧمَ حَنِيفٗاۖ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٣٥﴾[البقرة: ۱۳۵].
«بگو [ابراهیم هرگز بر این آیینهای تحریف شده نبوده و] بلکه [دین توحیدی داشته است و ما پیروی از] دین راست و پاک ابراهیم میکنیم [که اسلام آن را دوباره زنده کرده است] و جزو مشرکان نبوده است.»
خداوند ملت و دین صحیح را میخواهد. اما اسم و نسب تو خالی نزد خداوند هیچ ارزشی ندارد.
با همه اینها این مرض کشنده به ما نیز سرایت کرده و کسانی در میان ما هستند که نسبت به نامها و فرقهها تعصب دارند و به انتساب به بزرگان دین بدون پیروی و عمل به گفتههای آنان افتخار میکنند، حتی به خاطر آن جهاد نیز کردهاند. البته این کار نه تنها سودی به حال آنان ندارد بلکه به آنها ضرر نیز میرساند: در دنیا باعث فتنه و تفرقه و از هم پاشیدن میشود و در آخرت نیز زیان بزرگ و پشیمانی را به بار میآورد.
خود را به پیامبر جنسبت دادن هیچ سودی به صاحبش نمیرساند، مگر اینکه همراه با عمل و پیروی واقعی از آن حضرت باشد، همان طور که خداوند میفرماید:
﴿قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي٣١﴾[آل عمران: ۳۱].
«بگو: اگر خدا را دوست میدارید، از من پیروی کنید.»
حتی تنها دوست داشتن خداوند، نزد او هیچ ارزشی ندارد، تا زمانی که از تمام آنچه بر پیامبرش نازل کرده است به صورت صحیح پیروی نشود.
پس انتساب به کسی که در درجه پایینتری از پیامبر جقرار دارد مانند امام علی و ... و ادعای حب و تعصب برای او چه فایدهای دارد؟!
چنانچه فرض کنیم که خداوند با صراحت به این امر دستور داده باشد بیتردید منظور او انتسابِ بدون پیروی نبوده است. پس وقتی آن کس که خود را به این بزرگان نسبت داده با متن صریح قرآن از نظر عقیده و عمل مخالف باشد چگونه است؟! اولین مخالفت با قرآن پیروی از متشابهات و ترک کردن آیههای محکم و روشن است.
﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴].
«پیمان من به ستمکاران نمیرسد.»
هرگاه موضوع امامت در کتابهای شیعه مطرح میشود، بلافاصله به این آیه استدلال میکنند که خداوند فرموده است:
﴿۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴].
«و [به خاطر آورید] آنگاه را که خدای ابراهیم، او را با سخنانی [مشتمل بر اوامر و نواهی و تکالیف و وظایف، و از راههای مختلف و با وسایل گوناگون] بیازمود و او [به خوبی ازعهده آزمایش برآمد و] آنها را به تمام و کمال و به بهترین وجه انجام داد. [خداوند بدو] گفت: من تو را پیشوای مردم خواهم کرد. [ابراهیم] گفت: آیا از نسل من [نیز کسانی را پیشوا و پیغمبر خواهی کرد؟ خداوند] گفت: [درخواست تو را پذیرفتم، ولی] پیمان من به ستمکاران نمیرسد [بلکه تنها فرزندان نیکوکار تو را در برمیگیرد.»
سپس نظر امامیه در مورد این آیه میآید تا در لابلای آن امامت امامان دوازدهگانه اثبات و امامت غیر آنها باطل شود.
شما سؤال میکنید: چطور چنین چیزی امکان دارد؟ شما حق دارید که تعجب و سؤال کنید. زیرا وقتی که در متن آیه هیچ دلیلی بر امامت ائمه بعد از پیامبر جوجود ندارد شما حق دارید سؤال کنید. اما نظریه امامیه استدلال خود را بر قسمت آخر این آیه پایهریزی کرده است که میفرماید: ﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[البقرة: ۱۲۴]. «پیمان من به ستمکاران نمیرسد.»
نظریه آنها چنین است: هیچ ظالمی به امامت نمیرسد. چون گناه نیز ظلم است پس در این صورت باید خلیفه مسلمانان از ارتکاب هر گناه و خطایی معصوم و پاک باشد تا به پیمان خدا دست یابد. بلکه لازم است که امام مسلمانان بالاتر از اینها باشد، به طوری که هیچ گاه مرتکب خطا، سهو و فراموشی نشود. این شرایط نیز فقط در امامان دوازدهگانه تحقق مییابد.
طبرسی در تفسیر (مجمع البیان) مینویسد: یاران ما برای اثبات اینکه امام باید حتماً از گناهان و امور قبیح و زشت معصوم باشد به این آیه استناد میکنند. زیرا خداوند رسیدن عهد خودش را که همان امامت است به ظالمان نفی کرده است. کسی که معصوم نباشد یا به خودش ظلم میکند یا به دیگران. [۲۹۲]
جعفر سجانی در بیان مسأله عصمت امام و مسأله امامت در آیه مذکور میگوید: استدلال به این آیه برای عصمت امام به تعیین مفهوم امامت ذکر شده در این آیه بستگی دارد که مقصود از آن چیزی غیر از نبوت و رسالت است. نبوت منصبی است که وحی بر دارنده آن نازل میشود، و رسالت جایگاهی است که فرد با دارا بودن آن، وظیفه ابلاغ آن وحی به مردم را عهدهدار میشود. امامتی که در پایان عمر حضرت ابراهیم÷به او داده شد، چیزی غیر از این است. زیرا او نبی و رسول بود و وظایف لازمه آن دو را در طول سالیان درازی انجام میداد تا اینکه با این آیه مورد خطاب واقع شد. پس مراد از امامت در اینجا منصب رهبری و اجرای شریعت با استفاده از نیرو و قدرت است. آیه زیر این نکته را بیان میکنند که منظور از امامت در آیه ۱۲۴ سوره بقره همان معنای سوم است. خداوند فرموده است:
﴿أَمۡ يَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۖ فَقَدۡ ءَاتَيۡنَآ ءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَءَاتَيۡنَٰهُم مُّلۡكًا عَظِيمٗا٥٤﴾[النساء: ۵۴].
«آیا آنان به چیزی حسادت میورزند که خداوند از روی فضل و رحمت خود [با برانگیختن محمد] به مردم [عرب] داه است؟ ما که به خاندان ابراهیم [که جد شما و آنهاست] کتاب [آسمانی] و پیامبری و پادشاهی عظیمی را دادیم [مانند سلطنت یوسف در مصر و حکومت داود و سلیمان در شام.]»
پس امامتی که خداوند آن را به حضرت ابراهیم و برخی از افراد نسل او عطا کرد همان پادشاهی بزرگ مذکور در این آیه است. ما باید در منظور از پادشاهی بزرگ تحقیق کنیم. زیرا در این صورت مقام و جایگاه امامت پس از نبوت و رسالت روشن میشود که همان رهبری حکیمانه و حکومت الهی است که جامعه به وسیله آن به سعادت و خوشبختی میرسد.» [۲۹۳]
آیت الله سبحانی فراموش کرده است که ابراهیم÷هیچگاه همانند نسل خود پادشاه و حاکم نبوده است.
یوسف÷به ملک عظیم دست یافت. خداوند در قرآن کریم درباره او میفرماید:
﴿رَبِّ قَدۡ ءَاتَيۡتَنِي مِنَ ٱلۡمُلۡكِ وَعَلَّمۡتَنِي مِن تَأۡوِيلِ ٱلۡأَحَادِيثِۚ١٠١﴾[يوسف: ۱۰۱].
«[یوسف رو به سوی خدا کرد و گفت:] پروردگارا! [سپاسگزارم بخشی بزرگی] از حکومت رابه من دادهای و مرا از تعبیرخوابها آگاه کردهای!.»
حضرت داود÷نیز به ملک عظیم یا پادشاهی بزرگ رسید. خداوند میفرماید:
﴿وَءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡكَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَعَلَّمَهُۥ مِمَّا يَشَآءُۗ٢٥١﴾[البقرة: ۲۵۱].
«و خداوند حکومت و حکمت را بدو [داود] بخشید و از آنچه میخواست بدو یاد داد.»
همچنین میفرماید:
﴿بَلِ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ فِي عِزَّةٖ وَشِقَاقٖ٢﴾[ص: ۲].
«و حکومت او [داود] را [با در اختیار قرار دادن وسایل مادی و معنوی] استحکام بخشیدیم و بدو فرزانگی و شناخت [امور] دادیم و قدرت داوری قاطعانه و عادلانهاش ارزانی داشتیم.»
همچنین حضرت سلیمان÷به بزرگترین حکومت دست یافت که پس از او هیچ کس بدان نرسید. خداوند درباره او میفرماید:
﴿قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَهَبۡ لِي مُلۡكٗا لَّا يَنۢبَغِي لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِيٓۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ٣٥﴾[ص: ۳۵].
«[سلیمان گفت:] ... و به من حکومتی عطا کن که بعد از من کسی را نسزد [که چنین سلطنت و عظمتی داشته باشد.] بیتردید تو بسیار بخشایشگری.»
اگر تفسیر این آیه آن گونه میبود که سبحانی ادعا میکند پس براساس نص، عقل و واقعیت شایستهترین فرد برای رسیدن به این پادشاهی بزرگ حضرت ابراهیم÷بوده است که خداوند با نص آیه او را امام مردم قرار داده است. اما خداوند اراده فرموده است که صاحبان اندیشه امامت دوازدهگانه را ناامید گرداند!
آنها از اثبات رسیدن حضرت ابراهیم÷به امامتی که از طریق این آیه آن را ادعا و برای اثبات آن تلاش میکنند عاجزند. حتی اگر همه جنیان و انسانها برای این امر گردهم آیند و برخی از آنها به برخی دیگر کمک کنند. هرگز قادر به اثبات آن نخواهند بود.
ما برای نقد استدلال آنها به این آیه برای اثبات امامت منصوص ائمه و بلکه قرار دادن آن برتر از جایگاه نبوت و رسالت چندین دلیل داریم:
نکته اول: استدلال به آیات متشابه برای اثبات امور اعتقادی جایز نیست.
این آیه کریمه قطعی و محکم نیست به طوری که هیچ دو نفری درباره آن دچار اختلاف نشوند. بلکه درباره همه جزئیات آن اختلاف بزرگی وجود دارد که کتابهای تفسیر با وجود اختلافات روش و گرایش و دیدگاه نویسندگانشان آن را بیان کردهاند.
طوسی آیات محکم و متشابه را این گونه تعریف میکند: «محکم آن است که مراد ازآن بدون قرینه یا دلالتی بر مراد آن به علت وضوح از ظاهرش فهمیده شود. مانند این آیه که خداوند فرموده است:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ ٱلنَّاسَ شَيۡٔٗا٤٤﴾[يونس: ۴۴].
«بیتردید خداوند ذرهای هم به مردم ظلم نخواهد کرد.»
و همچتنین این فرمودۀ خداوند:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا يَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖۖ٤٠﴾[النساء: ۴۰].
«خداوند حتی به اندازه ذره ریزی هم [به مردم] ظلم نخواهد کرد.»
زیرا در شناخت منظور و مفهوم آن به دلیل نیاز نداریم. متشابه آیهای است که مراد از آن از ظاهرش فهمیده نمیشود مگر آنکه قرینهای داشته باشد که بر مفهوم دلالت کند. مانند این آیه:
﴿وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ٢٣﴾[الجاثية: ۲۳].
زیرا این عبارت با آیه ﴿وَأَضَلَّهُمُ ٱلسَّامِرِيُّ﴾[طه: ۸۵]. تفاوت دارد. زیرا گمراه کردن مردم توسط سامری قبیح است. اما گمراهی خداوند به این معناست که خداوند درباره بندهای حکم صادر کرد که او ظالم است و این قبیح نیست. بلکه نیکو نیز هست.» [۲۹۴]
پس فرو رفتن در متشابهات و پرداختن به آنها فرد را به سوی لغزش و هلاکت سوق میدهد و ابزار اختلاف است که دامنه آن گسترش مییابد. «بیشتر اختلافات به وجود آمده در فروع [۲۹۵]از پرداختن به امر متشابهی که محقق در آن به کمک گرفتن از رأی متغیر و سیالی که ثبات ندارد، استناد میکند [۲۹۶].» راه مؤمن آگاه در تعامل با آیات متشابه آن است که در آن قاعدۀ اصیلِ شرعی زیر را در پیش گیرد: «هر گاه سخن از آیات متشابه به میان آمد باید آنها را به آیات محکم بازگرداند و براساس آنها تفسیر کرد [۲۹۷].» خداوند میفرماید:
﴿فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمۡ زَيۡغٞ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِيلِهِۦۖ وَمَا يَعۡلَمُ تَأۡوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِي ٱلۡعِلۡمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٧﴾[آل عمران: ۷].
«و اما کسانی که در دلهایشان انحراف وجود دارد و [و گریز از حق زوایای وجودشان را فرا گرفته است] برای فتنهانگیزی و تأویل [نادرست] به دنبال متشابهات میافتند. در حالی که تأویل [درست] آنها را جز خدا و راسخان [و ثابت قدمان] در علم نمیدانند. [این چنین وارستگان و فرزانگانی] میگویند: ما به همه آنها ایمان داریم [و در پرتو دانش میدانیم که محکم و متشابه] همه از سوی خدای ماست. و [این را] جز صاحبان عقل [سلیمی که از هوی و هوس فرمان نمیپذیرد، نمیدانند و] به یاد نمیآورند.»
از این آیه درمییابیم که اهل فتنه به آیات متشابه تمسک میجویند نه خردمندان، عالمان، اهل معرفت و محققان.» [۲۹۸]
پس اگر دشمنی عناد ورزید و مخالفی آشوب بر پا و برخلاف همه فرقهها مسلمان گمان کرد که این آیه بر امامتی که شیعیان امامیه آن را نام نهادهاند، دلالت میکند او را به یکی از احتمالات قوی تفسیری برای امامت مذکور در آیه ملزم میکنیم که برای رد و اثبات آن جز به هذیان و افتراضات واهی نمیتواند استناد کند.
تفسیر امامت مذکور در آیه به امامت نبوت هرگز با ادعای گمانی شیعه امامیه مطابقت ندارد. برخی از دلایل آن به شرح زیر است:
اولاً: ادعای رسیدن پیامبر به امامت بعد از رسیدن او به نبوت ادعای باطل و خرافی است که شایسته انبیا نیست. انبیاء رهبران اقوامشان بودهاند که مردم در همه اوامر و نواهیشان از آنها پیروی میکردند. محال است در اینجا امامت به معنای واجب بودن پیروی باشد. زیرا هر پیامبری باید مورد اطاعت قرار گیرد. زیرا خداوند در قرآن میفرماید:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ٦٤﴾[النساء: ۶۴].
«هیچ پیامبری را فرو نفرستادهایم مگر برای آنکه با اذن پروردگار مورد اطاعت قرار گیرد.»
پس هر پیامبری ضرورتاً امام نیز هست. در غیر این صورت پس چگونه پیامبر است؟ و هر امامی هم پیامبر نیست.
پس امام وصفی است که لازمه رسالت است نه امری خارج از آن تا ادعای آنان صحیح از آب درآید که میپندارند پیامبر ممکن است در آغاز امر رسول باشد سپس به مرحله امامت برسد یا نرسد، زیرا به مجرد اینکه فرد به رسالت یا پیامبری میرسد، امام نیز خواهد بود. زیرا امامت از اوصاف لازم رسالت است. همچنین میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا٤٥ وَدَاعِيًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِيرٗا٤٦﴾[الأحزاب: ۴۵-۴۶].
«ای پیامبر ما تو را به عنوان گواه، مژدهرسان، بیمدهنده، دعوتگر به سوی پروردگار و به عنوان چراغی تابان [برای هدایت مردم] فرو فرستادیم.»
سپس گواه، بیمدهنده، مژدهرسان، دعوتگر و چراغ فروزان بودن مناصب مستقلی از نبوت و پیامبری نیستند. بلکه همه آنها اوصافی هستند که لازمه پیامبریاند. بنابراین چنانچه پیامبر چنین باشد به ناچار امام نیز هست.
به همین دلیل خداوند میان داود÷و ابراهیم÷در خطاب تفاوت قائل شده است و خطاب به داود میفرماید:
﴿يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰكَ خَلِيفَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡكُم بَيۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۚ٢٦﴾[ص: ۲۶].
«ای داود ما تو را در زمین نماینده [خود] ساختهایم [و بر جای پیامبران پیشین نهادهایم] پس در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف میکند.»
در حالی که خداوند خطاب به حضرت ابراهیم÷میفرماید:
﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴].
«من تو را پیشوای مردم خواهم کرد.»
زیرا داود÷خلیفه و حاکم متصرف بود در حالی که حضرت ابراهیم÷چنین نبود.
در اینجا اشکالی ندارد که از کلام محقق اردبیلی که از علمای بزرگ شیعه اثنا عشری امامیه است، در شرح آیه ۱۲۴ سوره بقره استفاده کنیم که در آن معتقد است منظور از امامت در این آیه معنای لغوی آن است نه اصطلاحی. او میگوید: امام کسی است که در اقوال و افعالش مورد اطاعت و پیروی واقع شود و یکی از دو معنی امام در مجمع البیان و کشاف برای کسی است که به او اقتدا میشود. مانند إزار برای آنچه «یؤتزر به» یعنی آنچه به کمر بسته میشود یعنی شلوار. به این معنا که مردم در دینشان به تو اقتدا میکنند.» [۲۹۹]
بدین ترتیب عبارت ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ﴾[البقرة: ۱۲۴]. جمله مفسره برای عبارت پیشین یعنی:
﴿وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ﴾[البقرة: ۱۲۴].
خواهد بود در نتیجه امامت نبوت یکی از امتحانات و آزمایشاتی بود که خداوند او را به وسیله آن آزمود. سپس بقیه آزمایشها از قبیله بنای کعبه، ذبح حضرت اسماعیل و بر انداخته شدن او در آتش و ... روی داد.
این امر جای تعجب و شگفتی نیست. همچنانکه خداوند ابراهیم را به وسیله سختیها و امور ناخوشایند مورد امتحان قرار داد این بار آزمایش او به وسیله یک امر خوشایند بود.
ثانیاً: خداوند در قرآن کریم با توصیف امامتی که به ابراهیم÷و نسل او داه است میفرماید:
﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَجَعَلۡنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡكِتَٰبَ٢٧﴾[العنكبوت: ۲۷].
«و ما به او اسحاق و [از نسل اسحاق]، یعقوب را عطا کردیم و پیامبری و کاب آسمانی را در نسل او [ابراهیم] قرار دادیم.»
خداوند در آیه مذکور نفرمود: (الإمامة والكتاب)این قرینهای قوی برای تسیر آیه میباشد. غیر معقول است که این پیامبران، مقام و جایگاهی بالاتر از پیامبری و نبوت (یعنی امامت مورد نظر شیعیان اثنا عشری) را داشته باشند و درباره آن ذکر و سخنی به میان نیامده باشد. عبدالله دشتی که از علمای معاصر شیعه است در كتاب (الإمامة في جذورها القرآنیه) مطلبی را ذکر کرده است که ناخواسته مفهوم موردنظر ما در تفسیر امامت مذکور در آیه به امامتِ نبوت را تأیید میکند! و میگوید: از جمله آیاتی که به انتخاب پیامبران از نسل ابراهیم÷به وسیله خداوند دلالت دارد آیه ۲۷ سوره عنکبوت است که خداوند فرموده است:
﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ وَجَعَلۡنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡكِتَٰبَ٢٧﴾[العنكبوت: ۲۷].
«و ما به اسحاق و [از نسل اسحاق]، یعقوب را عطا کردیم و پیامبری و کتاب آسمانی را در نسل او [ابراهیم] قرار دادیم»
همچنین میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحٗا وَإِبۡرَٰهِيمَ وَجَعَلۡنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡكِتَٰبَۖ فَمِنۡهُم مُّهۡتَدٖۖ وَكَثِيرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ٢٦﴾[الحديد: ۲۶].
«ما، نوح و ابراهیم را [به پیامبری به میان مردم] فرستادیم و پیامبری و کتاب آسمانی را در نسل آن دو قرار دادیم. پس برخی از آنها [نوادگان و نسل آن دو] هدایت یافته و بسیاری از آنها فاسق و گناهکار بودند.»
واضح است کسانی که کتاب بدانها داده شد همان نیکوکاران نسل او بودند. اما منطقی که قرآن برای انتقال آن امامت به نسل ابراهیم÷ذکر میکند از این آیه روشن میشود که خداوند میفرماید:
﴿۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴].
«و [به خاطر آورید] آنگاه را که خدای ابراهیم او را با سخنانی [مشتمل بر اوامر، نواهی، تکالیف و وظایف و از راههای مختلف و با شیوههای گوناگون] آزمود و او [به خوبی از عهده آزمایشها بر آمد و] آنها را با تمام و کمال و به بهترین شیوه انجام داد. [خداوند] بدو گفت: من تو را پیشوای مردم خواهم کرد. [ابراهیم] گفت: آیا از نسل من [نیز کسانی را پیشوا و پیامبر خواهی کرد؟ خداوند] فرمود: [درخواست تو را پذیرفتم. ولی] پیمان من به ستمکاران نمیرسد [بلکه فقط فرزندان نیکوکار تو را شامل میشود.]»
در این آیه ابراهیم از خدایش خواست که امامت در نسل و ذریه او باشد. خداوند این امر را پذیرفت و بیان فرمود که این امر از میان آنها به افرادی تعلق میگیرد که ظالم نباشند. قرآن کریم به تقسیم نسل او به نیکوکار و ظالم اشاره میکند و میفرماید:
﴿وَبَشَّرۡنَٰهُ بِإِسۡحَٰقَ نَبِيّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١١٢ وَبَٰرَكۡنَا عَلَيۡهِ وَعَلَىٰٓ إِسۡحَٰقَۚ وَمِن ذُرِّيَّتِهِمَا مُحۡسِنٞ وَظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ مُبِينٞ١١٣﴾[الصافات: ۱۱۲-۱۱۳].
«ما او [ابراهیم] را به [تولد] اسحاق که پیامبر و از جمله نیکوکاران بود مژده دادیم و به او [ابراهیم] و [فرزندش] اسحاق [در عمر، زندگی، نسلهای آینده مکتب و ایمان] خیر و برکت دادیم] از نسل آن دو افرادی نیکوکار بوجود آمدند و همچنین افرادی که [به خاطر عدم ایمان] آشکارا به خود ستم کردند.»
بلکه خداوند صراحتاً بیان میفرماید که امر [نبوت] در نسل او باقی میماند:
﴿وَجَعَلَهَا كَلِمَةَۢ بَاقِيَةٗ فِي عَقِبِهِۦ٢٨﴾[الزخرف: ۲۸] [۳۰۰].
«و آن [نبوت یا توحید] را به عنوان شعار یکتاپرستی در میان نسل او باقی گذاشت».
پس این رابطه و پیوند مستحکم میان دعای حضرت ابراهیم÷در پیشگاه خداوند برای اینکه امامت در نسل او باشد و اجابت پروردگار را مبنی بر اینکه افراد ظالم از نسل او بدان دست نمییابند مشاهده کنید که خداوند میفرماید فقط کسانی بدان دست خواهند یافت که استحقاق آن را داشته باشند. سپس ببینید که خداوند به مبارک شدن حضرت ابراهیم÷و برگزیده شدن آن دسته از فرزندان و نسل او به وسیله دارا بودن نبوت و کتاب آسمانی اشاره میکند.
همچنین این شباهت عجیب میان دو آیه زیر را مشاهده کنید که خداوند درباره حضرت ابراهیم÷میفرماید:
﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴].
«من تو را پیشوای مردم خواهم کرد. [ابراهیم] گفت: آیا از دودمان من [هم کسانی را پیشوا و پیامبر خواهی کرد؟.]»
و در آیه دیگری فرموده است:
﴿وَجَعَلۡنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡكِتَٰبَ٢٧﴾[العنكبوت: ۲۷].
«و در دودمان او نبوت قرار دادیم و کتاب [آسمانی برای آنان فرو فرستادیم.]»
خداوند در این دو آیه یک چیز را قرار داده است بدین ترتیب که خداوند در پاسخ ابراهیم÷مبنی بر قرار دادن امامت در نسل او، نبوت را به دودمانش عطا کرده است!
اما ابن کثیر در تفسیر آیه ﴿وَجَعَلۡنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلۡكِتَٰبَ﴾[العنكبوت: ۲۷]. مینویسد: «خداوند هر پیامبر و کتابی را که پس از ابراهیم÷فرو فرستاده است آنها در نسل و ذریه او قرار داده است [۳۰۱].» بلکه در این امر توجه فرمایید که خداوند چگونه اسحاق÷و یعقوب÷را به امامت وصف میکند و میفرماید:
﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ نَافِلَةٗۖ وَكُلّٗا جَعَلۡنَا صَٰلِحِينَ٧٢ وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَإِقَامَ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءَ ٱلزَّكَوٰةِۖ وَكَانُواْ لَنَا عَٰبِدِينَ٧٣﴾[الأنبياء: ۷۲-۷۳].
«و ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را به عنوان ارمغانی عطا کردیم و همه [افراد مذکور، یعنی ابراهیم، لوط، اسحاق و یعقوب] را مردانی شایسته و بایسته نمودیم. ما آنها را پیشوایانی نمودیم نیک و اقامه نماز و دادن زکات را بدیشان وحی کردیم و آنها تنها ما را میپرستیدند.»
خداوند در سورۀ مریم دوباره درباره آنها سخن میگوید اما به جای کلمه امامت از واژه نبوت استفاده میکند و میفرماید:
﴿فَلَمَّا ٱعۡتَزَلَهُمۡ وَمَا يَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۖ وَكُلّٗا جَعَلۡنَا نَبِيّٗا٤٩﴾[مريم: ۴۹].
«و هنگامی که [ابراهیم] از آنان و از چیزهایی که به جز خدا میپرستیدند، کنارهگیری [و از میان ایشان هجرت] کرد ما به او اسحاق [و از نسل اسحاق] یعقوب را عطا کردیم و هر یک از آنان را پیامبر بزرگی قرار دادیم.»
این گونه تغییر در استفاده از الفاظ، نشان میدهد که منظور از امامت مذکور در آیه پیشین همان نبوت بوده است در آیه قبلی اشاره شده است که آنها امامانی بودند که بدیشان وحی میشد اما آیه بعد نشان میدهد که آنها پیامبرانی بودهاند.
آنچه این امر را واضحتر مینماید آیاتی است که در سوره انعام درباره حضرت ابراهیم÷و نسل او نازل شده است. که به وضوح نشان میدهد امامتی که در نسل حضرت ابراهیم÷قرار داده شده است امامتِ نبوت است. خداوند میفرماید:
﴿وَتِلۡكَ حُجَّتُنَآ ءَاتَيۡنَٰهَآ إِبۡرَٰهِيمَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦۚ نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُۗ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٞ٨٣ وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۚ كُلًّا هَدَيۡنَاۚ وَنُوحًا هَدَيۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَمِن ذُرِّيَّتِهِۦ دَاوُۥدَ وَسُلَيۡمَٰنَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَٰرُونَۚ وَكَذَٰلِكَ نَجۡزِي ٱلۡمُحۡسِنِينَ٨٤ وَزَكَرِيَّا وَيَحۡيَىٰ وَعِيسَىٰ وَإِلۡيَاسَۖ كُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ٨٥ وَإِسۡمَٰعِيلَ وَٱلۡيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطٗاۚ وَكُلّٗا فَضَّلۡنَا عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ٨٦ وَمِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَذُرِّيَّٰتِهِمۡ وَإِخۡوَٰنِهِمۡۖ وَٱجۡتَبَيۡنَٰهُمۡ وَهَدَيۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٨٧ ذَٰلِكَ هُدَى ٱللَّهِ يَهۡدِي بِهِۦ مَن يَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَلَوۡ أَشۡرَكُواْ لَحَبِطَ عَنۡهُم مَّا كَانُواْ يَعۡمَلُونَ٨٨ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَۚ فَإِن يَكۡفُرۡ بِهَا هَٰٓؤُلَآءِ فَقَدۡ وَكَّلۡنَا بِهَا قَوۡمٗا لَّيۡسُواْ بِهَا بِكَٰفِرِينَ٨٩﴾[الأنعام: ۸۳-۸۹].
«اینها دلایل ما بود که آنها را به ابراهیم عطا کردیم [تا] در برابر قوم خود [آنها را به کار گیرد و غروب ستارگان و ماه را دلیل بر الوهیت و وحدانیت ما بداند. او با همین دلایل وجودی بر آنان پیروز شد و برتری یافت و این سنت ماست که با علم و حکمت] هر کس را که بخواهیم درجاتی بالا میبریم. [ای پیامبر] پروردگار تو حکیم [است و هر چیزی را در جای خود قرار میدهد و به جا انجام میدهد و] آگاه است [و میداند چه کسی مستحق رفع شأن است و چه کسی شایسته ذلت.] ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را عطا کردیم [و افتخار این دو تن هم تنها در جنبه پیامبرزادگی نبود. بلکه مانند پدرشان] آن دو را [به سوی حقیقت و خوبی] راهنمایی کردیم. قبلاً نوح را نیز [کمک و به سوی حق و نیکی] ارشاد نمودیم و از نژاد نوح [هم کسانی همچون] داود، سلیمان، ایوب، یوسف و هارون را [قبلاً هدایت و ارشاد کردیم] و همان گونه [که ابراهیم و همه پیامبران را پاداش دادیم] نیکوکاران را [نیز بدانچه شایستهاند] ثواب میدهیم و زکریا، یحیی، عیسی و الیاس را [نیز هدایت دادیم و] همه آنها از جمله نیکوکاران و [بندگان شایسته ما] بودند. و اسماعیل، السیع، یونس و لوط را [نیز راهنمایی کردیم] و هر کدام [از آنها] را بر جهانیان [زمان خود] برتری دادیم. و از میان پدران، فرزندان و برادرانشان [گروه زیادی را رهنمود کردیم و] آنان را برگزیدیم و به راه راست ارشاد کردیم. این [توفیق بزرگ که چنین شایستگانی بدان دست یافتند] توفیق خدایی است و خداوند هر کس از بندگانش را که بخواهد بدان نائل میسازد. اگر [نه تنها دیگران، بلکه حتی این چنین شایستگانی] شرک میورزیدند، هر آنچه [از اعمال نیک انجام میدادند] هدر میرفت [و اعمال خیرشان ضایع و تباه میشد و خرمن طاعتشان در آتش و شرک میسوخت.] آنان کسانی هستند که کتاب [آسمانی]، حکمت [خداوندی] و نبوت [الهی] را بدیشان دادیم. [ای محمد!] اگر [این مشرکان مکه و کافران معاصر تو] نسبت بدان [سه امر] کفر ورزند [مهم نیست. زیرا] ما کسانی را عهدهدار [حفظ و سود بردن از] آن [سه چیز] میکنیم که نسبت بدان کفر نمیورزند [و بلکه همچون اهل مدینه با جان ودل در راه آن میکوشند.]»
خداوند سخن درباره آنان را با عبارت ﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ءَاتَيۡنَٰهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَۚ﴾[الأنعام: ۸۹]. به پایان میرساند. اگر امامت منزلتی بالاتر از نبوت بود و ابراهیم÷و فرزندان معصومش [۳۰۲]پس از او بدان دست یافته بودند بیتردید بدان وصف میشدند. زیرا همه نامهای ذکر شده در آیات فوق، نامهای پیامبران معصوم است!
به همین دلیل از میان علمای بزرگ شیعه امامیه همچون آیت الله العظمی محمد باقر صدر چارهای جز این ندید که اعتراف کند امامت مذکور در حق انبیا که در آیات فوق آمده است همان امامت نبوت است.
محمد باقر صدر در کتاب «الإسلام یقود الحیاة» میگوید: امامت پدیدهای الهی است که در طول تاریخ ثابت است که دو شکل به خود گرفته است: یکی شکل نبوت پیروی شده در رسالت پیامبران که آنها رهبر بودهاند و در بسیاری اوقات پیامبران مرسل، پیامبران غیر مرسل را بعد از خود برجای میگذاشتند که وظیفه حمایت و دفاع از رسالت آن زمان و ادامه حمل آن را به عهده داشتند. بر این پیامبران وحی نازل میشد و آنها امام یعنی وصی و جانشین درباره رسالت هستند و آنها خود دارای رسالت نبودهاند. همانگونه که خداوند میفرماید:
﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ نَافِلَةٗۖ وَكُلّٗا جَعَلۡنَا صَٰلِحِينَ٧٢ وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا وَأَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡهِمۡ فِعۡلَ ٱلۡخَيۡرَٰتِ وَإِقَامَ ٱلصَّلَوٰةِ وَإِيتَآءَ ٱلزَّكَوٰةِۖ وَكَانُواْ لَنَا عَٰبِدِينَ٧٣﴾[الأنبياء: ۷۲-۷۳].
«و ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را به عنوان ارمغانی عطا کردیم و همه [افراد مذکور، یعنی ابراهیم، لوط، اسحاق و یعقوب] را مردانی شایسته و بایسته قرار دادیم. ما آنان را پیشوایانی نمودیم که در برابر دستور ما [مردمان را به کارهای نیک، راهنمایی و] رهبری میکردند و انجام خوبیها و اقامه نماز و دادن زکات را بدیشان وحی کردیم و آنا تنها ما را میپرستیدند.»
همچنین میفرماید:
﴿وَجَعَلۡنَا مِنۡهُمۡ أَئِمَّةٗ يَهۡدُونَ بِأَمۡرِنَا لَمَّا صَبَرُواْۖ وَكَانُواْ بَِٔايَٰتِنَا يُوقِنُونَ٢٤﴾[السجدة: ۲۴].
«و از میان آنها [بنی اسرائیل] پیشوایانی را قرار دادیم که به فرمان ما[و مطابق با قوانین ما، مردمان را] راهنمایی میکردند. زمانی که [بنیاسرائیل در راه خدا بر تحمل سختیها] شکیبایی ورزیدند و به آیات، ایمان کامل پیدا کردند.»
نمونه دیگر وصایت بدون نبوت است. این همان شکلی است که رسول خدا جبه فرمان خداوند آن را در پیش گرفت و جانشینان و اوصیای دوازدهگانهاش را تعیین کرد. [۳۰۳]
این اعتراف صریح یک دانشمند بزرگ شیعه است مبنی بر اینکه امامت مذکور در این آیات به معنی نبوت است. پیامبرانی که خداوند امامتشان را در این آیات تأیید کرده، پیامبران غیر مرسلی هستند که رسالت پیامبران مرسل قبل از خود را حفظ و مردم را بدان دعوت میکنند و امامت بدان مفهومی که مورد نظر شیعه اثنا عشری است فقط خاص امامان دوازدهگانه است نه دیگران.
میرعلی حائری طهرانی در تفسیر آیه ۷۲ و ۷۳ سوره انبیاء:﴿وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَئِمَّةٗ...﴾[الأنبياء: ۷۳]. میگوید: مراد از این امامت همان نبوت است.
ثالثاً: برخی از علمای شیعه امامیه به صراحت یا تلویحاً به این حقیقت اعتراف و بیان کردهاند که امامت مذکور در این آیه به معنای نبوت یا رسالت است. از جمله آنها میتوان به افراد زیر اشاره کرد:
محقق حلی در کتاب «المسلك في اصول الدین» درباره عصمت پیامبران میگوید: «اما پیامبران قبل از مبعوث شدن به پیامبری از انجام هر معصیت عمدی اعم از کوچک یا بزرگ معصومند. و آیه ﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[البقرة: ۱۲۴]. بر این امر دلالت دارد.»
همچنین در «الرساله الماتعیه» مینویسد: «پس از آنکه دانستی پیامبران خود را برای ارشاد مردم وقف کردهاند بدان که باید آنها از انجام گناهان کبیره و صغیره معصوم باشند. زیرا آنها الگو و اسوه مردم هستند. اگر واقع شدن اشتباه از آنان جایز باشد باعث میشود مردم در ان اشتباه نیز از آنان پیروی کنند. آیه ﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[البقرة: ۱۲۴]. این امر را تأیید میکند.» [۳۰۴]
رابعاً: ادعای اینکه قبل از رسیدن فرد به امامت مورد آزمایش قرار میگیرد و در صورت موفقیت در آزمایش و امتحان امامت به عنوان پاداش به او داده میشود، ازنظر لغوی صحیح نیست. خداوند در آیه ۱۲۴ بقره فرموده است:
﴿۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴].
اگر چنین میبود، در این آیه در عبارت فأتمهن فاء به عنوان حرف ربط آمده است که میبایست براساس ادعای شیعه مبنی بر لزوم موفقیت در امتحان جهت رسیدن به امامت – ابتلا که قبل از فاء آمده است سبب مابعد فاء یعنی امامت میبود. اما با فرض حذف فاء جمله دوم ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ﴾[البقرة: ۱۲۴]. ترجیحاً به عنوان تفسیر عبارت قبلی ﴿۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ﴾[البقرة: ۱۲۴]. تلقی میشود نه جزای آن.
از جمله دلایل تأیید و صحت این امر این است که هرگاه جملهای به عنوان جزئی از جمله دیگری بیاید جزء بر کل مقدّم میشود نه مؤخّر.
اما چنانچه جزء مؤخّر شود یا سبب ما قبل خودش [کل] است یا تفسیر آن.
مثال جمله متأخر مفسِّر این آیه است که خداوند میفرماید:
﴿وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ دَحَىٰهَآ٣٠ أَخۡرَجَ مِنۡهَا مَآءَهَا وَمَرۡعَىٰهَا٣١﴾[النازعات: ۳۰-۳۱].
«پس از آن زمین را غلتاند و [به شکل بیضی در آورد و] گستراند. آب و چراگاه آن را پدیدار کرد.»
پس جمله «أخرج...» تفسیر جمله «دحاها...» است.
اما جمله سببیه همچون آیه:
﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ٣٠ ثُمَّ ٱلۡجَحِيمَ صَلُّوهُ٣١ ثُمَّ فِي سِلۡسِلَةٖ ذَرۡعُهَا سَبۡعُونَ ذِرَاعٗا فَٱسۡلُكُوهُ٣٢﴾[الحاقة: ۳۰-۳۲].
«[خداوند به فرشتگان نگهبان دوزخ دستور میدهد:] او را بگیرید و به غل، بند و زنجیرش بکشید. آنگاه او را به دوزخ بیندازید. سپس او را با زنجیری که ۷۰ ذراع بلند است ببندید و بکشید.»
چرا باید او را چنین کنند؟ خداوند میفرماید:
﴿إِنَّهُۥ كَانَ لَا يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ ٱلۡعَظِيمِ٣٣ وَلَا يَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡكِينِ٣٤﴾[الحاقة: ۳۳-۳۴].
«زیرا او به خداوند بزرگ ایمان نمیآورد. و مردمان را به دادن خوراک به بینوا، تشویق و ترغیب نمیکرد.»
پس جمله ﴿إِنَّهُۥ كَانَ لَا يُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ ٱلۡعَظِيمِ٣٣﴾[الحاقة: ۳۳]. سبب ماقبل خودش یعنی﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ٣٠ ثُمَّ ٱلۡجَحِيمَ صَلُّوهُ٣١ ثُمَّ فِي سِلۡسِلَةٖ ذَرۡعُهَا سَبۡعُونَ ذِرَاعٗا فَٱسۡلُكُوهُ﴾[الحاقة: ۳۰-۳۳]. است. و جمله جزا بر جمله سبب مقدم شده است.
پس تأخیر عبارت ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ﴾[البقرة: ۱۲۴]. با فرض فقدان فاء احتمال اینکه این جمله جزئی ازماقبل خودش یا سبب آن باشد را ضعیف مینماید. [۳۰۵]
خامساً: تفسیر امامت در آیه ۱۲۴ بقره به نبوت با این امر که ابراهیم÷قبل از این واقعه پیامبر و نبی بوده است تعارضی ندارد. به دو دلیل:
الف) ابراهیم÷قبل از آن پیامبر بود و خداوند با او سخن میگفت و مردم را به سوی خداوند فرامیخواند. اما برای ابلاغ عمومی و اعلان هگانی دعوت بدو دستور داده نشده بود. همانگونه که پیامبر ما حضرت محمد جقبل از نازل شدن آیه ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤﴾[الشعراء: ۲۱۴]. چنین بود.
پس این آیه بدان معنی است که خداوند او را آگاه سازد که او را امام و رهبر مردم قرار داده است تا مردم در امر دین و دنیایشان از او پیروی کنند. همانگونه که خداوند به پیامبرش، حضرت محمد جدستور داد قومش را بیم دهد و پس از آنکه دعوت او نهانی بود و به افراد محدودی ختم میشد به دعوت آشکار مردم بپردازد.
ب) میتوان گفت که ابراهیم÷پیامبری بود که خداوند با او سخن میگفت و قومش را که در میان آنها برانگیخته شده بود رهبری و هدایت میکرد. پس خداوند با این خطاب دایره امامت و رهبری او را گسترش داد به طوری که همه کسانی را که در میانشان برانگیخته شده بود و به رسالت او ایمان آورده بودند و دیگر مردمان را تا روز قیامت شامل میشد. پس او افتخار رهبری و امامت مردم را در امور فراوانی از قبیل توحید [۳۰۶]، تولّی و تبرّی [۳۰۷]، امامت حج [۳۰۸]و برخی از سنتهای نبوی که آن را برای قومش و همه کسانی که بعد از او آمدهاند و خواهند آمد تعیین کرد. از جمله آنها سنت مشهور فطرت است. [۳۰۹]
نکته دوم: آیت الله العظمی منتظری در کتاب (نظام الحكم في الإسلام) صفحه ۱۰۹ شروطی را که خلیفه و حاکم اسلامی باید داشته باشد بر میشمارد و ۸ صفت را بیان میکند که علما درباره آن اتفاق کردهاند و شش شرط دیگر که در آن اختلاف دارند.
اما جالب توجه اینکه این مرجع بزرگ شیعه برای شرط دانستن عدالتِ خلیفه به آیه ﴿ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[البقرة: ۱۲۴]. استناد میکند حال آنکه بدون استناد و استشهاد یا اشاره به این آیه از قرآن، عصمت را جزو شروط امام میداند و فقط به ذکر برخی از روایات شیعی مبنی بر شرط بودن عصمت اکتفا میکند!
منتظری مینویسد:
«۳. عدالت: پس انسان ظالم و فاسق حق ولایت و حکومت بر مسلمانان را ندارد. علاوه بر اینکه عقل این امر را ثابت میکند، آیات و روایات فراوانی بر این امر دلالت دارد.
خداوند میفرماید:
﴿۞وَإِذِ ٱبۡتَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ رَبُّهُۥ بِكَلِمَٰتٖ فَأَتَمَّهُنَّۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴].
«پس هر کس که برخلاف حق باشد باید نام ظالم بر آن اطلاق شود. پس هر فاسق یا منحرفی ظالم است.» [۳۱۰]
بر شما پوشیده نیست که استناد منتظری به این آیه برای شرط عدالت و نه عصمت دلیل بر این اعتقاد اوست که این آیه بر شرط بودن عصمت برای امام مسلمانان ضروری نیست و این سخن او برای پاسخ دادن به متعصبان کافی است.
اما آیت الله شیخ محمد آصف حسینی با صراحت کامل اعلام میکند شرطی که این آیه در بردارد بیتردید عدالت است نه عصمت. او در کتاب (صراط الحق فی اصول الدین) درباره این آیه میگوید: «اما قدر مسلم اینکه این آیه بر شرط بودن عدالت در امام از آغاز تا پایان عمر دلالت دارد. زیرا عدالت برای او کافی است تا مصداق ظالم نبودن را پیدا کند. [مگر نه این است که خداوند میفرماید: عهد و پیمان من یعنی حکومت الهی به ظالمان نمیرسد.] به همین دلیل نیکوکاران و علمای بزرگوار و صالح مصداق این آیه نیستند. و خودشان نیز این امر را میدانند همچنین قرآن براساس فهم آنها نازل شده است.» [۳۱۱]
سوم: آیه فضیلت حضرت ابراهیم÷را ذکر میکند. اما شیعیان آن را به نقص و عیب تبدیل کردهاند! به ادعای شیعیان امامیه این آیه صراحتاً بیان میکند که امام از پیامبر بزرگتر و جایگاه او والاتر است.
آیت الله العظمی کاظم حائری در کتاب (الإمامه وقیاده المجتمع) میگوید: «از روایات چنین بر میآید که جایگاه امام بالاتر از مقامات دیگر است – به جز مقام ربوبیت که طبعاً انسان بدان دست نمییابد.» و در جای دیگری از همان کتاب میگوید: «بنابراین جایگاه مقام امامت و امام والاتر و برتر از مقام نبوت است.» [۳۱۲]
آیت الله ناصر مکارم شیرازی از مراجع تقلید شیعیان نیز این امر را در تفسیر (الأمثل) تأیید میکند و میگوید: «پس جایگاه و منزلت امامت والاتر از آن چیزی است که ذکر شد. بلکه از مقام نبوت و رسالت نیز والاتر است.» [۳۱۳]
آنچه این تقریرات را بیشتر بیان میکند و توضیح میدهد روایتی است که کلینی در اصول کافی به نقل از امام جعفر صادق روایت میکند که فرمود: «خداوند بزرگ ابراهیم÷را پیش از آنکه به پیامبری مبعوث کند به عنوان یک بنده قرار داد. همچنین قبل از اینکه او رسول قرار دهد، نبی قرار داده بود. همچنین پیش از اینکه او را رسول قرار دهد او را خلیل و دوست خود گردانده بود. همچنین خداوند قبل از اینکه او را خلیل قرار دهد او را به عنوان امام قرار داده بود. زمانی که همه این مقامها را به او عطا کرد فرمود:
﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴].
«من تو را پیشوای مردم خواهم کرد.»
آنگاه به علت جایگاه والای آن در نظر حضرت ابراهیم÷او پرسید: ﴿وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ﴾[البقرة: ۱۲۴]. «آیا از دودمان من [هم کسانی را پیشوا و پیامبر خواهی کرد؟]» خداوند در پاسخ فرمود: ﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[البقرة: ۱۲۴]. «پیمان من به ستمکاران نمیرسد. [بلکه تنها فرزندان نیکوکار تو را در بر میگیرد.]» یعنی فرمود: انسان نادان و سفیه امام و پیشوای انسان پرهیزگار نخواهد بود [۳۱۴].» در اینجا بر این ادعای شیعه اشکال جالبی وارد است که آنها میگویند ابراهیم÷نبی بود. سپس به مقام بالاتری ارتقا یافت و رسول شد. سپس جایگاهش والاتر و امام شد. این اشکال تأمل برانگیز است که فقط کسی که خداوند قلب و دیده او را روشن ساخته است متوجه آن میشود. [۳۱۵]
با تأمل در تفاوت میان امام، نبیّ و رسول و آنچه روایات شیعی درباره امامان معصوم در نظر شیعه امامیه میان ارتقای مورد ادعای آنها درباره ابراهیم÷[که مکارم شیرازی آن را بیان کرد] و اقوال امامان معصوم تفاوت بسیاری میبینیم.
کلینی به نقل از اسماعیل بن مرار میگوید: حسن بن عباس معروفی به امام رضا÷نامه نوشت و پرسید: جانم به فدایت میان رسول، نبی و امام چه تفاوتی وجود دارد؟ میگوید: نوشت یا فرمود: تفاوت میان رسول، نبی و امام آن است که رسول کسی است که جبرئیل بر او نازل میشود او جبرئیل را میبیند و صدایش را میشنود و وحی بر او نازل میشود و ممکن است در خواب او را ببیند مانند رؤیای حضرت ابراهیم÷. ممکن است نبی کلام فرشته بشوند و شاید او را ببیند اما صدایش را نشنود. ولی امام کسی است که صدای جبرئیل را میشنود ولی او را نمیبیند. [۳۱۶]
محمد بن حسن صفار از برید عجلی روایت میکند: از امام صادق÷درباره رسول، نبی و محدث سؤال کردم. پاسخ داد: رسول کسی است که فرشتگان به سوی او میآیند و آنها را میبیند و از سوی خداوند برایش پیغام میآورند. نبی کسی است که در خواب آنها را میبیند و آنها همان گونهاند که او میبیند و محدث کسی است که سخنان فرشتگان را میشنود و در گوشش صدایی همچون صدای پرندگان میشنود و قلبش آن را احساس میکنند.»
همچنین زراره از امام جعفر صادق÷نقل میکند که درباره آیه۵۱ سوره مریم ﴿وَكَانَ رَسُولٗا نَّبِيّٗا٥١﴾[مريم: ۵۱]. سؤال کردم و پرسیدم: تفاوت رسول و نبی چیست؟ او پاسخ داد: نبی آن است که در خواب فرشته را میبیند و صدایش را میشنود و ولی در حالت بیداری او را نمیبیند. اما رسول در حالت بیداری فرشته را میبیند و با او سخن میگوید. پرسیدم: پس جایگاه امام چیست؟ او گفت: امام صدای فرشته را میشنود ولی نه در خواب و نه در حالت بیداری او را نمیبیند... [۳۱۷].» و روایات در این باره فراوانند [۳۱۸]. بر اساس این روایات تفاوت میان رسول، نبی و امام آن است که رسول فرشته را میبیند و با او سخن میگوید و ممکن است گاهی در خواب او را ببیند. نبی نیز صدای پیامبر را میشنود اما غالباً او را نمیبیند [۳۱۹]. شاید گاهی او را در خواب ببیند. ولی امام صدای فرشته را میشنود. با این تفاوت که هرگز او را در خواب یا بیداری نمیبیند!
پس ادعای شیعه اثنا عشری مبنی بر اینکه حضرت ابراهیم÷در آغاز نبی بود سپس به درجه رسول بودن رسید. آنگاه امام شد، بدان معنی است که ابراهیم÷در آغاز نبی بود یعنی در خواب فرشته را دید و صدای او را میشنید. سپس به مقام بالاتری رسید که همان رسالت بود. او در این مرحله که رسول بود، فرشته را در خواب و بیداری میدید و صدایش را میشنید. سپس به مقام بالاتری رسید که به ادعای شیعه امامیه همان امامت بود که از نبوت و رسالت بالاتر است. پس در این مرحله صدای فرشته را میشنید اما نه در خواب و نه در بیداری او را نمیدید! آن برای ابراهیم÷- بنا به ادعای شیعه امامیه - ارتقای مقام بود یا تنزل به مقامی که به سبب آن، ابراهیم÷دو فضیلتی را که قبلاً داشت (دیدن فرشته در حالت خواب و بیداری) از دست داد؟! چنانکه روایات شیعی بر این امر صحه گذاشتهاند؟!
این سؤالات گیج کننده که خردمندان برای آن پاسخی نیافتهاند، آیت الله شیخ محمد آصف محسنی را نیز دچار حیرت و سردرگمی کرده است. زیرا او در کتاب (مشرعه بحار الأنوار) در خلال سخن درباره امامت حضرت ابراهیم÷میگوید: «... اما در روایات وارده درباره امام آمده است که او صدا را میشنود و شخص (فرشته) را نمیبیند. رسول فرشته را میبیند. پس اعطای لقب امام بدین معنا به رسول ممکن نیست. این سؤال را در جلد سوم کتاب صراط الحق که در دوران جوانیمان در نجف آن را تألیف کردیم آوردهایم و تاکنون پاسخ آن را نیافتهایم. فقط قسمت بسیار اندکی از علم به ما رسیده است. [۳۲۰]
نکته چهارم: شیعیان اثنا عشری ادعا میکنند امامت (که رهبری جامعه است) از نبوت بالاتر است و به امام صادق چنین نسبت دادهاند که گفت: «خداوند قبل از اینکه ابراهیم را به نبوت برساند او را به عنوان بنده خود برگزید. آنگاه قبل از اینکه او را به مقام رسالت برساند او را به نبوت رساند. سپس قبل از اینکه او را به دوستی خود برگزیند او را به مقام رسالت رساند و قبل از اینکه او را به امامت برساند او را امام قرار داد. زمانی که این امور همه در او جمع شدند خداوند فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ﴾[البقرة: ۱۲۴]. آنگاه ابراهیم÷به علت بزرگی این مقام در نظرش پرسید: ﴿وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ﴾[البقرة: ۱۲۴]. «آیا از دودمان و نسل من [کسی به این جایگاه خواهد رسید [۳۲۱]؟]» آنها به علت این امامت بزرگ و عظیم که از اهل بیت غصب شد، دنیا را برپاداشتند. به همین دلیل اصحاب [پیامبر ج] و پیروانشان کافر و گمراه شدند. در حالیکه میبینیم که امام علی بن ابیطالبسدر خطبه ۳۳ نهج البلاغه امامتی را که آن را بر نبوت ترجیح میدهند به کفش تشبیه میکند. ابن عباس در این باره میگوید: «در ذی قار بر امیرالمؤمنین وارد شدم در حالی که کفشهایش را وصله میزد. پرسید: ارزش این کفش چقدر است؟ گفتم: بیارزش است. امام گفت: به خدا قسم این کفش برایم از حکومت و امارت بر شما دوست داشتنیتر است مگر آنکه حق را بر پا دارم یا باطل را دفع کنم.
بلکه او در خطبه «شقشقیه [۳۲۲]» با حسرت خوردن درباره خلافت آن را به «آب بینی بز» تشبیه میکند و میگوید: «اما قسم به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر حضور مردم و تمام بودن حجت بر من به جهت وجود یاور و پیمانی نبود که خداوند از آگاهان گرفته که در برابر پرخوری ستمکاران [و تجاوز آنان به حقوق مظلومان] و گرسنگی ستمدیدگان ساکت ننشینند، بیتردید لگام [دهنه] شتر حکومت[خلافت و امامت] را بر کوهانش میافکندم و پایان آن را همچون آغازش با پیاله تهی سیراب میکردم و در آن هنگام میدیدید که این دنبال شما در چشم من از آب بینی بزغالهای بیارزشتر است. شریف مرتضی در (الرسائل، ج ۲، ص ۱۱۳) مینویسد: «عرب میگوید: عفطت الناقه یعنی عطسه و پراکندن آب بینی همچنانکه الاغ نیز این کار را انجام میدهد. همچنین گفته میشود: عفط همچنین به معنای گوزیدن است. در اینجا دو معنا محتمل هستند.
چگونه ممکن است امامت در نظر حضرت ابراهیم÷عظیم و بزرگ جلوه کند. اما علی بن ابیطالبسآن را حقیر بداند؟!
منزلت وجایگاهی که از یک لنگه کفش کهنه یا عطسه یک بز کم ارزشتر است چه ارتباطی با جایگاهی دارد که امامیه آن را بزرگتر از نبوت میدانند؟!
نکته پنجم: مراد از ظلم در این آیه شریفه چیست؟ آیا اشتباه مانع رسیدن به امامت میشود؟
علمای شیعه امامیه برای دارا بودن امامت چنین شرط دانستهاند که از آن فردحتی در برههای از حیاتش نباید هیچ اشتباهی روی دهد، حتی اگر توبه کند و پس از آن نیکوکار شود!
آنها گناه و اشتباه را مانع رسیدن به امامت خواهد شد. با تدبّر در کتاب و سنت نبوی در مییابیم که حقیقت بر خلاف آن چیزی است که آنها بدان معتقدند.
حضرت آدم÷دچار اشتباه شد. خداوند درباره او میفرماید:
﴿وَقُلۡنَا يَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡكُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُكَ ٱلۡجَنَّةَ وَكُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَيۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ٣٥﴾[البقرة: ۳۵].
«و گفتیم: ای آدم! تو به همراه همسرت در بهشت ساکن شو و از [نعمتهای فراوان و گوارای] آن، هرچه و هر جا که میخواهید، خوش و آسوده بخورید. اما به این درخت نزدیک نشوید. زیرا [اگر چنین کنید] از ستمگران خواهید بود.»
براساس نص این آیه پس خوردن میوه آن درخت، فرد را جزو ظالمان قرار میداد. همچنین خداوند در آیه دیگری فرموده است:
﴿وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ١٢١﴾[طه: ۱۲۱].
«و بدین ترتیب آدم از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد و گمراه شد. [البته این واقعه قبل از نبوت او بود.]»
آدم÷از آن میوه خورد. به همین دلیل او و حوا به ظلم خویش اعتراف کردند، خداوند میفرماید:
﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٢٣﴾[الأعراف: ۲۳].
«گفتند: پروردگارا! ما [با نافرمانی از تو] بر خود ظلم کردهایم و اگر ما را نیامرزی بیتردید از زیانکاران خواهیم بود.»
براساس اعتقاد امامیه این امر چگونه با امامت و خلافت او جور در میآید؟ مگر نه این است که خداوند فرمود:
﴿إِنِّي جَاعِلٞ فِي ٱلۡأَرۡضِ خَلِيفَةٗۖ٣٠﴾[البقرة: ۳۰].
«من در زمین خلیفهای قرار میدهم.»
پس هر خلیفهای که از نظر شرعی درباره او نص وجود داشته باشد امامی است که پیروی از او واجب است.
زمانی که آدم÷توبه کرد و به سوی پروردگارش بازگشت دوباره به عهد پیشین خود بازگشت. خداوند در این باره میفرماید:
﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ كَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَيۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ٣٧﴾[البقرة: ۳۷].
«سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت کرد [و با گفتن آنها توبه کرد] و خداوند توبه او را پذیرفت. خداوند بسیار توبهپذیر و مهربان است.»
پس او از آن ظالمانی نیست که عهد و پیمان خداوند بدانها نمیرسد، حق اگر از او اشتباهی رخ داده باشد که پس از آن توبه کرده باشد.
به همین دلیل خداوند او را همانند پیامبران [اعم از نبی و مرسل] برای امامت مردم برگزید و فرمود:
﴿۞إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰٓ ءَادَمَ وَنُوحٗا وَءَالَ إِبۡرَٰهِيمَ وَءَالَ عِمۡرَٰنَ عَلَى ٱلۡعَٰلَمِينَ٣٣﴾[آل عمران: ۳۳].
«خداوند آدم، نوح، خاندان ابراهیم [از قبیل خود ابراهیم، اسماعیل، اسحاق و یعقوب] و خاندان عمران [از جمله موسی، هارون و عیسی] را بر جهانیان برتری داد.»
همچنین خداوند به صراحت بیان میکند که داود÷را خلیفه قرار داده است. خداوند در قران کریم میفرماید:
﴿يَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰكَ خَلِيفَةٗ فِي ٱلۡأَرۡضِ٢٦﴾[ص: ۲۶].
«ای داود! ما تو را در زمین نماینده و جانشین [خود] ساختهایم.»
پس از آنکه خداوند دوباره ارتکاب اشتباه توسط او را ذکر میکند این آیه را نازل کرده است.
آیات پیشین همان سوره از جریان دو نفر که با هم اختلاف داشتند سخن میگوید و در پایان میفرماید:
﴿وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّٰهُ فَٱسۡتَغۡفَرَ رَبَّهُۥ وَخَرَّۤ رَاكِعٗاۤ وَأَنَابَ۩٢٤ فَغَفَرۡنَا لَهُۥ ذَٰلِكَۖ وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مََٔابٖ٢٥﴾[ص: ۲۴-۲۵].
«داود مطمئن شد که ما او را آزمودهایم [و اندازه هراس او از دیگران و نحوه قضاوت او را آزمایش کردهایم] پس از پرورگار خویش آمرزش خواسته و به سجده افتاد و توبه کرد. سپس به هر حال، آن [اشتباه] را بر او بخشیدیم [و او را مشمول لطف و محبّت خود قرار دادهایم] و او در پیشگاه ما دارای مقام نزدیک و جایگاه والایی است.»
طوسی میگوید: علمای ما گفتهاند: اشتباه او این بود که بدون اینکه از طرف مقابل درباره ادعای شاکی بپرسد سخن او را تأیید کرد و گفت: «او به تو ظلم کرده است» از جمله آداب قضاوت آن است که نباید درباره هیچ چیزی حکم داد یا سخن گفت مگر اینکه از طرف مقابل درباره ادعای طرف دیگر سؤال شود. [۳۲۳]
همچنین خداوند درباره حضرت سلیمان÷میفرماید:
﴿وَلَقَدۡ فَتَنَّا سُلَيۡمَٰنَ وَأَلۡقَيۡنَا عَلَىٰ كُرۡسِيِّهِۦ جَسَدٗا ثُمَّ أَنَابَ٣٤ قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِي وَهَبۡ لِي مُلۡكٗا لَّا يَنۢبَغِي لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِيٓۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ٣٥﴾[ص: ۳۴-۳۵].
«ما سلیمان را آزمودیم [و او را دچار بیماری کردیم] و همچون جسدی [بیجان] بر تخت سلطنت انداختیم [تا به ابهت خود ننازد و بر نیروی خویش تکیه نکند و بداند که عظمت و قدرت انسان با کمترین ناخوشی و کوچکترین بیماری متزلزل و چه بسا نابود میشود.] سپس سلیمان [که بلای خداوند را دید، توبه و استغفار کرد و به درگاه پروردگار] بازگشت. [سلیمان] گفت: پروردگارا! مرا ببخشای و حکومتی به من عطا کن بعد از من کسی [چنین سلطنت و عظمتی] نداشته باشد بیگمان تو بسیار بخشایشگری.»
پیش از آن خداوند داستان مشغول شدن او را به اسبها را بیان میکند تا جایی که نماز عصرش قضا میشود. در روایتی که ابن بابویه قمی (شیخ صدوق) به نقل از امام جعفر صادق آورده است که امام گفت: «باری برای سلیمان بن داود÷اسبهایی آوردند. او به نگاه کردن بدانها مشغول بود تا اینکه خورشید غروب کرد. او به فرشتگان گفت: خورشید را برایم بازگردانید تا نمازم را در وقتش بخوانم.» [۳۲۴]
توبه پس از اشتباه فرد را از فضایل و بزرگی محروم نمیکند. بلکه جایگاه او را بالا میبرد و به خداوند نزدیکتر میکند اوست که توبه کنندگان و پاک شوندگان را دوست میدارد. اگر گناه نبود، توبه و تطهیر هم وجود نداشت تا فرد بدان وسیله محبت رضای پروردگار را به دست آورد.
واضح است که گاهی کسی که از ظلم یا گناهی توبه میکند از کسی که هیچ خطایی از او سر نزده است، بهتر خواهد بود و کسی که معتقد باشد هر کسی که کفر نورزد و گناه نکند از کسی که پس از کفر ایمان بیاورد و پس از گمراهی هدایت شود و پس از گناه توبه کند، بهتر است، این عقیده او برخلاف آن چیزی است که ضرورتاً از اسلام فهمیده میشود. و بدیهی است که پیشینیان از نسلهای بعدیشان بهترند. آیا انسان خردمند فرزندان مهاجرین و انصار را به اجدادشان که سابقین اولین بودند، تشبیه میکند؟!) [۳۲۵]
مفسران شیعه اثنا عشریه ادعا میکنند مراد از ظالمین در آیه ۱۲۴ بقره همه کسانی است که یکی از انواع ظلم یعنی شرک یا گناه از آنان سر زده باشد حتی اگر این ظلم در مقطعی از عمر خویش باشد سپس توبه کرده باشد و اعمال نیک انجام داده باشد. اولین چیزی که ادعای آنها را باطل میسازد دلیل زیر است:
ظالمین جمع ظالم است. ظالم اسم کسی است که ظلم همه وجودش را در بر گرفته باشد. اما کسی که توبه کرده و از آن پشیمان شده باشد، ظالم نامیده نمیشود. در غیر این صورت هیچ کدام از توبه کنندان وارد بهشت نمیشوند. زیرا خداوند میفرماید:
﴿أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّٰلِمِينَ١٨﴾[هود: ۱۸].
«هان! نفرین بر ستمگران باد!.»
همچنین خداوند به آنها وعده عذاب داده است و میفرماید:
﴿إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَاۚ٢٩﴾[الكهف: ۲۹].
«ما برای ستمگران آتشی را آماده کردهایم که [از هر طرف ایشان را احاطه میکند و] سراپرده آنان را در بر میگیرد.»
و چنین آیاتی در قرآن فراوانند.
پس چگونه ممکن است گفته شود: «مراد از ظالمین در این آیه همه کسانی است که مرتکب یکی از انواع ظلم یعنی شرک و معصیت میشوند، حتی اگر در مدتی از زندگیشان باشد و پس از آن توبه کرده و نیکوکار شده باشند.»؟! بنابراین همه مسلمانان وارد آتش خواهند شد.
براساس شریعت ما گناهکاری که توبه کرده باشد همانند کسی است که مرتکب گناه نشده باشد. خداوند میفرماید:
﴿إِلَّا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ عَمَلٗا صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ ٱللَّهُ سَئَِّاتِهِمۡ حَسَنَٰتٖۗ وَكَانَ ٱللَّهُ غَفُورٗا رَّحِيمٗا٧٠﴾[الفرقان: ۷۰].
«[کسی که مرتکب شرک، قتل و زنا شود عذاب او چند برابر میشود]، مگر کسانی که توبه کنند و ایمان [مجدد] بیاورند و عمل صالح انجام دهند که خداوند [گناهان چنین افرادی را میبخشد و] بدیها و گناهان [گذشته] آنها را به نیکیها و خوبیها تبدیل میکند و خداوند آمرزنده و مهربان است [و نه تنها گناهان را میبخشد. بلکه آنها را به نیکیها تبدیل میکند.]»
این سخنان و ادعاهای عجیب و غریبی چیزی نیست جز تلاش برای خارج دانستن ابوبکر صدیق و یاران دیگر پیامبر جاز افتخار و استحقاق امامت، با این ادعا که آنها در آغاز مشرک بودهاند. بنابراین جزو (ظالمان) هستند، حتی اگر توبه و جهاد کرده ودر راه اسلام و مسلمانان فداکاری نموده باشند!
شاید برای پاسخ به کسی که به آیه ﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[البقرة: ۱۲۴]. برای اثبات امامت استناد میکند، کافی است این آیه قرآن را که درباره حضرت ابراهیم÷نازل شده است به او یادآور کنید که خداوند میفرماید:
﴿وَبَشَّرۡنَٰهُ بِإِسۡحَٰقَ نَبِيّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١١٢ وَبَٰرَكۡنَا عَلَيۡهِ وَعَلَىٰٓ إِسۡحَٰقَۚ وَمِن ذُرِّيَّتِهِمَا مُحۡسِنٞ وَظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ مُبِينٞ١١٣﴾[الصافات: ۱۱۲-۱۱۳].
«ما او را به [تولد] اسحاق که پیامبر و از زمره نیکوکاران بود، مژده دادیم. ما به ابراهیم و [فرزندانش] اسحاق [در عمر و زندگی، نسلهای آینده، مکتب و ایمان و ...] خیر و برکت دادیم و از نسل این دو، افرادی نیکوکار به وجود آمدند و هم افرادی که [به خاطر عدم ایمان] آشکار را به خود ستم کردند.»
پس این آیات دلیل و پاسخ آشکاری است برای کسی که ادعا میکند مراد از آیه مذکور، مطلقِ گناه است! خداوند در این آیات بیان میکند که او به ابراهیم÷و اسحاق÷برکت و خجستگی بخشید. سپس فرمود که از میان فرزندان آنها افراد نیکوکار و افرادی وجود دارند که آشکارا به خود ستم کردند. پس کدام عاقلی ادعا میکند که منظور از این آیه آن است که از میان فرزندان آنها افراد معصومی وجود دارند و افرادی که همانند نیکوکاران دیگر عصیان و توبه میکنند!؟
بلکه مراد از این آیه است که در میان آنها افراد نیکوکار عادل و گناهکار ظالم وجود دارد که ظلم و شرک او آشکار است.
دلایل این امر در میان بنیاسرائیل که در میانشان نیکوکاران پرهیزگار، قاتلان پیامبران، تحریف کنندگان کتابهای آسمانی، دشمنان و تکذیب کنندگان خداوند و کتابهایش وجود دارند، فراوان است.
پس منظور از آیه ﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[البقرة: ۱۲۴]. این است که مشرکان به عهد و پیمان خداوند دست نمییابند.
علامه ابن القیم جوزی در این باره میگوید: خداوند به رهبر و بزرگ پیامبران، یعنی حضرت ابراهیم÷فرمود:
﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴].
«من تو را پیشوای مردم خواهم کرد. [ابراهیم] گفت: آیا از دودمان من [نیز کسانی را پیشوا و پیامبر خواهی کرد؟ خداوند] گفت: [درخواست تو را پذیرفتم. ولی] پیمان من به ستمگران نمیرسد، [بلکه فقط فرزندان نیکوکار تو را در بر میگیرد.]»
یعنی هیچ مشرکی به امامت و مقام از سوی من نمیرسد. به همین دلیل به پیامبرش حضرت محمد جدستور داد که از روش ابراهیم÷پیروی کند. او به یارانش یاد میداد هر روز صبح بگویند: ما براساس فطرت اسلام، کلمه اخلاص و دین پیامبرمان محمد جو روش و آیین پدرمان ابراهیم÷که پیرو حقیقت، رویگردان از باطل و شرک و مسلمان بود، صبح را آغاز میکنیم. پس آئین و روش ابراهیم÷توحید است. دین محمد جهمان چیزی است که اعم از گفته، عمل و اعتقاد آن را از سوی خداوند بر ایمان آورده است. کلمه اخلاص شهادت (لا إله إلّا الله)است. فطرت اسلام آن چیزی است که خداوند بندگانش را براساس آن آفریده است که محبت و عبادت خدا به یگانگی، مطیع کامل فرمان او بودن از نظر عبادت، خشوع، پیروی و بازگشت به سوی اوست.» [۳۲۶]
این امری است که روایات و تصریحات برخی از علمای شیعه اثنا عشری امامیه نیز بر آن صحّه گذاشته است.
محمد بن حسن صفار در کتاب (بصائر الدرجات) به نقل از هشام بن سالم و درتس بن ابیمنصور واسطی به روایت از امام محمد باقر و امام جعفر صادق مینویسد که گفتند: انبیاء و رسولان چهار دستهاند. تا اینکه گفت: ابراهیم÷نبی بود و مقام امامت را نداشت تا اینکه خداوند فرمود:﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[البقرة: ۱۲۴]. یعنی کسی که بتپرست باشد به عهد من [امامت و حکومت] دست نمییابد و [از سوی خداوند] رهبر مردم نخواهد بود.» [۳۲۷]
در کتاب (الاحتجاج) طبرسی در حدیث طولانی از امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب روایت شده است که گفت: «خداوند هر کسی را که به کفر مبتلا شده باشد از ولایتی که به پیامبران و اولیا داده است، محروم کرده است، زیرا خداوند میفرماید:﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[البقرة: ۱۲۴]. یعنی حکومت من به دست مشرکان نخواهد یافت. زیرا خداوند در قرآن ظلم را شرک مینامد و میفرماید:﴿إِنَّ ٱلشِّرۡكَ لَظُلۡمٌ عَظِيمٞ﴾[لقمان: ۱۳]. «بیتردید شرک گناه بزرگی است.» ابراهیم÷دانست که عهد خداوند که امامت نامیده میشود، به بتپرستان نخواهد رسید، به خداوند فرمود:
﴿وَٱجۡنُبۡنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ٣٥﴾[إبراهيم: ۳۵] [۳۲۸].
«پروردگارا! من و فرزندانم را از عبادت بتها دور نگه دار!».
در (امالی) طوسی به نقل از عبدالله بن مسعود آمده است که پیامبر جفرمود: «من دعوت پدرم ابراهیم هستم. پرسیدیم: ای رسول خدا چگونه دعوت پدرت ابراهیم شدی؟ گفت: خداوند به حضرت ابراهیم÷وحی کرد که من تو را امام و پیشوای مردم قرار میدهم. ابراهیم بسیار خوشحال شد. گفت: خدایا آیا در میان فرزندان و نسل من هم چنین امامانی وجود خواهند داشت؟ خداوند به او وحی کرد که ای ابراهیم من به تو پیمانی نمیدهم که بدان وفا نکنم. ابراهیم گفت: خدایا این چه پیمانی است که تو برای من به آن وفا نخواهی کرد؟ گفت: من آن را به هیچ فرد ظالمی از نسل تو عطا نمیکنم. ابراهیم پرسید: خدایا آن ظالمانی که از نسل من هستند ولی به عهد تو دست نمییابند چه کسانی هستند؟ خداوند فرمود: کسی که به جز برای من برای بتی سجده کند هرگز او را به امامت منصوب نخواهم کرد و روا نیست چنین شخصی به امامت برسد. ابراهیم÷فرمود:
﴿وَٱجۡنُبۡنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ٣٥ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ٣٦﴾[إبراهيم: ۳۵-۳۶] [۳۲۹].
«[خدایا] من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگهدار. پروردگارا آنها [این بتها] بسیاری از مردم را گمراه کردهاند.»
ابن شهر آشوب در (مناقب آل ابیطالب) ج ۱، ص ۲۱۳ مینویسد: وقتی خداوند این آیه را نازل کرد،
﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴].
ابراهیم به علت بزرگ بودن مقام امامت در نظرش گفت:﴿وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ﴾[البقرة: ۱۲۴]. خداوند در پاسخ گفت:﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴]. در خبر آمده است افراد ظالم نسل من چه کسانی هستند؟ خداوند فرمود: کسی که برای بتی سجده کند، ظالم است. ابراهیم÷فرمود:
﴿وَٱجۡنُبۡنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ٣٥﴾[إبراهيم: ۳۵].
«پس خدایا من و فرزندانم را از اینکه بتها را پرستش کنیم حفظ بفرما!.»
حافظ شمس الدین یحیی بن حسن اسدی حلی در کتاب (العمده) چنین مینویسد: «شبیه این امر درباره استحقاق امامت وجود دارد. زیرا شخص به گونهای استحقاق آن را پیدا کند، همان گونه که پیامبر جشایستگی نبوت را خواهد داشت. زیرا خداوند به ابراهیم÷فرمود:
﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامٗاۖ قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِيۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴].
«من تو را پیشوای مردم خواهم کرد. [ابراهیم] گفت: آیا ازدودمان من [نیز کسانی را پیشوا و پیامبر خواهی کرد؟ خداوند] گفت: [درخواست تو را پذیرفتم. ولی] پیمان من به ستمکاران نمیرسد [بلکه تنها فرزندان نیوکار تو را در بر میگیرد.]»
در اینجا ظلم به معنای شرک است و حد ظلم قرار دادن اشیا در غیر جایگاهشان است، فرد مشرک عبادت خود را به کسی غیر از آنکه استحقاق و شایستگی آن را دارد که همان بتها هستند، تقدیم میکند که آنها شایستگی عبادت را ندارند.» [۳۳۰]
همچنین در (خصائص الوحی المبین) مینویسد: «همچنین از میان فرزندان ابراهیم÷کسی که بتها را بپرستد نسب آنها نفی و باطل نمیشود. بلکه به اقتضای نفی امامت از بتپرستان توسط وحی، استحقاق امامت از آنها نفی میشود. زیرا خداوند میفرماید:
﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴] [۳۳۱].
«بیتردید پیمان من به ستمگران نمیرسد. [بلکه فقط شامل فرزندان نیکوکار تو میشود.]»
همچنین مینویسد: خداوند در پاسخ او فرمود:﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ١٢٤﴾[البقرة: ۱۲۴]. در اینجا منظور از ظلم عبادت بتهاست و کسی که بتها را بپرستد، امام نخواهد بود. زیرا خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ فِي هَٰذَا لَبَلَٰغٗا لِّقَوۡمٍ عَٰبِدِينَ١٠٦﴾[الأنبياء: ۱۰۶].
«این [سخن برای مفهوم قانون زندگی دنیوی و آگاهی از سرنوشت حیات اخروی] برای مردمان عبادت پیشه کافی است.»
همه اینها به طور آشکاری با آنچه قرآن مبنی بر اعتنای حضرت ابراهیم÷به قضیه توحید و به ویژه کنار گذشتن شرک تناقض دارد. ابراهیم÷امام و پیشوای همه موحدان جهان بود. به همین دلیل یهودیان و مسیحیان درباره پیشوایی حضرت ابراهیم÷نزاع میکردند. خداوند خطاب به آنها فرمود:
﴿مَا كَانَ إِبۡرَٰهِيمُ يَهُودِيّٗا وَلَا نَصۡرَانِيّٗا وَلَٰكِن كَانَ حَنِيفٗا مُّسۡلِمٗا وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ٦٧ إِنَّ أَوۡلَى ٱلنَّاسِ بِإِبۡرَٰهِيمَ لَلَّذِينَ ٱتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا ٱلنَّبِيُّ وَٱلَّذِينَ ءَامَنُواْۗ وَٱللَّهُ وَلِيُّ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ٦٨﴾[آل عمران: ۶۷-۶۸].
«بیتردید سزاوارترین مردم [برای انتساب] به ابراهیم [و دین او] کسانی هستند که [در زمان ابراهیم دعوت او را اجابت کردند و] از او پیروی کردند و نیز این پیامبر [محمد ج] و کسانی هستند که [با او] ایمان آوردهاند [زیرا محمد و یارانش اهل توحید خالصند که دین ابراهیم÷ است] و خداوند یاور مؤمنان است.»
به همین دلیل مشاهده میکنید که پیامبران خداوند به امامت و پیشوایی دینی حضرت ابراهیم÷و اندیشه و ملت او اشاره میکنند.
حضرت یوسف÷در زندان به همبندیاش گفت:
﴿وَٱتَّبَعۡتُ مِلَّةَ ءَابَآءِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَۚ مَا كَانَ لَنَآ أَن نُّشۡرِكَ بِٱللَّهِ مِن شَيۡءٖۚ ذَٰلِكَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ عَلَيۡنَا وَعَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰكِنَّ أَكۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا يَشۡكُرُونَ٣٨﴾[يوسف: ۳۸].
«و من از آیین پدران [و نیاکان] خود ابراهیم، اسحاق و یعقوب پیروی کردهام. برای ما [انبیا] سزاوار نیست که چیزی را به عنوان شریک خداوند قرار دهیم. این [توحید و یگانهپرستی]، لطف خدا در حق ما [انبیاست که افتخار تبلیغ آن را به دست آوردهایم] و در حق همه مردمان [که با پذیرش آن، راه بهشت را میسپرند] اما بیشتر مردم [در برابر چنین لطفی] سپاسگزاری نمیکنند [و چیزهایی را به عنوان شریک خداوند قرار میدهند که کاری از آنها ساخته نیست.]»
حضرت یعقوب÷در بستر مرگ فرزندانش را گردهم آورد تا به پیروی از پدرش ابراهیم÷از آنها درباره توحید سؤال کند. زیرا حضرت ابراهیم÷نیز فرزندان و برادرانش را گردهم آورد تا آنها را به تمسک به دین خداوند فرا خواند. خداوند در این باره میفرماید:
﴿وَمَن يَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُۥۚ وَلَقَدِ ٱصۡطَفَيۡنَٰهُ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَإِنَّهُۥ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٣٠ إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ١٣١ وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِۧمُ بَنِيهِ وَيَعۡقُوبُ يَٰبَنِيَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَكُمُ ٱلدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٣٢﴾[البقرة: ۱۳۰-۱۳۲].
«و چه کسی از آیین ابراهیم رویگردان خواهد شد مگر آن [نادانی] که خود را خوار و کوچک داشته و [انسانیت و عقل خویش را بازیچه قرار دهد و ناچیز انگارد؟] ما او را در این جهان برگزیدیم [و سمبل و رهبر دیگران قرار دادیم] و او در جهان دیگر از جمله شایستگان [مقرب درگاه الهی] است. آن گاه که پروردگارش [همراه با نشان دادن آیات نشانههای خود در جهان آفرینش و در وجود انسان] به او گفت: [به یگانگی خداوند اقرار کن و] اخلاص داشته باش. گفت: [اقرار کردم و سر بر آستان تو ساییدم و] خالصانه تسلیم پروردگار جهانیان شدم. و ابراهیم فرزندان خود را به این آیین سفارش کرد و یعقوب [نوه او نیز چنین کرد. هر کدام به فرزندان خویش گفتند:] ای فرزندان من! خداوند، آیین [توحیدی اسلام] را برای شما برگزیده است. [پس به ما قول دهید که هرگز از آن منحرف نشوید] و فقط در حال مسلمان بودن از دنیا بروید. آیا [شما یهودیان و مسیحیان که محمد را تکذیب و ادعا میکنید که بر آیین یعقوب هستید،] هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید شما حاضر بودید [تا آیینی را که بر آن از دنیا رفت بشناسید؟] ان هنگامی که به فرزندان خود گفت: پس از من چه چیزی را میپرستید؟ گفتند: خدای تو، خدای پدرانت ابراهیم، اسماعیل و اسحاق را که خداوند یگانه است و ما تسلیم [فرمان] او هستیم [و سر عبادت و بندگی بر آستانش میساییم.]»
حتی حضرت محمد جاز سوی خداوند به پیروی از آیین و روش حضرت ابراهیم÷که امام و پیشوای توحید و موحدّان بود، دستور داده شده است. خداوند در این باره میفرماید:
﴿ثُمَّ أَوۡحَيۡنَآ إِلَيۡكَ أَنِ ٱتَّبِعۡ مِلَّةَ إِبۡرَٰهِيمَ حَنِيفٗاۖ وَمَا كَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِكِينَ١٢٣﴾[النحل: ۱۲۳].
«سپس [قرنها بعد از ابراهیم، تو را به پیامبری برگزیدیم] و به تو وحی کردیم که از آیین ابراهیم پیروی کن که پیرو حقیقت [و به دور از انحراف] بود و [همچنین] مشرک نبود.»
این آیات کجا و ادعای شیعه اثنا عشریه کجا که معتقدند منظور از ظلم در آیه ۱۲۴ سوره بقره گناه و معصیت است؟!
آنها که ادعا میکنند پیرو عترت پاک پیامبر و مدافع تعالیم آنها هستند چرا از مطالبی که تفاسیرشان از سخنان پیامبر جو امام محمد باقر و امام جعفر صادق روایت میکند غافلند؟
آری! این هوی و هوس است که فرد را به هر سو که بخواهد سوق میدهد!
[۲۹۰] المنهج القرآنی الفاصل بین اصول الحق وأصول الباطل، ص ۱۳۲-۱۳۸. [۲۹۱] این مطالبی که ما ذکر میکنیم فرضیهها و تخیلات ذهنی ما نیستند. بلکه عین آن چیزهایی که علمای امامیه از زمانهای بسیار گذشته آن را گفتهاند. از جمله، علامه کلینی در کتاب (الکافی) گفتههایی را به ائمه نسبت داده که ما بعضی از آنها را نقل میکنیم: از امام باقر÷نقل شده که گفت: «جبرئیل÷این آیه را به این صورت آورده است» «ان الذین ظلموا [ال محمد] لم یكن الله لیغفرلهم ولالیعهدیهم طریقا»، ج ۱، ص ۴۲۴. از امام باقر÷روایت شده که گفت: «جبرئیل این آیه را به این صورت آورده است «فأبی اكثر الناس [بولایة علی] إلا كفوراً» این آیه را نیز به این صورت آورده است: «قل الحق من ربكم [فی علی] فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیكفر إنا اعتدنا للظالمین [آل محمد] ناراً»ج ۱، ص ۴۲۵. ۳- از امام باقر÷نقل شده که، گفت: «جبرئیل این آیه را به این صورت بر پیامبر نازل کرد «بئسما اشتروا به أنفسهم أن یكفروا بما انزل الله [فی علی] بغیاً»،ج ۱، ص ۴۱۷. ۴- از جابر نقل شده که گفت: «جبرئیل این آیه را بدین گونه بر پیامبر نازل کرده است «و ان كنتم في ریب مما نزلنا علی عبدنا [فی علی] فاتوا بسورة من مثله»، ج۱، ص ۴۱۷. امثال این کفریات را در کتاب کافی به وفور میتوان یافت. [۲۹۲] تفسیر مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۷۷. [۲۹۳] الملل والنحل، ج ۶، ص ۲۹۴. [۲۹۴] البیان، ج ۲، ص ۳۹۴-۳۹۵. [۲۹۵] اگر اختلافات در فروع چنین باشند که اثر آنها از اختلاف در اصول بسیار کمتر است، آنگاه درباره تفرقه بر سر اصول و عقاید چه میگویید؟! [۲۹۶] التحفه السنیة، شیخ عبدالله الجرائری، ص ۶. [۲۹۷] حقائق التأویل، شریف رضی، ص ۲۷۷. [۲۹۸] تحریرات في الأصول، مصطفی خمینی، ج ۶، ص ۳۳۲. [۲۹۹] زبدة البیان، ص ۴۴. [۳۰۰] الامامة في جذو والقرآنیه، ص ۵۰-۵۱. [۳۰۱] تفسیر القرآن العظیم، ج ۱، ص ۲۲۷. [۳۰۲] در نظر شیعیان اثنا عشری نه تنها از شرک، ظلم و گناهان کبیره و صغیره معصومند بلکه حتی از خطای بشری فراموشی و اشتباه معصوم و مبرا هستند. با این وجود خداوند در این آیات نفرمود که آنها به مرتبهای بالاتر از نبوت دست یافتهاند، همانگونه که شیعیان درباره آیه ﴿لَا يَنَالُ عَهۡدِي ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[البقرة: ۱۲۴]. ادعای شامل بودن عصمت در آن را دارند. [۳۰۳] الإسلام یقود إلی الحیاة، ص ۱۹۶-۱۹۷. [۳۰۴] الرسالة الماتعیة ص ۳۰۳-۳۰۴ که آن را در حاشیه بر (المسلك في أصول الدین) نوشته است. [۳۰۵] المنهج القرآنی الفاصل بین أصول الحق وأصول الباطل. [۳۰۶] در صفحات آینده از آن سخن به میان خواهد آمد. [۳۰۷] خداوند در آیه ۴-۶ سوره ممتحنه میفرماید: ﴿قَدۡ كَانَتۡ لَكُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِيٓ إِبۡرَٰهِيمَ وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنكُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ كَفَرۡنَا بِكُمۡ وَبَدَا بَيۡنَنَا وَبَيۡنَكُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَكَ وَمَآ أَمۡلِكُ لَكَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖۖ رَّبَّنَا عَلَيۡكَ تَوَكَّلۡنَا وَإِلَيۡكَ أَنَبۡنَا وَإِلَيۡكَ ٱلۡمَصِيرُ٤ رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ وَٱغۡفِرۡ لَنَا رَبَّنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ٥ لَقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِيهِمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَۚ وَمَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِيُّ ٱلۡحَمِيدُ٦﴾[الممتحنة: ۴-۶]. «[رفتار و کردار] ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند، الگوی خوبی برای شماست. آنگاه به قوم خود گفتند: ما از شما و چیزهایی که به غیر از خدا میپرستید بیزار و گریزانیم و شما را قبول نداریم و در حق شما بیاعتناییم و دشمنی و کینهتوزی همیشگی میان ما و شما به وجود آمده است تا زمانی که به خدای یگانه ایمان میآورید و او را به یگانگی میپرستید [کردار و رفتار ابراهیم و گروندگان بدو، سرمشق خوبی برای شماست.] مگر سخنی که ابراهیم به پدر خود گفت: من قطعاً برای تو طلب آمرزش میکنم و در عین حال برای تو در پیشگاه خداوند هیچ کار دیگری نمیتوانم بکنم. [این سخن، چیزی نیست که بدان اقتدا کنید] پروردگارا به تو توکل میکنیم و به تو روی میآوریم و بازگشت به سوی توست. [و همه راهها به تو منتهی میشود.] پروردگارا ما را دستخوش آشوب کافران مکن و پروردگارا ما را بیامرز که تو چیره کار به جایی. [برنامه زندگی] آنها [ابراهیم و پیروان او] الگوی زیبایی برای شماست. برای شما کسانی که خدا و آخرت را در مد نظر دارید. هر کس هم [از چنین الگویی] رویگردان شود [به خود ستم میکند] و خداوند بینیاز و شایسته هر گونه ستایش است.» [۳۰۸] خداوند در آیه ۲۷ سوره حج میفرماید: ﴿وَأَذِّن فِي ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَجِّ يَأۡتُوكَ رِجَالٗا وَعَلَىٰ كُلِّ ضَامِرٖ يَأۡتِينَ مِن كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٖ٢٧﴾[الحج: ۲۷]. «[ای پیامبر] به مردم اعلام کن که [مسلمانان دارای استطاعت] پیاده، و سوار بر شتران باریک اندام [ورزیده، چابک، پرتحمل و مرکبها و وسایل خوب دیگری] که راههای فراخ و دور را طی کنند [به حج کعبه] بیایند. [و ندای تو را پاسخ گویند.]» هرگاه از حج سخن به میان میآید نام ابراهیم÷نیز ذکر میشود. او برپا دارنده کعبه بود که در میان مردم ندای رفتن به سوی کعبه را داد تا امامت همه مردم را در مناسکشان به عهده گیرد. اولین کسی که از او پیروی کرد فرزندش اسماعیل÷بود. سپس همه مردم امامت و رهبری او را پذیرفتند. خداوند در آیات ۱۲۷-۱۲۹ سوره بقره میفرماید: ﴿وَإِذۡ يَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَيۡتِ وَإِسۡمَٰعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلسَّمِيعُ ٱلۡعَلِيمُ١٢٧ رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَيۡنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبۡ عَلَيۡنَآۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ١٢٨ رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَيُزَكِّيهِمۡۖ إِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١٢٩﴾[البقرة: ۱۲۷-۱۲۹]. «و [به یاد آورید آنگاه را که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه [کعبه] را بالا میبردند [و در اثنای آن دست دعا به سوی خدا برداشته و میگفتند:] ای پروردگار ما! [این عمل را] از ما بپذیر. بیگمان تو شنوا و دانا [به گفتار و نیات ما] هستی. ای پروردگار ما چنان کن که ما دو نفر مخلص و مطیع [فرمان] تو باشیم و از فرزندان ما ملت و جماعتی پدید آور که تسلیم [فرمان] تو باشند و طرز عبادت خویش را [در کعبه و اطراف آن] به ما نشان بده و [اگر دچار نسیان و لغزشی شدیم] بر ما ببخشای [و درِ توبه را به رویمان باز بگذار که] بیگمان تو بس توبهپذیر و مهربانی. ای پروردگار ما در میان آنها [که از نسل ما و مطیع فرمان تو هستند] پیامبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر ایشان فرو خواند و کتاب [الهی] و حکمت [اسرار شریعت و مقاصد آن] را بدیشان بیاموزد و آنان را [از شرک و اخلاق ناپسند] پاک کند. بیتردید تو پیروزمند کار به جایی [و بر هر چیز توانا و پیروزی و هر کاری را که می کنی بنابر مصلحت و حکمتی است.]» همچنین در آیه ۳۵-۴۰ سوره ابراهیم میفرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِيمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا ٱلۡبَلَدَ ءَامِنٗا وَٱجۡنُبۡنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعۡبُدَ ٱلۡأَصۡنَامَ٣٥ رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُۥ مِنِّيۖ وَمَنۡ عَصَانِي فَإِنَّكَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ٣٦ رَّبَّنَآ إِنِّيٓ أَسۡكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيۡرِ ذِي زَرۡعٍ عِندَ بَيۡتِكَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفِۡٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِيٓ إِلَيۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ يَشۡكُرُونَ٣٧ رَبَّنَآ إِنَّكَ تَعۡلَمُ مَا نُخۡفِي وَمَا نُعۡلِنُۗ وَمَا يَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِن شَيۡءٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِي ٱلسَّمَآءِ٣٨ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى ٱلۡكِبَرِ إِسۡمَٰعِيلَ وَإِسۡحَٰقَۚ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ ٱلدُّعَآءِ٣٩ رَبِّ ٱجۡعَلۡنِي مُقِيمَ ٱلصَّلَوٰةِ وَمِن ذُرِّيَّتِيۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلۡ دُعَآءِ٤٠﴾[إبراهيم: ۳۵-۴۰]. «[ای پیامبر! برای قوم خود بیان کن] آنگاه را که ابراهیم÷[پس از بنای کعبه] گفت: پروردگارا! این شهر [مکه] را محل امن و امانی گردان و مرا و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگه دار. پروردگارا! این بتها بسیاری از مردم را گمراه کردهاند [پروردگارا من مردم را به یکتاپرستی دعوت میکنم] پس هر کس که از من پیروی کند، او از من است، و هر کسی نسبت به من نافرمانی کند، [تو خود دانی، خواهی عذابش فرما و خواهی بر او ببخشا] تو که آمرزنده مهربانی. پروردگارا من بعضی از فرزندانم را [به فرمان تو] در سرزمین بدون کشت و زرعی، در کنارِ خانه تو، که [تجاوز و بیتوجهی نسبت به] آن را حرام ساختهای سکونت دادهام، خداوندا تا این که نماز را برپای دارند. پس چنان که دلهای گروهی از مردمان [برای زیارت خانهات] متوجه آنان شود و ایشان را از میوهها [و محصولات سایر سرزمینها] بهرهمند کن. شاید که [از الطاف و عنایات تو با نماز و دعا] سپاسگزاری کنند. پروردگارا تو آگاهی از آنچه پنهان میداریمو از آنچه آشکار میسازیم [لذا به مصالح ما داناتری و آن کن که ما را به کار آید] و هیچ چیز در زمین و آسمن بر خدا مخفی نمیماند. سپاس خدایی را که با وجود پیری و سن زیاد، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید. بیگمان پروردگار من دعا [و نیایش همگان] را میشنود. پروردگارا مرا و کسانی از فرزندان مرا نماز گزار کن. پروردگار ادعا و نیایش مرا بپذیر!» [۳۰۹] امام مسلم در صحیح خود از پیامبر جروایت فرموده است: «خمس من الفطرة، الختان والاستحداد وتقلیم الأظفار ونتف الإبط وقص الشارب»:«پنج چیز جزو فطرت هستند: ختنه کردن، برطرف کردن موهای عورت، گرفتن ناخن، برطرف کردن موهای زیر بغل و کوتاه کردن سبیل» این امور از سنتهای قدیمی ابراهیم÷هستند که آنها را برای مردم سنت قرار داد. [۳۱۰] نظام الحكم في الإسلام، ص ۱۰۹. [۳۱۱] صراط الحق في اصول الدین، ج ۳، ص ۹۷. [۳۱۲] الإمامة وقیادة المجتمع، ص ۲۶ و۲۹. [۳۱۳] الأمثل في تفسیر كتاب الله المنزّل، ج ۱، ص ۳۷۲. [۳۱۴] اصول كافی، كتاب الحجة، باب (طبقات الانبیاء والرسل والأئمة علیهم السلام) روایت شماره ۲. [۳۱۵] برادر بزرگوار و فاضل جناب عبدالملک الشافعی در یکی از دیدارهایمان برایم درباره این امر سخن گفت و آن را یادآور کرد. [۳۱۶] الکافی، ج ۱، ص ۱۷۶، کتاب الحجة، (باب الفرق بین الرسول والنبی والمحدث)، حدیث شماره (۲). [۳۱۷] در روایات نقل شده از کافی آمده بود: «نبی ممکن است فرشته را ببیند ولی صدایش را نشنود.» [۳۱۸] این دو روایت را از کتاب بصائر الدرجات، باب في الفرق بین الانبیاء والرسل والأئمه علیهم السلام روایت شماره ۱ و ۲ نقل کردم. [۳۱۹] نگا: الکافی، ج ۱، ص ۱۷۶ وبحارالأنوار و غیره. [۳۲۰] مشرعة بحار الأنوار، ج ۱، ص ۲۷۱. [۳۲۱] ارجاع آن در صفحات پیشین گذشت. [۳۲۲] علمای اهل سنت متن و سند این خطبه را ساختگی میداند. زیرا حتی در نظر شیعه امامیه اسناد صحیح ندارد. علیرغم زشتی و وقاحت فراوانی که در آن است از جمله خطبههای مشهوری است که شیعیان امامیه نسلهای پس در پی آن را درست دانستهاند. به همین دلیل به عنوان دلیلی الزامآور بدان استناد کردم. [۳۲۳] تفسیر التبیان، ج ۸، ص ۵۵۳. [۳۲۴] من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۱۲۹، همچنین: تفسیر التبیان طوسی، ج ۸، ص ۵۶۰ و تفسیر الصافی، فیض کاشانی، ج ۴، ص ۲۹۸ و تفسیر کنز الدقائق، علامه مشهدی، ج ۱۱، صص ۲۳۱-۲۳۴ و تفسیر قمی، ج ۲، ص ۲۳۴. [۳۲۵] با وجود اینکه فرزندانشان در دوران اسلام و براساس آن به دنیا آمدند و پرورش یافتند. اما سابقین اولین از مهاجرین و انصار در آغاز مشرک بودند، سپس ایمان آوردند و مسلمان شدند، [و این تغییر عقیده آگاهانهشان بر ارزش آنها میافزاید.] [۳۲۶] مدارج السالكین، ج ۳، ص ۴۸۱. [۳۲۷] بصائر الدرجات، صفار، ص ۳۹۳ (باب في الفرق بین الانبیاء والرسل والأئمة علیهم السلام معرفتهم وصفتهم) روایت شماره ۲۰ و الکافی، کلینی، ج ۱، ص ۱۷۴، (باب طبقات الأنبیاء والرسل والأئمة علیهم السلام) روایت شماره ۱. [۳۲۸] الاحتجاج، طبرسی، چ ۱، ص ۳۷۳ و تفسیر نور الثقلین، حویزی، ج ۲، ص ۵۴۶. [۳۲۹] الأمالی، الطوسی، ص ۳۷۸-۳۷۹. [۳۳۰] خصائص الوحی المبین، ص ۱۳۷. [۳۳۱] العمده، ص ۱۷۳.