٧- کیفیت توبه در مظالم معنوی بندگان مانند: غیبت، دشنام و ...
آنچه گذشت در رابطه با حقوق مالی و مادی بندگان بود. اکنون ببینیم توبه در ارتباط با حقوق و مظالم معنوی آنان چگونه است؟ مانند اینکه انسانی دیگری را به وسیلۀ حرفهای زشت، غیبت، تهمت، دشنام تمسخر، استهزا و امثال آن مورد تجاوز قرار داده باشد. آیا در صحت توبه، او اعلام خودگناه و حلالیتخواهی از صاحب حق شرط است؟ یا فقط اعلام به اینکه متعرّض ایشان شده است کافی است و شرط نیست که گناه را عیناً مشخص نماید؟ و یا نه این و نه آن هیچکدام شرط صحت توبه نیستند بلکه کافی است که میان خود و خدای خود توبه کند و دیگر اعلام به اینکه چه کسی را تهمت زده و چه غیبتی گفته و مفادغیبت چه بود لازم نیست؟
در این قضیه سه گفتار هست: از احمد بن حنبل دو روایت عیناً درباره ی حد قذف بیان شده که آیا شرط پذیرفتهشدن توبۀ تهمت زننده [قاذف] این است که: تهمت را به متهم اعلام، و از راه حلالیت طلبد یا خیر؟ و به همین شیوه است توبه ی غیبتکننده و دشنامدهنده.
اما آنچه که در مذهب شافعی، ابوحنیفه و مالک بیان شده است این است که: اعلام گناه و حلالیتخواهی شرط صحت توبه میباشد و اصحاب آنان در کتب خود چنین مضمونی را بیان داشتهاند.
و کسانی که معتقد به این شرط هستند دلیلشان این است که این گناه یا ظلم از جمله حقالناس است و جز با حلالیت و برائتخواهی ساقط نخواهد شد.
سپس کسانی که برائت از حق مجهول را صحیح نمیدانند اعلام عین گناه را شرط توبه دانستهاند مانند اینکه کسی به دیگری بگوید: من تو را دشنام دادهام و از تو بدگویی کردهام، یا تو را مسخره کردهام، یا تو را غیبت گفته و به بدی یاد کردهام بویژه هنگامی که شخص مورد تجاوز به کمّ و کیف آگاهی ندارد در اینجا لازم است که توبهکننده حجم گناه را به صاحب حق اعلام نماید که چه بسا کسی که به مقدار گناه اطلاع یابد، از حق خود در نگذرد و طرف را آزاد نکند. مانند اینکه کسی به دیگری بگوید: من ده سال است پیوسته تو را غیبت میکنم که در این صورت امکان دارد که صاحب حق راجع به یک یا دو بار غیب، چشمپوشی کند و از حق خود در گذرد ولی به غیبت ده سال کم یا بیشتر راضی نباشد و شخص را آزاد نکند.
آنان استدلال کردهاند به حدیثی که از پیامبر جروایت شده که میفرماید: «من كان لأخيه مظلمة من مال او عرض فليتحلله اليوم». «هر کسی از برادر دینیش ظلمی به گردن دارد، خواه ظلم مادی باشد و خواه معنوی، بایستی امروز از او حلالیت خواهی کند».
و گفتهاند: در این نوع مظالم دو نوع حق موجود است: ۱- حق الله ۲- حقالناس. توبه از حق الله به وسیله ی پشیمانی و حسرت در ارتباط با دوری از خداوند و ضایعنمودن حق اوست و آن اوامر و نواهی او میباشد و توبه از حق الناس عبارت از حلالیت خواهی و برائت از حق آنان است.
و به همین دلیل گفتهاند: توبه قاتل پذیرفته نیست مگر اینکه خود را در اختیار ولی دم قرار دهد که اگر خواست از او قصاص گیرد و اگر خواست او را عفو کند و توبه راهزن هم به همین شیوه است.
نظریه ی دیگری بر این است که شرط صحبت توبه نیست و آنچه که متعرّض دیگران شده از هتک حرمت، تهمت و غیبت و غیره، به آنان اعلام مینماید بلکه کافی است که میان خود و پروردگار، توبه و بازگشت نماید و در عوض غیبت، تهمت و هتاکی و ... به ضدّ آنها عمل کند یعنی در عوض غیبتِ غیبتشونده مدح و ثنای او را به یاد آرد و محاسن او را بازگو کند و درعوض قذف و تهت، عفّت و پاکدامنی او را بر زبان آرد و به مقدار غیبت برای ایشان استغفار نماید.
استاد ما ابوالعباس ابن تیمیه [قدس الله روحه] این نظریه را تأیید و ترجیح نمودهاند.
دلیل صاحبان این قول این است که: اعلام گناه خود یک گناه دیگری است و متضمن هیچگونه مصلحتی نیست زیرا اعلام گناه، جز تجدید اذیت، بغض و غصه چیزی را افزون نمیکند، چه بسا شخص قبل از شنیدن این سیئه و گناهان آسوده خاطر بوده و با شنیدن آنها ممکن است صبر و تحمل آن را نداشته باشد و موجبات اذیت و آزار اعلامکننده را فراهم آورد. این گونه موارد قطعاً شارع جایز نمیداند چه رسد به اینکه آن را واجب و یا بدان دستور دهد.
و گفتهاند: چه بسا اعلامکردن گناه سبب جنگ و منازعه میان طرف و گویندۀ آن گردد و هیچگاه صاحب حق، دل از گناهکار پاک نکند و علم و آگاهی او به گناه حقد و عداوتی به بار آورد که شرّ آن بمراتب بیشتر از شرّ خود غیبت و تهمت باشد. و این برخلاف اهداف و مقصود خداوند متعال است که به تألیف قلوب، تعاطف، تراحم و همبستگی میان مسلمانان دستور میدهد.
گفتهاند: فرق میان مظالم معنوی بندگان با حقوق مالی و جنایات بدنی آنان در دو صورت متبلور است:
اول اینکه: صاحب مال، از آن مالی که بهسویش بر میگردانید بهرهمند میشود لذا پنهان و اختفای آن در حق او درست نیست و چون آن مال حق خالص او است پس برگرداندن مال بهسوی او واجب است، برخلاف غیبت، تهمت و ... که از اعلام آن بجز زیان، هیجان و کدورت نفعی عاید صاحبش نمیگردد. بنابراین قیاس این دو نمونه از فاسدترین قیاسها است.
دوم اینکه: اگر صاحب مال را به حق خودش آگاه سازید، این کار اذیت، کدورت و عداوت را در پی نخواهد داشت و چه بسا طرف بدان شاد و مسرور گردد. برخلاف اعلان چیزی که موجب هتک حرمت و کرامت او در طول حیاتش شده از قبیل انواع تهمتها، افتراها، غیبتها، هجوها و ... پس اعتبار یکی از آن دو به سبب اعتبار دیگری، خود یک اعتبار فاسد تلقی میشود. این بود نظر صحیح در آن دو قول: والله اعلم [۶۱].
***
[۶۱] نگاه مدارج:/۲۸٩-۲٩۱.