۲- یاد مرگ و قبر
یکی دیگر از عوامل و انگیزههای اقدام به توبه از گناهان این است که: شخص مرگ را به یاد آرد، مرگی که سرانجام هر زندهای است، چه عمر کوتاه و چه طولانی داشته باشد. مرگ حوضی است که هر کسی وارد آن میشود و شرابی است که هر کسی آن را مینوشد.
تا آنجا که محبوبترین آفریدگان نزد خداوند یعنی پیامبران به ویژه خاتم و برگزیدهی آنان محمد جمیفرماید:
﴿إِنَّكَ مَيِّتٞ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ٣٠﴾[الزمر: ۳۰].
«قطعاً تو خواهی مرد و آنان نیز خواهند مرد».
و در جای دیگر میفرماید:
﴿وَمَا جَعَلۡنَا لِبَشَرٖ مِّن قَبۡلِكَ ٱلۡخُلۡدَۖ أَفَإِيْن مِّتَّ فَهُمُ ٱلۡخَٰلِدُونَ٣٤ كُلُّ نَفۡسٖ ذَآئِقَةُ ٱلۡمَوۡتِۗ وَنَبۡلُوكُم بِٱلشَّرِّ وَٱلۡخَيۡرِ فِتۡنَةٗۖ وَإِلَيۡنَا تُرۡجَعُونَ٣٥﴾[الأنبیاء: ۳۴-۳۵].
«و پیش از تو برای هیچ بشری جاودانگی ] در دنیا[ قرار ندادیم. آیا اگر تو از دنیا بروی آنان جاودانند؟ هر نفس چشنده مرگ است و شما را از راه آزمایش به بد و نیک خواهیم آزمود و بهسوی ما بازگردانیده میشوید».
مرگ صادقترین غایب منتظر و یک حقیقت روشن از دیدگاه حس و عقل هر انسانی است. یکی از دو واعظی است که پیامبر جبعد از خود برجای گذاشته است: واعظ گویا را قرآن و واعظ ساکت را مرگ قرار داده است. و برای هر کسی که دارای قلب زنده و عقل عبرتگیری باشد، در جهت وعظ و نصیحت او مرگ کافی است.
شاعر چه نیکو گفته است در مرگ عزیز خود:
حیات تو مرا پندهایی میداد و اکنون مرگ تو بیشتر از حیات تو مرا پند و اندرز میدهد.
مرگ والدین را از فرزندان، فرزند را از والدین، برادر را از برادر، دوست را از دوست میرباید و همچنین مرگ میان شاه و تخت، فرمانده و لشکریان و انسان و ثروتهای ملیونی و بیلیونی جدایی خواهد افکند.
مرگ قبل از فرا رسیدن از کسی اجازهی ورود نمیگیرد، بزرگ و کوچک، غنی و فقیر و امیر و مأمور همه و همه در مقابل سلطان مرگ خاضع و نسبت به دعوت آن لبیکگو هستند.
﴿فَلَا يَسۡتَٔۡخِرُونَ سَاعَةٗ وَلَا يَسۡتَقۡدِمُونَ﴾[یونس: ۴٩].
«نه ساعتی از آن تأخیر می کنند ونه پیشی می گیرند».
﴿كُلُّ شَيۡءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجۡهَهُۥۚ لَهُ ٱلۡحُكۡمُ وَإِلَيۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾[القصص: ۸۸].
«هر چیزی جز او هلاک و نابود میشود؛ فرمانروایی از آن اوست و بهسوی او بازگردانیده میشوید».
انسان هر چند زمان درازی زندگی کند و اجل مرگش به طول انجامد، سرانجام خواهد مرد. موقع مرگ چراغ زندگی کمنور میشود و خورشید عمر رو به غروب میگراید. در چنین موقعی است که انسان آرزو میکند اندکی مرگ او را مهلت دهد ولی هرگز به آرزوی خود نخواهد رسید.
روایت شده است هنگامی که ملک الموت «قابض» نزد نوح ÷ آمد تا ایشان را قبض روح نماید به نوح گفت: ای درازترین عمردر میان پیامبران، دنیا را چگونه یافتی؟ نوح ÷جواب داد: همچون ساختمان دو در که از یک در وارد شدهام و از در دیگر خارج میشوم!.
مقدار دنیا نزد نوح اینچنین بود در حالی که او نهصد و پنجاه سال در میان قوم خود ماند و ایشان را بهسوی خداوند متعال دعوت نمود. سپس وقتی آن قوم به ظلم و عصیان دست زدند. غرق طوفان شدند، بعد از طوفان چه مدت مانده باشد و هنگام مبعوث شدنش چند ساله بوده؟ خدا میداند!.
وقتی که پایان عمر، مرگ است کوتاه و طولانی بودن عمر یکسان است!.
قرآن ما را تذکر میدهد به اینک مرگ، قطعی و تمام آفرینش را شامل است.
پیامبری، سلطنت، ثروت و قلعههای محکم مانع از ورود مرگ نمیشوند.
﴿أَيۡنَمَا تَكُونُواْ يُدۡرِككُّمُ ٱلۡمَوۡتُ وَلَوۡ كُنتُمۡ فِي بُرُوجٖ مُّشَيَّدَةٖۗ﴾[النساء: ٧۸].
«هر کجا باشید، مرگ شما را درمییابد، هر چند در برجهای استوار باشید».
و باز خداوند متعال میفرماید:
﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡمَوۡتَ ٱلَّذِي تَفِرُّونَ مِنۡهُ فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِيكُمۡۖ﴾[الجمعة: ۸].
«بگو: آن مرگی که از آن میگریزند قطعاً به سر وقت شما میآید».
و باز میفرماید:
﴿كُلُّ مَنۡ عَلَيۡهَا فَانٖ٢٦﴾[الرحمن: ۲۶].
«هر چه بر زمین است فانی شونده است».
وقتی مرگ، رسول خدا جرا فرا گرفت و به پروردگار خود پیوست بعضی از اصحاب میگفتند پیامبر جنمرده است. در این هنگام ابوبکر سبه پاخاست و گفت:
«ايها الناس، من كان يعبد محمدا فان محمدا قد مات و من كان يعبدالله فان الله حي لا يموت». «ای مردم هر که محمد را عبادت کرده است اینک محمد ج فوت نموده و هر که خداوند را عبادت و پرستش نموده، همانا خداوند زنده و نخواهد مرد».
و سپس این آیه را خواند:
﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ﴾[آل عمران: ۱۴۴].
«و محمد جز فرستادهای که پیش از او هم پیامبرانی آمده و گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود از عقیدهی خود برمیگردید؟».
پیامبر ج میفرماید: «أكثروا من ذكر هادم اللذات: الموت» [۲۲٧]. «پیوسته از مرگ که از بین برنده لذتهاست یاد کنید».
ابن عمر بمیگوید: نزد پیامبر خدا ج بودیم که مردی از انصار پرسید: ای رسول خدا عاقلترین و گرامیترین مردم کیست؟ حضرت ج جواب داد: کسانی که بیشتر به یاد مرگ باشند و بیشتر خود را برای آن آماده میکنند. زیرکان و باهوشان از معبر دنیا مردانه گذشتند و به کرامت و خلعت آخرت نایل آمدند [۲۲۸].
زنی دربارهی قساوت و سنگدلی خود نزد ام امومنین عایشه لشکایت کرد، عایشه لبه ایشان گفت: «یاد مرگ را بیشتر کن به رقت قلب دست خواهی یافت».
عمر بن عبدالعزیز به یکی از دانشمندان گفت: مرا نصیحت کن. عالم گفت: تو اول خلیفهای نیستی که میمیری. خلیفه گفت: بیشتر بفرما عالم گفت: هیچکدام از اجداد تو تا آدم نبودند مگر اینکه شربت مرگ را چشیدهاند و اکنون نوبت تو است! عمر از شنیدن این مطلب به گریه درآمد.
ربیع بن خثیم در خانهی خود قبری را کنده بود و هر روز بارها در آن میخوابید تا بدان وسیله بیشتر به یاد مرگ افتد! و میگفت: اگر قلب من یک ساعت از یاد مرگ غافل ماند، فاسد و تباه میشود!.
مطرف بن عبدالله میگوید: یاد مرگ زندگی و خوشی صاحبان نعمت را منغص و ناگوار ساخته، پس برو نعمتی را بخواه که مرگ همراه آن نباشد.
انسان عاقل باید بیندیشد که در تشییع جنازه چند خویشاوند و دوست حاضر شده و چند رفیق و دوست در قبر دفن نموده است. چهره آنان را مجسم کنید. به خاطر آورند که آنان در دنیا چه آسوده خاطر میزیستند و سپس بدون آمادگی ناگهان مرگ آنان را فرا گرفت. به یاد بیاورید که هر کدام از آن اقوام، دوستان و آشنایان چقدر به دنیا وابسته بود و چگونه بر آن حریص بود و در صدد جمعآوری اموال بود و در پی ازدیاد متاع دنیا چه رغبت و اشیاقی داشت و چگونه از لذایذ دنیا بهرهمند شد، چگونه به سعی و تلاش پرداخت، چه آرزوهایی برای زندگی و بقا داشت و چگونه مرگ و قیامت را به باد نسیان سپرده بود، چگونه متکی به نیرو جوانی بود و مایل به لهو و لعب دنیایی بود، غافل از اینکه مرگ در انتظار او نشسته است که ناگاه بدون وعدهی قبلی مرگ به سراغ او میآید و بیچارهی غافلگیرانه اینگونه زبان میگشاید و میگوید:
﴿رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِيٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِيبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَكُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِينَ١٠ وَلَن يُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ﴾[المنافقون: ۱۰-۱۱].
«پروردگارا! چرا برای مدتی بیشتر اجل مرا به تأخیر نینداختی تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم، و [لى] هر کس اجلش فرا رسد، هرگز خدا [آن را] به تأخیر نمىافکند، و خدا به آنچه مىکنید آگاه است».
کار احمقانهای است اینکه شخص مردگان را به یاد آورد و در هر لحظه خود را از جملهی آنان قرار ندهد. ابودرداء سمیگوید: هر گاه مردگان را به یاد آورید خود را به جای یکی از آنان قرار ده!
عمر ابن عبدالعزیز میگوید: مگر نمیبینی که هر روز بامدادان و یا شامگاهان در تجهیز مرگ کسی حاضر میشوید که روزگارش به سر آمده و امیدش قطع شده است. او را در میان زمین سختی قرار میدهید که بالشت او قطعه خاکی میشود، از علایق و اسباب منقطع میگردد و دوستان را وداع میگوید و بهسوی حسابرسی قیامت روان میگردد!.
[۲۲٧] ترمذی در کتاب الزهد به شماره [۲۳۰۸] این حدیث را روایت نموده و میگوید حسن و غریب است و در بعضی نسخهها گفته که حدیث صحیح است و ابن ماجه به شماره [۴۲۵۸] آن را روایت کرده است و راوی هر دوی آنها ابوهریره سمیباشد. [۲۲۸] ترمذی در کتاب الزهد به شماره [۲۳۰۸] این حدیث را روایت نموده و میگوید حسن و غریب است و در بعضی نسخهها گفته که حدیث صحیح است و ابن ماجه به شماره [۴۲۵۸] آن را روایت کرده است و راوی هر دوی آنها ابوهریره میباشد.