۶- استدلال به قضا و قدر
یکی دیگر از موانع توبه، توسل جستن نادانان، به قضا و قدر است. هستند کسانی که در منجلاب شرک و معاصی افتادهاند آرزوهای نفسانی آنان را به دام غرور و خودبینی انداخته است. چنین کسانی را هر گاه بهسوی رهایی از قید و زنجیر گناهان و دوری از صاحبان آنها و همچنین وارد شدن به عالم طاعت و فرمانبرداری خداوند، دعوت نمایی به تو میگویند: این حالت من از قضا و قدر خداوند است و خداوند از دل بر من چنین مقرر داشته است و از مکتوب و مقرر خداوند، فراری نیست! و میگویند انسان مسلمان بایستی راضی به قدر و تسلیم فضای او باشد!شکی نیست که قدر از ما نیرومندتر است و ما ضعیفتر از آنیم که با قدر خدا مبارزه کنیم. اما مشکل اصلی قضا و قدر خداوندی نیست، بلکه مشکل اصلی برداشت و تلقی ناصحیح از آن است.
چنین فکری که خارج دین است، وارد اندیشهی کسانی شده که از فهم دین خدا و فهم سنتهای پروردگار دور و بیگانه هستند. این فکر محصول گفتار و اندیشههای مشرکان قدیم است که به ما رسیده. آنان در استدلال به شرک خود و تحریم حلال خدا اینگونه میگفتند:
﴿لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَكۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن شَيۡءٖۚ﴾[الأنعام: ۱۴۸].
«]مشرکان میگفتند[ اگر خدا میخواست، نه ما و نه پدرانمان شرک نمیورزیدیم و چیزی را خودسرانه تحریم نمیکردیم».
آنان ادعا میکردند که شرک آنان و تحریم حلال خدا از جانب آنان در راستای مشیت و قدر خداوند متعال بوده است.
قرآن این تفکر و اندیشهی آنان را رد مینماید و میفرماید:
﴿كَذَٰلِكَ كَذَّبَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأۡسَنَاۗ قُلۡ هَلۡ عِندَكُم مِّنۡ عِلۡمٖ فَتُخۡرِجُوهُ لَنَآۖ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَخۡرُصُونَ﴾[الأنعام: ۱۴۸].
«کسانی هم که پیش از آنان بودند همین گونه پیامبران خود را تکذیب کردند تا اینکه عقوبت ما را چشیدند. بگو: آیا نزد شما دانشی هست که آن را برای ما آشکار کنید؟ شما جز از گمان پیروی نمیکنید و جز دروغ نمیگویید».
استدلال در اعمال گذشته چه بسا ظاهری پذیرفتنی داشته باشد، اما گناه آلود است! بلکه واجب است چنین کاری صورت نگیرد وشخص نباید بگوید: تقدیر خدا بوده که من مرتکب چنین و چنان گناهی شوم بلکه بایستی مانند والدینش، آدم و حوا علیهما السلام عمل کند که گفتند: ﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا﴾[الأعراف: ۲۳]. «پروردگارا! ما بر خود ظلم کردیم» ... و یا همانند کلیم الله، موسی ÷که گفت: ﴿رَبِّ إِنِّي ظَلَمۡتُ نَفۡسِي فَٱغۡفِرۡ لِي فَغَفَرَ﴾[القصص: ۱۶]. «پروردگارا! من بر خود ظلم کردهام، مرا بیامرز» و یا همانند ذوالنون، یونس ÷که گفت:
﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَكَ إِنِّي كُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِينَ﴾[الأنبیاء: ۸٧].
«معبودی جز تو نیست، منزهی تو، راستی که من از ستمکاران بودم».
در کتب رقائق روایت شده مردی که مرتکب گناهی شده بود به مناجات خدا پرداخت و گفت: پروردگارا! قضای تو بود، قدر تو بود و فرمان تو بوده است که من مرتکب گناه شوم، صدایی را شنید که به او میگفت: این حق ربوبیت است پس کو حق عبودیت؟ پس مرد گفت: پروردگارا، گناه را من کردم، من بر نفس خود اسراف ورزیدم و من بر نفس خود ظلم کردم. پس این مرد صدایی را شنید که میگفت: من تو را آمرزیدم، من تو را عفو نمودم و من به تو رحم کردم.
و من میگویم اگر در ارتکاب عمل بد، استدلال به قدر روا بود میبایستی نسبت به گذشته پذیرفته میشد، ولی نسبت به آینده قطعاً پذیرفته نخواهد بود، زیرا که مکلف نمیداند که قدر خداوند دربارهی او چیست؟ و بر او واجب است که قدر خدا را با قدر خدا دفع نماید. به این معنی قدر گناهان را با قدر توبه و استغفار دفع نماید همانطور که ابن قیم میگوید: مؤمن نیرومند و صادق و بینا در دین وظیفه خود میداند و میفهمد که امواج قدر را با قدر دفع و برطرف نماید و اگر نه هلاک خواهد شد، شیوه و رفتار صاحبان خرد و عارفان اینگونه بوده است.
مفهوم گفتار شیخ عبدالقادر گیلانی در همین راستاست که میگوید: «الناس إذا وصلوا إلى القضاء والقدرأمسكوا، إلا أنا فانفتحت لي فيه روزنه فنازعت أقدار الحق بالحق للحق، والرجل من يكون منازعا للقدر لا من يكون مستسلمـا معالقدر». «بعضی از مردمان که میشناختم هنگامی که به قضا و قدر میرسیدند توقف میکردند جز من که روزنهای از فیوضات ربانی بر قلبم باز شد با قدرهای حق به وسیله قدرهای حق، برای حق، به مبارزه پرداختم. انسان مؤمن واقعی کسی است که با قدر مبارزه کند و تسلیم و منقاد قدر نگردد».
در حیات دنیای بندگان جز با اینکه باید بعضی قدرها را با بعضی دیگر دفع نماییم، مصالح زندگی بندگان حاصل نخواهد شد.
خداوند متعال به ما دستور داده است که قدر سیئه را با قدر حسنه دفع نماییم و همچنین قدر گرسنگی را با قدر خوردن دفع نماییم. و اگر بنده تسلیم قدر گرسنگی شود با وجود این توان دفع آن را به وسیلهی قدر خوردن داشته باشد، تا اینکه بمیرد در حالت ارتکاب گناه مرده است. همچنین سرما، گرما، تشنگی و ... همه موارد قدر هستند و به ما دستور داده شده آنها را با قدرهای ضدشان دفع نماییم، بنابراین دفع کننده و دفع شونده و خود دفع [دافع، مدفوع و دفع] همه از قدرهای خداوند هستند.
پیامبر گرامی جبه طور روشن به توضیح این موضوع پرداخت هنگامی که از حضرتش پرسیدند: آیا دارو، درمان و وسایل پیشگیری چیزی از قدر خداوند متعال را رد خواهند کرد؟ در جواب فرمود: «هي من قدرالله» [۲۲۴]. «آنها هم قدر خدا هستند».
هر گاه دشمنان کافر، وارد یک کشور اسلامی شوند با قدر خداوند وارد آنجا شدهاند. آیا رواست که مسلمانان تسلیم این قدر شوند و به قدر مبارزه با آن نپردازند؟ قطعاً واضح و روشن است که مسلمانان بایستی در مقابل چنین قدری به وسیله قدر جهاد که آنهم قدر خداست به مقابله برخیزند.
گناه و معصیت وقتی که بر تو مقدر شود و با فعل قدر آن را انجام دادی، لازم و ضروری است که با قدر توبهی نصوح به دفع آن قدر پردازی [۲۲۵].
[۲۲۴] روایت از ترمذی در طب [۲۰۶۶] از ابوخزامه و یا پسر ابو خزامه از پدرش: و گفته است که حدیث حسن است و در بعضی نسخه گفته صحیح و حسن است. [۲۲۵] مدارج السالکین: [۱/۱٩٩-۱۰۰].