۳- گناه کبیره گاهی با اسباب و ملابسات کوچک خواهد شد
حقیقت سوم دیگری وجود دارد که شایسته است به آن توجه شود. علامه ابن قیم آن را یادآوری ساخته است. و آن اینکه گناه کبیره گاهی همراه با حیا و خوف و بزرگ شمردن آن به صغیره نزدیک میشود، ولی از آنطرف گاهی گناه صغیره به خاطر کمشرمی و عدم ترس و بیارزش شمردن آن نه فقط به کبیره بلکه در بالاترین مرتبه کبائر قرار میگیرد.
مرجع چنین برداشتی قلب شخص است و آن حالت زائد بر انجام فعل است و انسان آن را از خود و دیگران به وسیلهی قرائن شناسائی مینماید.
و باز عفو و بخشودگی که شامل انسان محب و نیکوکار و صاحب خصال حمیده میشود، دیگران از آن برخوردار نمیشوند و تسامحی که در بعضی موارد انجام میگیرد در موارد دیگر انجام نمیگیرد.
از شیخالاسلام ابن تیمیه (قدس الله روحه) شنیدم که میگفت: به موسی ÷توجه کنید، الواحی که حاوی کلام خدا بود و با دست خود آن را نوشته بود، افکند و آنها را شکست و موی سر برادرش، هارون را که پیامبری همانند او بود گرفت و او را به طرف خود کشید و در شب اسراء پروردگارش دربارهی حضرت محمد ج که او را بالاتر از وی قرار داد، سرزنش میکند ولی خداوند أتمام این موارد را تحمل مینماید و کماکان ایشان را دوست میدارد و مورد احترامش قرار میدهد، زیرا که او به خاطر خداوند کارهای بسیار عظیمی را در مقابل دشمنترین دشمنانش انجام داده و در راستای جهاد و اقامهی حکومت دین یدر زمین ازهیچ کوششی فروگذار نکرده و قضیه دو قوم قبطی و بنیاسرائیل را به بهترین وجه معالجه و فیصله نمود. کارهای خلافی که از او سر زده در مقابل چنین خدمات او همچون قطرهای به دریاست. و از آن طرف به واقعهی یونس بن متی بنگرید. از آنجا که مقام و رتبهی موسی ÷را نداشت، هنگامی که پروردگارش را خشمگین ساخت، خداوند او را مجازات و در شکم ماهی زندانی نمود.و خداوند آنچه را در رابطه با موسی تحمل نمود. در مورد یونس ÷تحمل ننمود. بنابراین تفاوت است میان کسی که مرتکب گناهی شده باشد ولی فاقد احسان و کارهای نیکی است که در قیامت شفیع او گردند، و میان کسی که مرتکب گناهی شده باشد هر کدام از نیکهای او شفیع او شوند. همانطور که گفتهاند:
وإذا الحبيب أتي بذنب واحد
جاءت محاسنه بألف شفيع!
«هنگامی که دوستی یک بار گناهی انجام دهد، هزاران نیکی او به عنوان شفیع قد علم میکنند!».
بنابراین کارهای نیک برای صاحبش نزد خداوند شفاعت خواهد کرد و در سختیها و مصیبتها یاور و کمک او خواهند شد. خداوند متعال راجع به ذوالنون میفرماید:
﴿فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِينَ١٤٣ لَلَبِثَ فِي بَطۡنِهِۦٓ إِلَىٰ يَوۡمِ يُبۡعَثُونَ١٤٤﴾[الصافات: ۱۴۳-۱۴۴].
«و اگر او از زمرهی تسبیح کنندگان نبود، قطعاً تا روزی که برانگیخته میشدند در شکم آن ماهی میماند».
و هنگامی که فرعون سابقهی خوبی نداشت که برای او شفاعت کند وقتی که میگفت:
﴿ءَامَنتُ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا ٱلَّذِيٓ ءَامَنَتۡ بِهِۦ بَنُوٓاْ إِسۡرَٰٓءِيلَ وَأَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِينَ﴾[یونس: ٩۰].
«ایمان آوردم که هیچ معبودی جز آنکه فرزندان اسرائیل به او گرویدهاند، نیست».
جبرئیل ÷به او گفت:
﴿ءَآلۡـَٰٔنَ وَقَدۡ عَصَيۡتَ قَبۡلُ وَكُنتَ مِنَ ٱلۡمُفۡسِدِينَ٩١﴾[یونس: ٩۱].
«اکنون؟ در حالی که پیش از این نافرمانی میکردی و از تبکاران بودی».
و به همین خاطر هر کس نیکیهایش بر بدیهایش برتری داشته باشد نجات یافته است و معذب نخواهد شد. و سیئاتش به خاطر حسناتش بخشوده میشوند و به همین دلیل است که آنچه دربارهی موحد بخشوده میشود دربارهی مشرک بخشوده نمیگردد، زیرا که موحد کاری را انجام داده است که خداوند آن را دوست میدارد و اقتضای مغفرت او را دارد. و آنچه از صاحب توحید چشمپوشی میشود از صاحب شرک چشمپوشی نخواهد شد. و هر اندازه گرایش به توحید و یکتاپرستی بنده بیشتر و بیشتر باشد، آمرزش و مغفرت خداوند نسبت به حال او بیشتر و فراوانتر خواهد بود. بنابراین هر کسی روز قیامت خدا را ملاقات کند و به او شرک نورزیده باشد تمام گناهانش هر چه که باشند، بخشیده میشوند و مورد عذاب قرار نخواهد گرفت.
ما نمیگوئیم که هیچ کس از اهل توحید وارد جهنم نمیشود بلکه بسیاری از گناهکاران به میزان جرمشان وارد دوزخ میگردند و سپس از آن بیرون خواهند شد. بنابراین بین بحث حاضر و بحث گذشته تعارض و منافاتی نیست.
ما در اینجا دربارهی عظمت و بزرگی این مقام و به خاطر نیاز شدید، به توضیح آن میپردازیم.
بدان که تابش و اشعهی «لا اله الا الله» به میزان شدت و ضعف آن بار گناهان را میزداید، زیرا آن اشعه دارای نور است و تفاوت اهل توحید در چگونگی دریافت نور بستگی به شدت و ضعف دارد و شمار آن جز برای خداوند برای هیچ کسی دیگر میسر نخواهد بود.
نور آن کلمه برای بعضی همچون آفتاب است.
و برای بعضی دیگر همچون ستارهی درخشان است.
و برای بعضی همچون مشعل بزرگی است.
و برای کسان دیگر همچون چراغ درخشان و برای بعضی دیگر هم چون چراغ کم نور است.
بنابراین به میزان نور این کلمه که از لحاظ علم، عمل، معرفت و حالاتی که در قلب انسان پرتو افکنده، در قیامت از پیش رو و از پشتسر و از طرف بر او میتابد.
و هر اندازه نور این کلمه بزرگ و شدید باشد به میزان قوت و شدت آن شبهات و شهوات را میسوزاند و تا آنجا نور و شعاع این کلمه کارگر بوده که تمام شبهات و شهوات و گناهان دارندهی کلمه توحید را، سوزانده و از بین میبرد و این حالت و خصلت کسی است که در توحیدش صادق و خالص باشد، و هیچگونه شرکی برای خداوند قایل نشود که در آن صورت هرگونه گناه یا تمایلات نفسانی و یا شبههای که به این نور نزدیک گردد قطعاً سوزانده و نابود میشود. چنین کسی آسمان ایمانش به وسیلهی ستارگان شهاب، پاسداری و حراست میشود و حسناتش او را از سارقین محفوظ میدارند مگر در راستای غفلت و فراموشی که چنین حالتی لازمهی بشریت است که هرگاه چنین کسی بیدار گردد و دریابد که سارق از او چیزی ربوده است به محافظت و حراست خود میافزاید و یا به وسیلهی کارهای نیک بیشتر آن خلأ را جبران میسازد. بنابراین انسان موحد با دزدان جنی و انسی پیوسته درگیر است و او مانند کسانی نیست که درب خزائن خود را بر روی سارقان بازگذارند و پشت به در کنند.
توحید، تنها اقرار بنده به این نیست که هیچ آفرینندهای جز خدا وجود ندارد و خدا مالک مطلق تمام اشیاء است، چرا که بتپرستان مشرک نیزبه چنین چیزی قایل بودند، بلکه توحید خالص و صادق متضمن محبت خدا، خشوع و فروتنی در بارگاه او، ذلت و خاکساری در مقام او، تسلیم کامل در برابر طاعت او، اخلاص در عبادت او و رضای خداوند که در گفتار، کردار و رفتار بنده متجلی شود، است.
آری هر کسی آن کلمه را با زبان بگوید و از معنایش غافل ماند و از تفکر و تدبر در آن دور ماند، و قلب و زبانش موافق و هماهنگ نباشند، و یا منزلت و حقیقت آن کلمه را درنیابد، اما با این حال امید ثواب آن را داشته باشد، باز هم به میزان شدت و ضعف و تأثیر آن در قلب او، گناهانش پاک میگردند. تفاضل و برتری اعمال بستگی به صورت و تعداد آنها ندارد بلکه بستگی به میزان قوت و تأثیر آنها در قلب دارد. صورت عمل دو شخص یکی است ولی تفاوت ارزشی آن دو عمل همانند ادای نماز دو نفر، زمین تا آسمان است.
به حقیقت ایمان قاتل صدنفر را بیاندیش، که چگونه آن ایمان ۱۸۰ درجه او را بهسوی حق چرخاند و چگونه شعاع آن نور او را واداشت که به دیار صالحان رود و بیاندیش که در هنگام احتضار چه ایمانی داشته است که این واقعیت و ایمان دیگر است که او را در زمرهی صالحان درآورد. یا رب آن چه ایمانی بوده باشد؟!!
و نزدیک به این داستان، واقعهی دیگری است که قلب یک ستمگر را دگرگون ساخت، هنگامی که سگی را دید که از شدت تشنگی دهانش را از این سو به آن سو میچرخاند. در آن حال، مرد نه وسیلهای همراه داشت و نه یاوری همراه او بود و نه کسی او را میدید، قلبش زنده شد و به تپش درآمد و در چاه آب پایین رفت و هر دو کفشش را پر از آب کرد تا سگ را از تشنگی برهاند، از درون چاه بیرون آمد و به این آفریدهی خدا که معمولاً مردم آن را می زنند، تواضع و فروتنی نمود، کفش پر از آبش را با دست گرفت تا سگ آن را بنوشد بدون اینکه امید به جزا و پاداش خداوند داشته باشد همین مقدار عمل نیک، گذشتهی او را سوزاند و خداوند متعال از او درگذشت.
این چنین است اعمال نزد خداوند که انسان از توفیق ربانی غافل است که هر گاه ذرهای از آن به تنها از اعمال آهنین و مسین گذشته، مخلوط گردد همهی آنها به طلا تبدیل خواهند شد [۱۲٧].
[۱۲٧] نگاه: مدارج السالکین: ۱/۳۲۸ و بعد از آن.