آنچه که در بین عتبه و حضرت رسول جگذشت
وقتی قریش دیدند: که یاران حضرت جرو به ازدیاد میروند، «عتبه پسر ربیعه» از قریش اجازه گرفت، که نزد رسول الله برود و با او به سخن بنشیند، و اموری را به او عرضه کند، شاید بعضی از آن را بپذیرد و به او تحمیل کند، تا دیگر از ایشان دست بردارد. قریش به او اجازه دادند و او را به نمایندگی از طرف خود پیش پیامبر جفرستادند.
عتبه پیش رسول الله جرفت و نشست و گفت: ای برادرزاده! براستی شما از ما جدا نیستی و خودت هم میدانی و برای قومت امر مهمی آوردهای، که جماعت را متفرق کرده و رؤیاهایشان را سفیهانه دانسته و از خدایان و دینشان عیب و ایراد گرفته و نسبت به پدران گذشته تکفیر روا داشتهای. پس از من بشنو، که مطالبی را به تو عرضه میکنم، و در آن بنگر شاید بعضی را قبول کنی.
حضرت جفرمود: «بگو ای أبا ولید! گوش میدهم».
عتبه گفت: «ای برادرزاده! اگر میخواهی به وسیلۀ آن چیزی که آوردهای مالی جمع کنی و به دست آوری، ما از مال و ثروت خود برایت جمع میکنیم تا از همۀ ما ثروتمندتر باشی. و اگر شرف و بزرگی را میخواهی شما را رئیس و بزرگ خود میکنیم تا جائی که هیچ کاری را بدون شما انجام ندهیم. و اگر ملک و حکومت را میخواهی بر همۀ ما حکومت کن. و اگر آن چیزی که نزد شما آمده و آن را دیدهای جن است، و قادر نیستی که از خود دفعش کنی، برایت طبیبانی میآوریم و در این راه مال زیاد خرج میکنیم، تا شما را از آن برهانند».
پس از این که عتبه سخنانش پایان یافت، حضرت جفرمود: آیا سخنت تمام شد؟ ای أبا ولید!
گفت: بلی! حضرت جفرمود: شما هم از من بشنو، گفت: بگو.
حضرت رسول الله جاز اول سورۀ (فصلت) سجده تا سر سجده آخر آیۀ ۳۸ را قرائت فرمود. وقتی آیات را شنید، سراپا گوش شد و هردو دستش را در پشت گرفت، تا بیشتر به آیات اعتماد کند؛ و کاملاً ساکت بود و گوش میداد. وقتی که حضرت جبه سجده رسید، سجده کرد. سپس گفت:
«ای ابا ولید! آیا توجه کردی و گوش دادی، آنچه را که شنیدی؟ پس این تو و این هم آیات قرآن».
عتبه برخاست و پیش یارانش رفت. بعضی از ایشان به خدا سوگند یاد کردند که عتبه غیر از آن چیزی که خواست، آورده است. وقتی با ایشان نشست، گفتند: چه داری، ای ابا ولید؟! گفت: سوگند به خدا، چیزی که من شنیدهام تا حال نظیرش را ابداً نشنیدهایم. سوگند به خدا، نه شعر است، نه سحر است و نه کاهنی. ای طایفۀ قریش! از من پیروی کنید و بشنوید و بیایید او را با آنچه که همراه دارد آزاد بگذارید و بر عزم و ارادهاش رهایش کنید.
گفتند: قسم به خدا، با زبان، شما را مسحور کرده است ای ابا ولید! عتبه گفت: این رأی و نظر من است. شما هرطور صلاح میدانید، عمل کنید.