دیدگاه قاطع ابوبکر س
ابوبکر صدیق سشخصیتی موقع شناس و کوهی استوار و پا برجا بود، که سست و ناتوان نمیشد. وقتی خبر فوت حضرت جرا شنید از خانه خارج شد، تا به در مسجد رسید. دید که عمر سبا مردم صحبت میکند. به هیچی توجه نکرد تا به خدمت پیامبر جدر منزل عایشه لرفت. دید، که پیامبر اکرم جبا پارچۀ برد [۱۴۱]پوشیده شده، صورتش را باز کرد و بوسید، و گفت: «پدر و مادرم فدایت شوند، آن مرگی که خداوند برای تو نوشته بود، اینک آن را چشیدی؛ و دیگر هرگز مرگی نخواهی دید، و دوباره پارچۀ برد را بر صورتش کشید».
آنگاه بیرون رفت، هنوز عمر سبرای مردم صحبت میکرد. گفت: ای عمر! عجله مکن، و بیصدا و آرام باش. عمر ستوجه نکرد و به صحبتش ادامه داد. وقتی ابوبکر سدید، که عمر سآرام نمیگیرد، به مردم خطاب کرد. وقتی مردم سخنش را شنیدند، به او روی آوردند و عمر سرا تنها گذاشتند.
ابوبکر سخدای را سپاس و ستایش کرد و گفت:
«ای مردم! براستی اگر کسی محمد جرا پرستش کند، اینک محمد فوت کرد. و اگر کسی خدا را پرستش کند، خداوند زنده است و نمیمیرد». سپس این آیه را تلاوت نمود:
«و محمد جفقط رسول خدا است که پیش از او نیز پیامبرانی آمدند و از این جهان درگذشتند. اگر او (محمد جنیز به مرگ یا شهادت درگذشت، باز شما به دین جاهلیت خود رجوع خواهید کرد؟! پس هرکسی مرتد شود به خدا ضرر نخواهد رسانید. خود را به زیان انداخته است و هرکس در برابر دین خدا سپاسگزار باشد و پایدار بماند، خداوند جزای نیک اعمال را به او خواهد داد» [۱۴۲].
کسانی که در آنجا حضور داشتند، گفتند: به خدا قسم، مثل این که هنوز مردم ندانسته بودند: که این آیه نازل شده است. تا وقتی که ابوبکر سآن را تلاوت نمود. آنگاه مردم آیه را از زبان ابوبکر سیاد گرفتند، و ورد زبانشان شد.
عمر سمیگوید: «قسم به خدا، آن آیه را در ذهن نداشتم، تا این که از ابوبکر سشنیدم که آن را تلاوت نمود. متحیر و سرگردان شدم، و بر زمین افتادم و پاهایم تحمل نداشتند و حرکت را از دست دادند. آنگاه متوجه شدم، که رسول خدا جفوت کرده است».
[۱۴۱] برد. ع، نوعی پارچۀ کتانی راه راه، برود و ابراد جمع، برد یمانی: پارچۀ کتانی منسوب به یمن... (ع. م) [۱۴۲. ] - ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٞ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِ ٱلرُّسُلُۚ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوۡ قُتِلَ ٱنقَلَبۡتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِكُمۡۚ وَمَن يَنقَلِبۡ عَلَىٰ عَقِبَيۡهِ فَلَن يَضُرَّ ٱللَّهَ شَيۡٔٗاۗ وَسَيَجۡزِي ٱللَّهُ ٱلشَّٰكِرِينَ١٤٤﴾[آل عمران: ۱۴۴].