مسابقۀ برادران «پدر مادری» در کشتن دشمنان خدا و رسولش
جوانان مسلمان در رسیدن به فوز شهادت و سعادت از همدیگر پیشی میگرفتند، و آن مسابقه در بین رفقا و دوستان و برادران، پدر مادری رواج داشت.
«عبدالرحمن پسر عوف س» میگوید: «من» در روز بدر در صف جنگ بودم. وقتی متوجه شدم، دیدم دو جوان کم سن و سال یکی در طرف راستم و دیگری در طرف چپم هستند. مثل این که من زیاد به آنان باور نداشتم و شخصیت آنان را نمیشناختم. یکی از آنان به طوری که رفیقش متوجه نشود، گفت: ای عمویم! ابوجهل را به من نشان بده. گفتم: ای برادرزاده! ابوجهل را چه کار میکنی؟ گفت: با خدا پیمان بستهام که اگر او را ببینم به قتلش برسانم یا قبل از او بمیرم. و همچنین رفیقش پنهانی آن را به من گفت.
عبدالرحمن میگوید: چقدر مسرور و خوشحال شدم، که با آن دو شخصیت پرارزش برخورد کردم. آنگاه ابوجهل را به ایشان معرفی کردم، ایشان مانند «باز» به او حمله کردند و او را زدند و از پای درآوردند.
وقتی که ابوجهل کشته شد، رسول خدا جفرمود: «این «ابوجهل» فرعون این امت بود».