داستان بنای کعبه و دفع فتنهای بزرگ
زمانی که حضرت جسی و پنج ساله بود، قریش برای بنای کعبه و ترمیم آن اجتماع کردند و خواستند: که آن را سقف بزنند. و باید در این کار سنگ را بدون مصرف گل رویهم بچینند، تا به اندازه قامت و بلندی انسانی ارتفاع پیدا کند، و برای این مقصد هم باید آن را به هم بزنند و از نو بسازند.
وقتی بنای کعبه به محل رکن - محلی که حجرالاسود در آنجا نصب شده – رسید، بر سر نصب حجر درگیری پیدا شد، و هر طایفهای میخواست، که آن شرف و بزرگی را نصیب خود گرداند و حجرالاسود را در محلش نصب کند، تا کار به جنگ کشید... و حتی در مسائل سادهتر از این در دوره جاهلیت، به جنگ و نزاع میپرداختند.
در نتیجه آماده جنگ شدند، قبیله «بنو عبدالدار» کاسه پر از خونی را آوردند و با «بنو عدی» تا آخرین نفس پیمان بستند و دستشان را به خون آغشته کردند: که این نیز نشانه مرگ و بدبختی بود. ولی قریش مدتی تأخیر نمودند. سپس به اتفاق قرار بر این گذاشتند: که هرکس پیش از دیگران وارد مسجد شود، در بینشان حکمیت و قضاوت کند.
اولین کسی که داخل مسجد شد، حضرت جبود. وقتی او را دیدند، گفتند: ما به حکمیت این «امین» راضی هستیم، این «محمد ج» است.
حضرت جبا حسن تدبیر، پارچه چهارگوشی را طلب کرد و خود شخصاً سنگ را برداشت و توی پارچه گذاشت، سپس فرمود: هریک از قبیلهها گوشهای از پارچه را بگیرند و همگی آن را بلند کنند. ایشان چنین کردند و سنگ را در مقابل جای خود قرار دادند. حضرت جنیز با دست خود آن را نصب کرد، و سپس بقیه کار ادامه یافت. با این روش حکیمانه و بینظیر، فتنه جنگ را از قریش دفع نمود.