زندگانی پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

سال ورود نمایندگان مردم به شهر مدینه

سال ورود نمایندگان مردم به شهر مدینه

نمایندگان و معتمدان مردم پی در پی به مدینه می‌آیند.

بعد از این که خداوند مکه را فتح نمود، و پیامبر جصحیح و سالم با غنایم فراوان از تبوک برگشت؛ معتمدان و نمایندگان پی در پی به مرکز اسلام مدینه می‌رفتند و با شوق و میل فراوان و دعوت دیگران به سوی اسلام و دوری و تنفر شدید از بت‌پرستی و آثار آن و از جاهلیت و شعارهایش به وطن و مملکت خویش برمی‌گشتند.

«ضمام پسر ثعلبه س» از دستۀ «بنی سعد بن بکر» به مدینه رفت، و بعد از برگشتن به سوی قومش اولین چیزی که نزد آنان گفت، این بود که: لات و عزی بد چیزی هستند.

قومش گفتند: ای ضمام! دست بردار و از برص (پیسی و گلی) جذام (خوره) و جنون (دیوانگی) که دامنگیرت شود، بترس. ضمام سگفت: وای بر شما، قسم به خدا! لات و عزی نه ضرر می‌رسانند و نه نفع. براستی خداوند پیامبری را فرستاده و کتابی بر او نازل کرده و به سبب آن کتاب، شما را از آنچه که باعث گمراهیتان شده، نجات داده است. و براستی من گواهی می‌دهم: که هیچ خدایی غیر از الله معبود به حق نیست. تنها و بی‌شریک است، و محمد جبنده و فرستادۀ اوست، و من از طرف او (محمد ج) پیش شما آمده‌ام. آنچه را به شما امر کرده به جای آورید و از آنچه که منع فرموده بپرهیزید، آن روز به آخر نرسید که تمام آن قوم زن و مرد، مسلمان شدند.

«عدی پسر حاتم س» که به جوانمردی و سخاوت شهرت داشت، به مدینه آمد و بعد از این که اخلاق و صفات پسندیده و تواضع و مهربانی پیامبر جرا دریافت، مسلمان شد. و گفت: قسم به خدا، این صفات و خصوصیات و اخلاق شایسته، خاص به پیامبر خدا جاست، و هیچ پادشاه و امیری لیاقت داشتن چنین صفات پسندیده‌ای را ندارد.

پیامبر ج، «معاذ بن جبل س» و «ابوموسی س» را به یمن فرستاد: تا مردم را به دین اسلام دعوت کنند. و به آنان توصیه فرمود:« که سهل بگیرید و سخت‌گیر نباشید. مژده بدهید و مردم را بیزار نکنید».

و «مغیره پسر شعبه س» را نیز به طایف فرستاد، که بت «لات» را خرد کند. آنگاه مغیره سبالای بلندترین دیوار طایف که محل نصب بت بود رفت و مردم نیز او را یاری کردند، و تا «لات» را نابود نکردند و سنگ سنگ آن را پایین نیانداختند و با زمین هم سطح نکردند: دست‌بردار نشدند.

نمایندگان از همه جا به خدمت پیامبر جآمدند و او را ستودند.

آن نمایندگان، اسلام را می‌آموختند، و در امر دین فقیه و آگاه می‌شدند، و از اخلاق نیک و معاشرت و برخورد پیامبر خدا جبا اصحاب و یاران شو سایر مردم یاد می‌کردند. و برای آنان (نمایندگان)، در نزدیک و دور و بر مسجد خیمه‌ها و چادرهایی تهیه کرده بودند، تا به قرآن گوش فرا دهند، و ببینند که مسلمانان چگونه نماز می‌خوانند.

آنان (نمایندگان)، در بارۀ آنچه که در ذهن‌شان به سادگی و صراحت دور می‌زد، از رسول خدا جسؤال می‌کردند، و او نیز در نهایت بلاغت و فصاحت و خرد و دانایی، جواب می‌داد، و به قرآن استشهاد و استدلال می‌کرد. آنان ایمان آوردند و یقین حاصل کردند، که راه صحیحی را به دست آورده‌اند.