سرگردانی و ناامیدی ابوسفیان
ابوسفیان پیش پیامبر جرفت و با او در بارۀ پیمان حدیبیه سخن گفت؛ پیامبر جدر جوابش چیزی نگفت. سپس پیش ابوبکر سرفت و به او گفت: که در نزد پیامبر جشفاعت کند، تا با من صحبت نماید. ابوبکر سفرمود: من چنین کاری نمیکنم. ناچار پیش عمر، علی و فاطمه شرفت. هیچکدام از ایشان نیز در آن مورد، جوابش ندادند، و گفتند: این امر در نزد پیامبر جخیلی مهمتر و بزرگتر است. تا این که تلاش ابوسفیان بینتیجه ماند و در کارش حیران و سرگردان شد.