واقعه مشهور «عام الفیل»
حادثه بزرگی در مکه روی داد که دلیل بر ظهور حادثه بزرگتری بود و در اینجا خداوند بزرگ به عرب اراده خیر و نیکی نمود، آن حادثه برای کعبه ارزشی است که سایر خانههای دنیا آن ارزش را ندارند.
اخبار «عام الفیل» است که: «آبرهۀ الأشرم» نماینده نجاشی (پادشاه حبشه) در صنعاء (یمن) کنیسۀ محل عبادت بزرگی درست کرد، و آن را قلیس نام نهاد و خواست که مراسم حج عرب را به آنجا انتقال دهد تا دیگر پناهگاه مردم نباشد، و بار سفر را از راههای دور به طرف آنجا نبندند؛ و خواست که کنیسۀ خود این موقعیت را داشته باشد.
این جریان نیز بر عرب گران آمد، آن عربی که از عشق و احترام و بزرگداشت کعبه شیر نوشیده و پرورش یافته بودند، و هیچ خانه و هیچ چیزی را معادل و جانشین آن نمییافتند و نمیدیدند. این جریان آنان را به خود مشغول نمود، و در این مورد به بحث و گفتگو نشستند. در این هنگام یک نفر کنانی خارج شد و در داخل کنیسه نجاست کرد، ابرهه عصبانی شد و سوگند یاد کرد: که حتماً به کعبه (خانه خدا) میرود و آن را ویران میکند.
ابرهه به سوی خانه خدا حرکت کرد، و به همراه خود چندین فیل جنگی برد. عرب این خبر را به همدیگر بازگو میکردند، مردم عرب مانند برق دور ابرهه را گرفتند و بزرگی و عظمت بیت را برای او تعریف کرده و تذکر دادند و او را از عاقبت کار هشدار نمودند و حتی تصمیم داشتند: او را از این کار باز دارند و از در جنگ درآیند، و چون دیدند: که در برابر ابرهه و سپاهش توان ندارند کار را به خداوند موکول کردند؛ و ایشان اطمینان داشتند که این بیت پروردگاری دارد و آن را از تطاول و دستیازی دشمن نگاه میدارد.
گواه این قضیه است که در بین بزرگ قریش عبدالمطلب جد رسول جو ابرهه از سؤال و جواب روی داد: ابرهه در سر راهش به مکه دویست (۲۰۰) شتر از اموال عبدالمطلب را گرفت، عبدالمطلب اجازه خواست که نزد او برود. ابرهه اجازه داد و از او احترام گرفت، ابرهه از بالای تخت پایین آمد و در کنار عبدالمطلب نشست، و از نیاز و خواستهاش سؤال کرد.
عبدالمطلب گفت: حاجت من این است که: آن دویست شتر مال من است، به من باز گردانید. وقتی عبدالمطلب آن را گفت: شترهایش را پس داد و او را سبک در نظر آمد، و گفت: آیا شما برای دویست شترت با من صحبت کرده و خانهای که مال و دین شما و پدران شما است، رها میکنی؛ در حالی که من قصد ویرانکردن را دارم، در این مورد صحبتی نداری؟!
عبدالمطلب در جواب گفت: براستی من فقط صاحب شتران خود هستم و این بیت صاحب و پروردگاری دارد که شما را از ویرانکردنش باز میدارد.
ابرهه گفت: آن چیست که از من جلوگیری کند؟
عبدالمطلب گفت: این شما و آن خانه خدا [٩].
مردم قریش از بیم هجوم وحشیانه آنان به بالای کوهها و به درهها پناه بردند، و منتظر بودند: که خدای تنها بر سر کسی که نسبت به حرمش جسارت کند، چه خواهد آورد؟ و عبدالمطلب با چند نفر از قریش برخاستند و حلقه در کعبه را محکم گرفتند و از درگاه پروردگار یاری طلبیدند که ابرهه و سپاهش را نابود کند.
ابرهه – نیز – خود را آماده واردشدن به مکه و ویرانکردن کعبه نمود؛ و فیل جنگیش را – نیز – حاضر کرد. آن فیلی که اسمش «فیل محمود» بود. فیل در مسیر مکه خود را به زمین چسپانید، و هرچند او را میزدند – اصلاً – بلند نمیشد! عاقبت، او را به طرف یمن چرخاندند. فوراً، بلند شد و دوید.
در این هنگام بود که خدای تعالی از دریا پرندگانی فرستاد: که هر پرندهای چند سنگ ریزه با خود همراه داشت، و به هرکسی میزدند، کشته میشد. اهل حبشه بیدرنگ فرار کردند، و از همان راهی که قبلاً آمده بودند دوباره برگشتند و از مکه خارج شدند، اما در هر مسیر عدهای از آنان تلف میشد، و تن بیجانشان بر جا میماند. ابرهه نیز از ترس پا به فرار گذاشت. «در راه انگشتانش یکی بعد از دیگری افتاد: تا به شهر صنعاء» رسید، در آنجا به بدترین حالت مرد.
(این است، سزای بدکارانی که با دین خدا و بندگان مؤمن به خدا درافتند) و این همان است که قرآن آن را روشن بیان میفرماید: «آیا ندیدی که خدای تو به اصحاب فیل (ابرهه و لشکرش) چه کرد؟ آیا حیله و تدبیر را که برای ویرانکردن کعبه اندیشیده بودند، نقش بر آب نکرد؟! و برای هلاک آنان پرندگان «ابابیل» را فرستاد، آن سپاه را به سنگهای «سجیل» (دوزخی) سنگباران میکرد، و آنان را مانند کاه سرگین شده گردانید» [۱۰].
وقتی پروردگار توانا اهل حبشه را از مکه راند، و با چنان وضعی آنان را نابود کرد، مردم عرب قریش را احترام گرفتند و گفتند: قریش اهل و بیت خدا هستند، و خدا به جای ایشان جنگید، و خدا برای آنان در مقابل دشمن کافی است.
مردم عرب این رویداد را گرامی داشتند و حقیقتاً آن رویداد نیز شایسته احترام بود، و آن را تاریخ زدند. گفتند: این حادثه در سال «عام الفیل» بود، نسبت تولد را به آن سال میدادند. مثلاً:
فلانی در سال «عام الفیل» به دنیا آمد، و یا این جریان چند سال بعد از واقعه «عام الفیل» روی داد. عام الفیل با سال ۵٧۰ میلادی مصادف است. (یعنی ۵۲ سال، پیش از هجرت).
[٩] عبدالمطلب در این مورد دو بیت زیر را در حالی که قفل کعبه را گرفته بود سرود:
يا رب الا أرجو لهم سواك
يا رب! فامنع منهم حماكا
إن عدو البيت من عاداكا
امنَعْهُمْ إن يخربوا قراكا
یعنی:
خدایا! جز به تو رجا نداریم
عدو از تو و کعبه، کینه دارد
خدایا! باز دارش از حمایت
از این تخریب که اندر سینه دارد
(س)
[۱۰] بسم الله الرحمن الرحیم ﴿أَلَمۡ تَرَ كَيۡفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصۡحَٰبِ ٱلۡفِيلِ١ أَلَمۡ يَجۡعَلۡ كَيۡدَهُمۡ فِي تَضۡلِيلٖ٢ وَأَرۡسَلَ عَلَيۡهِمۡ طَيۡرًا أَبَابِيلَ٣ تَرۡمِيهِم بِحِجَارَةٖ مِّن سِجِّيلٖ٤ فَجَعَلَهُمۡ كَعَصۡفٖ مَّأۡكُولِۢ٥﴾[الفیل: ۱-۵].