قریش مسلمانان را تعقیب کردند
وقتی دیدند که آنان (۸۳ نفر مهاجر) ایمان آوردهاند و به سرزمین حبشه رفته و آرام گرفتهاند. عبدالله پسر أبی ربیعه و عمرو پسر عاص وائل را نزد نجاشی [۲٧]فرستادند. و هدایایی برای او و فرماندهانش، از چیزهای زیبا و گرانقیمت کالای مکه جمع نمودند و نزد نجاشی رفتند. تمایل خود را به فرماندهان نشان دادند و ایشان را به هدایای خود راضی نمودند و در مجلس نجاشی صحبت کرده گفتند: عدهای از جوانان سفیه ما به مملکت ملک آمدهاند، و از دین و قوم خود جدا شده، دین شما را نیز قبول نکرده و گویا دین تازهای ابداع نمودهاند، که نه ما آن را میشناسیم و نه شما. اکنون ما از طرف پدران و اعمام و اقوام و طایفۀ ایشان نزد شما (نجاشی) آمدهایم تا ایشان را به ما برگردانید، زیرا پدران و اقوامشان به احوال آنان آگاهتر و نزدیکترند. فرماندهان نجاشی نیز تصدیق و تأیید کردند و گفتند: آنان را به مکه باز گردان.
نجاشی خشمگین شد و حرفشان را قبول نکرد، که ایشان را به آنان تسلیم کند، زیرا پناهنده بودند، و به خدا سوگند یاد کرد: که تحویلشان ندهد، آن که مسلمانان را به مجلس خود خواند، و از علمای نصاری (اسقفها) نیز دعوت نمود. و به مسلمانان گفت: این چه دینی است که شما و قومتان را از هم جدا کرده است؟! نه دین ما را قبول کردهاند و نه دین دیگری از ادیان جهان را؟!.
[۲٧] نجاشی لقب خسروانی است که در کشور حبشه سلطنت کردهاند، چنانکه فرعون لقب سلاطین مصر و قیصر القاب خاصه ملوک روم و تبع لقب شهر یاران حمیر و کسری لقب پادشاهان ساسانیان ایران بوده است. نجاشی که مسلمانان در زمان او به حبشه مهاجرت کردند و ایشان را پناه داد «اصحم بن ابجر» نام داشت که پادشاهی عادل و سلطانی دانشمند و فاضل بود و... «محمد و زمامداران» (ص، ۴۶)