زندگانی پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم

فهرست کتاب

حلف الفضول

حلف الفضول

حضرت جدر جلسه «حلف الفضول» حضور داشت، آن مجلس بزرگترین قسمی است که: پیامبر جشنیده و مورد تأیید و اعتبار و شریف‌ترین قسم عرب بود. سبب این حلف الفضول، این بود که: مردی از طایفه «زبید» همراه کالا و متاعی به مکه آمد. «عاص پسر وائل» یکی از بزرگان قریش – کالا را از او خرید، ولی قیمتش را نداد. مرد زبیدی از بزرگان قریش کمک و یاری خواست، بزرگان قریش به خاطر مقام عاص، خودداری کردند و او را راندند. مرد زبیدی به اهل مکه پناه برد و از تمام جوان‌مردان کمک خواست. در میان مردان با مروت و جوان‌مرد، غیرت و مردانگی جوشید و در خانه «عبدالله پسر جدعان» جمع شدند. عبدالله نیز از ایشان پذیرائی نمود، و پیمان بستند و خدا را شاهد گرفتند، که - عموماً یکی باشند و همراه مظلوم علیه ظالم متحد گردند، تا حقش را بگیرند و به او بازگردانند.

عرب این قسم را «حلف الفضول» نام نهادند، و گفتند: براستی آن جوان‌مردان در امر مهم و باارزش وارد شده‌اند.

سپس نزد عاص پسر وائل رفتند و کالا را از او باز ستاندند و به زبیدی دادند. حضرت رسول جاز آن قسم خوشحال شد و لذت برد، و به آن تمایل داشت تا جائی که بعد از بعثت می‌فرمود: براستی در خانه عبدالله پسر جدعان شاهد سوگندی بودم، که اگر در اسلام به آن دعوت شوم، آن را می‌پذیرم، سوگند یاد کردند: که مال غصب شده را به صاحبش بازگردانند و نگذارند، که ستمکاری بر ستمدیده‌ای چیره شود.

و از حکمت و تربیت پروردگار است، که حضرت جامی و درس نخوانده بار آمده بود (یعنی: سواد خواندن و نوشتن نداشت)، تا از تهمت دشمنان و گمان بدغربی‌ها دورتر باشد. به این مناسبت قرآن اشاره‌ای می‌کند که: «و تو ای محمد! از قبل نتوانستی نوشته‌ای بخوانی و خطی را بنویسی، مبادا یاوه‌گویان و منکران قرآن در نبوت تو شک کنند» [۱۶]. و باز قرآن او را «امی» (بی‌سواد) ملقب کرده است، و می‌گوید: «کسانی که از رسول و پیامبر امی پیروی می‌کنند و در تورات و انجیلی که در دست آنان است، نام و نشانی و اوضاعش را نوشته می‌یابند» [۱٧].

[۱۶] ﴿وَمَا كُنتَ تَتۡلُواْ مِن قَبۡلِهِۦ مِن كِتَٰبٖ وَلَا تَخُطُّهُۥ بِيَمِينِكَۖ إِذٗا لَّٱرۡتَابَ ٱلۡمُبۡطِلُونَ٤٨[العنکبوت: ۴۸]. [۱٧] ﴿ٱلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ ٱلرَّسُولَ ٱلنَّبِيَّ ٱلۡأُمِّيَّ ٱلَّذِي يَجِدُونَهُۥ مَكۡتُوبًا عِندَهُمۡ فِي ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَٱلۡإِنجِيلِ[الأعراف: ۱۵٧].