پیمان شکنی بنی قریظه:
هنگامی که پیامبر خدا جبه مدینه برگشت، پیمانی در بین مهاجرین و انصار از یکسو و یهود بنی قریظه از سوی دیگر نوشت و یهود را به رعایت آن ملزم فرمود؛ و دین و اموالشان را به خودشان واگذار نمود که کسی به آنان تعرض نکند.
و در آن نامه آمده که: «... در مورد کسانی که به جنگ امضاکنندگان این پیمان نامه میآیند، همدیگر را یاری نمایند و پند و اندرز و خوشرفتاری در میانشان برقرار گردد، و هیچگونه رفتار بدی باهم نداشته باشند، و هرگاه کسی به مدینه حملهور شد، - باهم - از حملهاش جلوگیری کنند».
اما «حی پسر أخطب» یهودی رئیس طایفۀ بنی نضیر، در وادارکردن بنی قریظه به پیمانشکنی و کمککردن به سران قریش موفق شد. علی رغم این که «کعب پسر اسد قرظی» در بارۀ پیامبر ججز صدق و وفا به عهد، چیزی را نمیدید، پیمان را شکست، و آنچه را که در بین او و پیامبر جگذشته بود، نادیده گرفت. و وقتیکه خبر پیمانشکی آنان به پیامبر جرسید «سعد پسر معاذ» سرا که رئیس «أوس» و اوس نیز از همپیمانان بنی قریظه بودند، همراه «سعد پسر عباده س» بزرگ خزرج و جمعی از انصار فرستاد، تا در این مورد تحقیق کنند. وقتی متوجه جریان شدند، دیدند تندتر از آن است، که شنیده بودند. هنگامی که به بنی قریظه رسیدند، و از جانب پیامبر جبه آنان خبر دادند، در جواب گفتند: پیامبر خدا کیست؟! هیچ پیمان و عقدی در بین ما و او، برقرار نیست!.
در این هنگام طایفۀ قرظی خود را برای هجوم بر سر مسلمانان آماده کردند، و همچنین برای ضربه زدن به لشکر مسلمانان از پشت مبادرت ورزیدند. و این تاکتیک سختتر و زیانبارتر است، از هجوم رو به رو و جنگ در میدان مبارزه.
خداوند میفرماید: «وقتی دشمن از بالا و پایین مدینه بر شما حملهور شدند» [۶۴].
این پیمانشکنی برای مسلمانان بسیار سخت بود.
[۶۴] ﴿إِذۡ جَآءُوكُم مِّن فَوۡقِكُمۡ وَمِنۡ أَسۡفَلَ مِنكُمۡ﴾[الأحزاب: ۱۰].