برای خدا است لشکریان آسمانها و زمین
مشرکان در جنگ خندق مسلمانان را احاطه کردند، مانند یک دسته از لشکر که در حصاری قرار بگیرد، و این محاصره یک ماه طول کشید. چهار طرف مسلمانان را گرفتند، گرفتاری شدت یافت؛ و نفاق و دورویی ظاهر گردید. بعضی از مردم از رسول خدا جاجازه میگرفتند، به مدینه برگردند، و میگفتند: «خانههای ما در امان نیست، در حالی که اینطور نبود و فقط میخواستند که از جنگ با کفار فرار کنند» [۶۱].
در آن هنگام که رسول خدا جو یارانش از آنچه که خدا خوف و شدت جنگ را برایشان تعریف کرد، «نعیم پسر مسعود غطفانی س» پیش پیامبر جآمد و گفت: ای رسول خدا ! براستی که من مسلمان هستم و قومم هنوز نفهمیدهاند؛ که من مسلمان شدهام، هرچه میخواهی به من دستور بده. پیامبر فرمود:« شما هم در میان ما مردی هستی، آنچه که میتوانی از ما دفع کن، زیرا جنگ خدعه و نیرنگ است».
سپس نعیم پسر مسعود سخارج شد و نزد بنی قریظه رفت و سخنانی گفت: که ایشان را از تصمیم خود و دوستی و پیمان نسبت به قریش و غطفان که اهل مدینه نیستند: در شک اندازد و یادآور شد: که در آینده دشمن انصار و مهاجرین میشوید، که در مدینه - و همسایۀ هم - هستید، در صورتی که غطفان و قریش میروند. آنگاه اشاره کرد به این که با قریش و غطفان به جنگ اسلام نروند، مگر این که: چند نفر از بزرگان ایشان را به عنوان گروگان در نزد خود جهت اعتبار و اعتماد بگیرند. بنی قریظه در جواب گفتند: به رای درستی اشاره کردی.
پس از آن نزد قریش رفت و اخلاص و صداقت و نصیحت خود را نسبت به آنان اظهار کرد، و خبر داد که یهود «بنی قریظه» از یاری شما نادم شدهاند و از شما چند نفر از بزرگان را به عنوان وثیقه و گروگان میخواهند. و بعداً آنان را به پیامبر جو یارانش تحویل دهند؛ که سرشان را از تن جدا کنند.
سپس نزد طایفۀ غطفان رفت و آنچه که به قریش گفته بود: به آنان نیز اعلام کرد. آنگاه هردو گروه را نسبت به یهود بنی قریظه هشدار داد و در دلهایشان شک و تردید انداخت. اختلاف در بین احزاب ظاهر شد، و هریک از آنان نسبت به دوستان خود «واقعۀ پیش از وقوع» را احساس نمود.
وقتی ابوسفیان و سران غطفان جنگ قاطعی را بین خود و مسلمانان خواستار شدند، یهود سستی کردند، و عدهای از بزرگان قوم را به گروگان خواستند، تا آنگاه با مسلمانان بجنگند. در اینجا برای قریش و غطفان صدق گفتار «نعیم پسر مسعود س» تحقق یافت و از چنین درخواستی خودداری نمودند. و همچنین سخنان نعیم سبرای یهود درست از آب درآمد. لذا از همدیگر جدا شدند و اتحادشان از هم گسست، و وحدت کلمۀ آنان از بین رفت.
از اراده و لطف پروردگار برای پیامبرش جاین بود که: باد سخت و تند و سردی در شبهای زمستان بر روی کفار و مشرکین نازل کرد که تمام لوازم و وسایل آشپزی و چادرهایشان را زیر و رو کرد. در این هنگام ابوسفیان برخاست و گفت: ای مردم قریش! به خدا قسم، نمیتوانید مقاومت کنید، چون تمام چهارپایان ما از بین رفتند و بنی قریظه به قول خود وفا نکردند، و آنچه که ناپسند بود از طرف ایشان به ما رسید، و میبینید که باد، خسارات فراوانی را به بار آورد. به سرنوشت خود اطمینان نداریم و آتش برایمان روشن نمیشود، و چادرها ایستادگی ندارند. پس کوچ کنید، اینک من میروم، ابوسفیان برخاست و به سوی شترش که بسته شده بود رفت. بر شتر سوار شد و او را زد، وقتی لگام شتر را آزاد گذاشت، فوراً بلند شد و پا به فرار نهاد.
«طایفۀ غطفان» نیز از جریان قریش باخبر شدند، ایشان نیز شکست خوردند و به سوی مملکت خود برگشتند. در این هنگام پیامبر اسلام جنماز میخواند. «حذیفه پسر یمان س» که پیامبر جاو را به سوی احزاب فرستاده بود، تا ناظر اعمالشان باشد، برگشت و ماجرا را به حضرت جو مسلمانان اعلام کرد. فردای آن روز از خندق به مدینه مراجعه کردند و اسلحهها را بر زمین گذاشتند.
خداوند بزرگ درست میفرماید: «ای کسانی که ایمان دارید! نعمتهای خدا را که به شما عطا فرموده است: به یاد آورید، هنگامی که لشکریانی بر سر شما بیایند، ما نیز باد و لشکریانی (فرشتگان) را بر آنان فرستادیم که آنها را ندیدند و خداوند به آنچه که شما انجام میدهید، بیناست» [۶۲].
و باز میفرماید: «خداوند کسانی را که کافر بودند با همان کین و غیظی که نسبت به مؤمنان داشتند، بی آنکه هیچ غنیمتی به دست آورند ناامید برگردانید. و خداوند امر جنگ را برای مسلمانان کفایت فرمود، زیرا خدا بسیار توانا و مقتدر است [۶۳].
جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهاد، و قریش دیگر به جنگ مسلمانان نیامدند. پیامبر جفرمود: قریش بعد از امسال دیگر به جنگ شما نخواهند آمد، اما شما از آنان درنخواهید گذشت.
در جنگ خندق از مسلمانان حد اکثر هفت نفر شهید شدند، و کفار چهار تن کشته دادند.
[۶۱] ﴿... إِنَّ بُيُوتَنَا عَوۡرَةٞ وَمَا هِيَ بِعَوۡرَةٍۖ إِن يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارٗا﴾[الأحزاب: ۱۳] [۶۲] ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱذۡكُرُواْ نِعۡمَةَ ٱللَّهِ عَلَيۡكُمۡ إِذۡ جَآءَتۡكُمۡ جُنُودٞ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَيۡهِمۡ رِيحٗا وَجُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَاۚ وَكَانَ ٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِيرًا٩﴾[الأحزاب: ٩]. [۶۳] ﴿وَرَدَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِغَيۡظِهِمۡ لَمۡ يَنَالُواْ خَيۡرٗاۚ وَكَفَى ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلۡقِتَالَۚ وَكَانَ ٱللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزٗا٢٥﴾[الأحزاب: ۲۵].