مردی مبارک
رسول الله جدر مسیرشان از کنار «ام معبد خزاعیه» که گوسفندی هم نزدش بود، رد شد. آن گوسفند از گله میرمید، رسول الله جدستی به پستان گوسفند کشید و نام خدا را برد و دعا کرد، شیر گوسفند روان و بابرکت گردید. حضرت جکمی از آن نوشید و به یارانش داد، تا سیر شدند؛ بازهم نوشید و بار دوم دوشید تا ظرف پر شد.
پس از آن که «ابو معبد» برگشت از داستان پرسید. ام معبد گفت: نه قسم به خدا نمیدانم، فقط همین میدانم که مردی مبارک از اینجا عبور کرد، سخنانش چنین و چنان بود. «ام معبد» جریان را خوب تعریف کرد، ابو معبد گفت: والله! آن همان کسی است که قریش دنبالش میگردند.
و ابو معبد نیز به دنبال رسول خدا جرفت تا به قبا در نزدیکی مدینه رسیدند.
آن «رویداد مهم و تاریخی» در «دوازدۀ ربیع الاول روز دو شنبه» بود که مبدأ تاریخ اسلام است.