در خانه خدیجه «سلامُ الله علیها»
حضرت جاز آن جریان وحی، هولناک شد، زیرا به چنین جریانی آشنائی نداشت و نشنیده بود، و زمان پیامبران †قبل هم فاصله زیاد پیدا نموده و آشنایی عرب با نبوت و پیامبران †دور افتاده بود.
حضرت جاز خود بیم داشت، به خانه برگشت، در حالی که رگهای گردن و عضلات زیر بغل (فرایص) او مرتعش و مضطرب بود. هنگامی که به خانه رسید، دو مرتبه گفت: مرا در جامهای بپیچید، زیرا از خود بیم دارم.
خدیجهلعلت را جویا شد، حضرت ججریان را برایش تعریف کرد، خدیجه لزن باهوش و بزرگواری بود، با نبوت و پیامبران †و ملائکه آشنایی مختصری داشت، زیرا به دیدار عموزادهاش «ورقه بن نوفل» که نصرانی بود، میرفت. و کتابهای مقدس را میخواند و از اهل تورات و انجیل شنیده بود. از اوضاع ناهنجار و شرکآلود شهر مکه تنفر داشت، آنچنان که هر فطرت پاک و هر ذهن سالمی متنفر است.
خدیجه لآگاهترین کسی بود، که به اخلاق حضرت جآشنایی داشت، به خاطر این که با او عمری و روزگاری را گذرانده و از پنهان و آشکار و سایر خصوصیات او کاملاً باخبر بود. و از اخلاق و خصوصیات و شمایل او چیزهای را درک کرده بود، که توفیق و تأیید و برگزیده شدنش در میان مردم و سیرت و روش پسندیدهاش را نشان میداد، براستی کسی که چنین صفات حمیده و خصوصیاتی داشته باشد، از وسوسههای شیطان باکی ندارد، و جن و پری را یارای زیان رسانیدن به او نیست. و ترس و واهمه از جن و شیطان تا آنجا که خدیجه لفهمیده بود، با حکمت و رأفت و عطوفت و سنن الهی در عالم هستی منافات دارد. پس خدیجه (سلام الله علیها) با وثوق و ایمان و قدرت و بینش هرچه بیشتر فرمود: «نه ای محمد! ابدا خداوند تو را گمراه نمیکند، براستی تو صلهرحم را به جا میآوری و مشکلات را میپذیری و بینوایان را دستگیری و کمک میکنی و مهماننواز هستی، و آنچه را که حق است، در جای خود انجام میدهی».