نومیدی قوم قریش
سپس نجاشی گفت: براستی این مطالب شما و آن چیزی که برای عیسی ÷آمده از یک منبع نورانی خارج شده و سرچشمه گرفتهاند، بعد به آن دو فرستادۀ قریش رو کرد و گفت: بروید. والله اینها را به شما تسلیم نخواهم کرد.
صبح فردا عمرو پسر عاص پیش نجاشی رفت و به او گفت: ای ملک! ایشان در بارۀ «عیسی پسر مریمإ» سخن عجیبی میگویند! نجاشی به مسلمانان رو کرد و گفت: چه میگویید؟
جعفر سگفت: چیزی که در بارۀ او میگوییم، در رسالۀ پیامبرمان جوارد است، و آن این است که: عیسی ÷بنده و رسول و روح و کلمۀ خدا است. خداوند، کلمۀ عیسی را به مریم باکره و پاکدامن القاء کرد. نجاشی وقتی این را شنید، با دست روی زمین زد و چوب کوچکی را برداشت. سپس گفت: آنچه که در بارۀ عیسی گفتی، به اندازۀ این عود اضافی نداشت.
نجاشی مسلمانان را با مهربانی در پناه خود تأمین داد و آن دو نفر قریشی به طور ناپسندی از حبشه خارج شدند.