سورۀ شعراء
۷۰- ﴿رَبِّ هَبۡ لِي حُكۡمٗا وَأَلۡحِقۡنِي بِٱلصَّٰلِحِينَ٨٣ وَٱجۡعَل لِّي لِسَانَ صِدۡقٖ فِي ٱلۡأٓخِرِينَ٨٤ وَٱجۡعَلۡنِي مِن وَرَثَةِ جَنَّةِ ٱلنَّعِيمِ٨٥ وَٱغۡفِرۡ لِأَبِيٓ إِنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلضَّآلِّينَ٨٦ وَلَا تُخۡزِنِي يَوۡمَ يُبۡعَثُونَ٨٧ يَوۡمَ لَا يَنفَعُ مَالٞ وَلَا بَنُونَ٨٨ إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبٖ سَلِيمٖ٨٩﴾[الشعراء: ۸۳-۸۹]
«پروردگارا! به من کمال و معرفت مرحمت فرما، و مرا (در دنیا و آخرت ) از زمرۀ شایستگان و بایستگان گردان. و (با توفیق در طاعت و عبادت و اعمال نیک) برای من ذکر خیر و نام نیک در میان آیندگان بر جای دار. و مرا از زمرۀ کسانی ساز که بهشت پرنعمت را فراچنگ میآورند. و پدرم را ( با رهنمود به ایمان و توفیق در طاعت و عبادت، مورد مرحمت و مشمول مغفرت گردان، و بدین وسیله او را) که از گمراهان است بیامرز. و مرا خوار و رسوا مدار در روزی که ( مردمان برای حساب و کتاب و سزا و جزا، زنده و) برانگیخته میشوند. آن روزی که اموال، (؛یعنی نیروی مادی )، و اولاد، (یعنی نیروی انسانی، به کسی) سودی نمیرساند. بلکه تنها کسی (نجات پیدا میکند) که با دل سالم (از بیماری شرک و کفر و نفاق و ریا) به پیشگاه خدا آمده باشد.»
ابراهیم خلیل÷بعد از اینکه برای خود خواهان حکمت، صلاح و نام نیک در میان آیندگان میشود، برای پدر گمراهش طلب غفران و بخشش میکند. [۴۵]
۷۱- ﴿رَبِّ إِنَّ قَوۡمِي كَذَّبُونِ١١٧ فَٱفۡتَحۡ بَيۡنِي وَبَيۡنَهُمۡ فَتۡحٗا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ١١٨﴾[الشعراء: ۱۱۷-۱۱۸]
«پروردگارا! قوم من، مرا دروغگو نامیدند (و دعوتم را نپذیرفتند)! (اکنون) میان من و اینان خودت داوری کن (و کافران و مشرکان را نابود فرما) و من و مؤمنانی را که با من هستند (از دست شکنجه و آزارشان) نجات بده.»
این دعای نوح÷بعد اینکه هیچ راهی برای هدایت قومش باقی نماند و تمام تلاش و توانش بیفایده بود، خواهان نابودی آنها و نجات خود و مؤمنان از خداوندأگردید.
۷۲- ﴿رَبِّ نَجِّنِي وَأَهۡلِي مِمَّا يَعۡمَلُونَ١٦٩﴾[الشعراء: ۱۶۹]
«پروردگارا! مرا و اهل و عیال و پیروان مرا از (عذابی که سزاوار) کارهای ایشان (است) به دور و محفوظ دار!»
این دعای لوط÷برای رهایی خود و عیال و قوم مؤمنش از عذاب قومش میباشد. [۴۶]
[۴۵] ابراهیم÷برای پدر خود در حالی دعا کرد که کافر بود و این عملکردش در نزد الله متعال پذیرفته نشد. نک: ممتحنه/۴ و دعای شماره ۴۸. [۴۶] طنطاوی، التفسیر الوسیط، ص ۳۱۷۹.