مبحث دوم: عمرسدر رکاب رسول خدا ج
عمرسیکی از کسانی است که در جامعهی بیسواد مکی به درس و کتابت روی آورد. و این، بیانگر علاقهی وی به علم و سواد از همان دوران کودکیاش میباشد. عمرسبرای اینکه نام خود را در ردیف کمیابها ثبت نماید به تلاش و تکاپوی زیادی میپرداخت، بعدها در عصر رسالت به خاطر برخورداری از این امتیاز به جایگاه ویژهای در میان مسلمانان دست یافت. او خواندن و نوشتن ابتدایی را از حرب بن امیه، پدر ابوسفیان، فرا گرفت [۱۱۶].
بنابراین، او از فرهیختگان قوم خود به شمار میرفت. البته ما در این تردیدی نداریم که عامل قوی و اصلی در شکلگیری شخصیت عمرسو شکوفاشدن استعدادها و تزکیه وجودش، همان همراهی با رسول خدا ج و شاگردی در مدرسهی نبوت بوده است. چرا که او بعد از اینکه مسلمان شد، همواره در مکه در کنار رسول خدا ج بود. و همچنین بعد از هجرت نیز با آن که در قسمت بالای مدینه سکونت میکرد- هرچند که امروز آن محلی که عمر در آن سکونت داشت، به مسجد پیامبر ج اتصال پیدا کرده است، با توجه به اینکه مدینه توسعه یافته و ساختمانهای زیادی بنیان شدهاند که حومهی مدینه را دربر گرفته است- عمرسهمواره طبق نظم و برنامهی خاصی در حلقههای درس رسول خدا ج حضور مییافت. و از معلم بشریت که مستقیماً زیر نظر پروردگار عالم تربیت میشد، انواع علوم و معارف را فرا میگرفت و کمتر اتفاق میافتاد که رسول خدا ج سخنی بگوید یا دستوری بدهد و یا آیهای تلاوت کند و آن سخن یا دستور و یا آیه، به گوش عمرسنرسد. عمرسمیگوید: من و همسایهام که انصاری و از طایفهی بنی امیه بن زید بود، برای حضور در جلسات رسول خدا ج برنامهریزی کرده بودیم که روزی من بروم و روزی او، تا هرکدام از ما آنچه را میشنود، به دیگری منتقل نماید [۱۱۷].
این جریان، ما را به سرچشمهی جوشانی راهنمایی میکند که عمرس، علم، تربیت و فرهنگش را از آنجا گرفته است؛ یعنی همان قرآن کریم که آیاتش به صورت تدریجی و به مناسبتهای مختلف بر رسول خدا ج نازل میشد و آن حضرت ج آنها را بر یارانش میخواند و آنها نیز با دقت و اشتیاق فراوان به معانی آن میاندیشیدند. و بازتاب عمیق این درک و تدبر در اذهان، قلبها و روحیات آنان دیده میشد. عمرسنیز یکی از این دل سپردگان قرآن و از تربیت یافتگان مکتب قرآن بود. چه زیبا است که خوانندهی تاریخ عمرسنیز در مقابل این سرچشمهی زلال شریعت و این سفرهی رنگارنگ الهی یعنی قرآن که چنین قهرمانانی را تربیت نمود، سر تسلیم فرود آورده، از چشمهی جوشان آن بهرهمند گردد.
آری! عمرساز همان روزی که مسلمان شد، به قرآن روی آورد؛ آیات آنرا حفظ مینمود و آنها را با تدبر و درک مفاهیم، تلاوت مینمود. او همواره در رکاب رسول خدا ج بود و با علاقه ویژهای آنچه را به ایشان وحی میشد، فرا میگرفت تا اینکه به تدریج حافظ کل قرآن شد. هرگاه پیامبر ج سورهای از قرآن را قرائت میکرد، عمر سعی مینمود که آن روایت را فرا گیرد که پیامبر ج تلاوت نموده بود، و چه بسا که عمر در همان لحظهی نزول قرآن به شنیدن آیات از زبان پیامبر ج شرفیاب میشد. بدینسان عمرسدر سایهی قرآن و براساس برنامهی قرآنی و زیرنظر مربی قرآن آموزش میدید.
او پس از اینکه برای اولین بار دست به دست رسول خدا ج سپرد و مسلمان شد، در خود تحولی جدی به وجود آورد و بلافاصله از دایرهی تاریک به فضای نورانی و از کفر به اسلام گروید و در راه آیین و عقیدهی جدیدش، مصایب و مشکلات را با جان خرید، چرا چنین نباشد که زیر نظر شخصیت بینظیری مانند رسول خدا ج تربیت یافته بود؟ شخصیتی که جذابیت ویژهای داشت و فرستادهی خدا بود و پیام الهی را مستقیماً دریافت میکرد و آنرا برای مردم تبلیغ مینمود. پس رسول اکرم ج ، هم انسانی بزرگ و هم پیامبری بزرگ بود و اطرافیانش او را فقط به خاطر اینکه انسان بزرگی بود، دوست نداشتند؛ بلکه علاوه بر آن، او را بدین خاطر که با خدا ارتباط داشت دوست داشتند و این دو نوع محبت، در هم آمیخته شده بود. این محبت عمیق و خدایی، کانون احساسات و عواطف یک انسان مؤمن را تشکیل میدهد.
و همین محبت بود که نخستین نسل مسلمانان را به حرکت در آورد و آنان را الگوی تربیت اسلامی و منبع خیزش انقلابها و تحولات ایمانی گردانید [۱۱۸]. آنها به برکت همراهی با رسول خدا ج و آموزش و پرورش ایشان تزکیه شدند و به وضعیت ایمانی والایی دست یافتند. چنان که سید قطب میگوید: تزکیه و طهارتی که از ناحیهی رسول خدا ج نصیب آنان شد، طهارتی فراگیر بود. یعنی روان و شعور، اعمال و رفتار و زندگی اجتماعی و فردی آنها را در نوردید و قلبهایشان را از شرک و عقاید به عقیدهای صحیح و از افکار نادرست و خرافات واهی به یقینی واضح و روشن، پاک گردانید. بدینسان از مفاسد اخلاقی تزکیه شدند، از معاملههای ربوی فاصله گرفتند، به اخلاق ایمانی آراسته گشتند و به کسب روزی حلال روی آوردند. پس این تزکیه و طهارت، هم فردی بود و هم اجتماعی، هم زندگی درونی را دربر میگرفت و هم زندگی بیرونی را. این طهارتی بود که انسان و نگرش او را نسبت به همه چیز، به قدری ارتقا میداد که او را به افقهای نورانی و جهان برین میرساند [۱۱۹].
آری! عمرسدر مقابل رسول خدا ج زانوی شاگردی زد و قرآن کریم و سنت نبوی و احکام تلاوت و تزکیهی وجود را فرا گرفت. خدای متعال میفرماید:
﴿ لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ وَيُزَكِّيهِمۡ وَيُعَلِّمُهُمُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحِكۡمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبۡلُ لَفِي ضَلَٰلٖ مُّبِينٍ ١٦٤ ﴾[آلعمران:۱۶۴].
«یقیناً خداوند بر مؤمنان منت نهاد و تفضل کرد بدانگاه که در میانشان پیغمبری از جنس خودشان برانگیخت. (پیغمبری که) بر آنان، آیات او را میخواند و ایشان را (از عقاید نادرست و اخلاق زشت) پاکیزه میداشت و بدیشان قرآن و حکمت (یعنی سنت و احکام شریعت) تعلیم میداد و آنان، پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند».
عمرسبه رهنمودهای نبوی در حین انجام غزوه و در زمان صلح و آشتی به شدت توجه مینمود و از آن بهره میگرفت، ایشان تا آنجا در فراگیری علوم نبوی رشد کرد که به آموزههای گرانبهایی از سنت پاک دست یافت و این علوم، در شکلگیری شخصیت و دانش وی تأثیر به سزایی نهاد. عمرسهمواره با رسول خدا ج بود و تا پایان مجالس ایشان مینشست.
همچنین علاقهی زیادی به پرسوجو داشت و چیزهایی را که در خاطرش پدید میآمد، از رسول خدا ج میپرسید [۱۲۰]. بدین ترتیب، عمرساز رسول خدا ج معلومات و دانستنیهای ارزشمندی در مورد حکمتها و اهداف این دین بزرگ فرا گرفت. چنان که خود آن حضرت ج نیز توجه ویژهای به عمرسداشت و به دانش وی گواهی داد و فرمود:
«بینما أنا نائم أتیت بقدح لبن، فشربت منه حتى أنی لأرى الری یخرج من أظافری، ثم أعطیت فضلی یعنی عمر. قالوا: فما أوَّلته یا رسول الله؟ قال: العلم».
«در خواب دیدم که به من ظرفی پر از شیر دادند؛ من از آن به قدری نوشیدم که شیر از انگشتان دستم بیرون گردید. آنگاه باقیماندهی شیر را به عمر دادم». گفتند: آنرا چگونه تعبیر نمودی؟ فرمود: آنرا به علم تعبیر نمودم» [۱۲۱].
ابن حجر میگوید: در اینجا مراد از علم، دانش مربوط به راهبرد ادارهی امور مردم به وسیله کتاب و سنت است [۱۲۲].
این علم و شناخت، در صورتی به دست میآید که انسان گامی اساسی به قصد بهره بری از مفاهیم کتاب و سنت بردارد و لازمهاش، آگاهی کامل از ادبیات عرب است که خوشبختانه عمرساز این ویژگی برخوردار بود [۱۲۳]. علاوه بر این، محبت عمیقی میان رسول خدا ج و عمرسوجود داشت و بر کسی پوشیده نیست که محبت، نقش به سزایی در ایجاد فضای علمی و فرهنگی بین استاد و شاگرد دارد.
آری! عمرسرسول خدا ج را بسیار دوست داشت؛ تا جایی که به خاطر رسول خدا ج و نشر دعوتش خود را به خطر میانداخت.
در حدیثی آمده است که رسول خدا ج فرمود:
«لا یؤمن أحدكم حتى أكون أحب إلیه من والده وولده والناس أجمعین».
«هیچیک از شما مؤمن (واقعی) نمیشود تا اینکه من (پیامبر) نزد او از پدر، فرزند و همهی مردم، محبوبتر نباشم» [۱۲۴].
عمرسگفت: ای رسول خدا! شما نزد من از هرکسی جز خودم، محبوبتری. رسول خدا ج فرمود:
«لا یا عمر، حتى أكون أحب إلیك من نفسك».
«خیر، تا آنکه مرا از خودت هم بیشتر دوست داشته باشی».
عمرسگفت: پس تو را از خودم نیز بیشتر دوست دارم. رسول خدا ج فرمود:
«الآن یا عمر».
«اکنون ای عمر! (به کمال ایمان رسیدی)» [۱۲۵].
باری عمرساز رسول خدا ج جهت ادای عمره اجازه خواست. رسول خدا ج به ایشان اجازه داد و فرمود:
«لا تنسنا یا أخی فی دعائك» [۱۲۶].
«ای برادر! ما را در دعاهایت فراموش نکنی».
عمرسمیگوید: من، این سخن رسول خدا ج را که مرا برادرش خطاب کرد، با همهی دنیا عوض نمیکنم.
آری! این محبت عمیق، یکی از عواملی بود که عمرسرا به شرکت در همهی غزوات رسول خدا ج تشویق مینمود. چنان که این امر، به او کمک شایانی در یادگیری فنون و مهارتهای جنگی و شناخت طبیعت مردم و خواستههایشان کرده بود. لذا آثار این ملازمت و همراهی، در صراحتگویی، فصاحت و بیان و بلاغت گفتاری عمرسنیز تبلور یافته بود [۱۲۷].
به یاری خداوند در فصلهای بعدی از موضعهای عمر سدر میدان جهاد با رسول خدا ج پرده برمیداریم و به پارهای از زندگانی اجتماعی ایشان در مدینه و در حضور پیامبر ج اشاره خواهیم داشت.
[۱۱۶] تفسیر ابن کثیر(۴/۵۲۴). [۱۱۷] مرجع سابق ص۸۷. [۱۱۸] منهج التربیة الاسلامیة، محمد قطب ص۳۴. [۱۱۹] الظلال (۶/۳۵۶۵). [۱۲۰] عمربن الخطاب، د. محمد أبو النصر ص۹۱. [۱۲۱] البخاری ش (۳۶۸۱). [۱۲۲] فتح الباری (۷/۳۶). [۱۲۳] عمربن الخطاب، د. محمد أبو النصر ص۹۳. [۱۲۴] بخاری، شماره ۱۵. [۱۲۵] بخاری، ۶۶۳۲. [۱۲۶] ابوداوود (۱۴۹۸)، ترمذی (۳۵۶۲)، ابن ماجه (۲۸۹۴). [۱۲۷] عمربن الخطاب، د. محمد أبو النصر ص۹۴.