عمر بن خطاب رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه دوم

فهرست کتاب

هفتم: جنگ جلولا

هفتم: جنگ جلولا

قصه‌ی سپاه جلولا چنان بود که‌ وقتی لشکریان ایران از مداین گریختند و به‌ جلولا رسیدند که‌ راه مردم آذربایجان و باب و مردم جبال و فارس جدا می‌شد، یکدیگر را به‌ ملامت گرفتند و گفتند: اگر متفرق شوید هرگز فراهم نشوید. اینک جایی است که‌ ما را از همدیگر جدا می‌کند، بیایید بر ضد عربان همسخن شویم و با آن‌ها بجنگیم اگر ظفر یافتیم مطلوب بدست آمده‌ و اگر کار صورت دیگر گرفت تلاش خویش را کرده‌ایم و معذور هستیم.

آنگاه به‌ دور مهران رازی فراهم شدند و آن‌جا خندق زدند و اطراف آن بجز راه‌ها خارهای چوبین ریخته‌ بودند.

سعدساین خبر را برای عمر سنوشت و عمر نوشت که‌ هاشم بن عتبه‌ را با دوازده‌ هزار کس سوی جلولا بفرست و مقدمه‌ی سپاه‌ او را به‌ قعقاع بن عمرو ده‌، و میمنه‌ را به‌ مسعر بن مالک سپار و میسره‌ را به‌ عمرو بن مالک بن عتبه سپار و عمرو جهنی را به‌ دنباله‌ی وی گمار.

هاشم همراه با لشکرش روان شد و سپاه‌ پارسیان را محاصره‌ کرد. پارسیان دفع الوقت می‌کردند و هر وقت می‌خواستند بیرون می‌شدند، مسلمانان در جلولا هشتاد بار بر آن‌ها حمله‌ بردند و پیوسته‌ خدا مسلمانان را ظفر می‌داد، مشرکان از خارهای چوبی نتیجه‌ نبردند و خارهای آهنی به‌ کار بردند.

هاشم به همراهان خود می‌گفت: این منزلگاهی است که‌ از پس آن منزل‌هاست. سعد پیوسته‌ سوار به‌ کمک او می‌فرستاد. عاقبت فارسیان آماده‌ی جنگ مسلمانان شدند و بیرون آمدند و هاشم به همراهانش گفت: در راه خدا نیک بکوشید که‌ پاداش و غنیمت شما را کامل دهد، برای خدا کار کنید.

به‌ هنگام تلاقی، پارسیان سخت بجنگیدند اما خدا، بادی را به‌ سوی آن‌ها فرستاد که‌ همه‌ جا را تاریک کرد و چاره‌ای جز ترک نبردگاه نبود، سواران پارسی در خندق افتادند و بناچار بر کنار خندق گذرگاه‌ها کردند که‌ اسبان از آن بالا رود و بدینسان حصار خویش را تباه کردند [۱۷۰۸]و مسلمانان از ماجرا خبر یافتند و گفتند: بار دیگر سوی آن‌ها رویم و داخل حصار شویم یا جان بدهیم.

و چون بار دیگر مسلمانان حمله‌ بردند پارسیان بیرون شدند و به‌ دور خندق آن‌جا که‌ مسلمانان بودند خارهای آهنین ریختند تا اسبان سوی آن‌ها نرود و برای عبور جایی گذاشتند و از آن‌جا سوی مسلمانان آمدند و سخت جنگیدند که‌ هرگز نظیر آن رخ نداده‌ بود مگر در شب الهریر در قادسیه، اما این جنگ سریعتر و مجدانه‌تر بود. و چنان شد که‌ قعقاع بن عمرو در جهت حمله‌ی خویش به‌ مدخل خندق رسید و آن‌جا را بگرفت و بگفت تا منادی ندا دهد که‌ ای گروه‌ مسلمانان، اینک سالار شما وارد خندق پارسیان شده‌ و آن‌جا را گرفته‌ سوی او روید و پارسیانی که‌ میان شما و سالارتان هستند مانع دخول خندق نشوند.

قعقاع چنین گفته‌ بود که‌ مسلمانان را دلگرم کند، آن‌ها نیز حمله‌ بردند و تردید نداشتند که‌ هاشم در خندق است و در مقابل حمله‌ی آن‌ها مقاومتی نشد تا به‌ دور خندق رسیدند که‌ قعقاع بن عمرو آن‌جا را گرفته‌ بود و مشرکان از راست و چپ از عرصه‌های مجاور خندق فراری شدند و دچار بلای شدند که‌ برای مسلمانان فراهم کرده‌ بودند و مرکبهایشان لنگ شد و پیاده‌ گریزان شدند و مسلمانان تعقیبشان کردند و جز معدودی ناچیز از آن‌ها جان به‌ در نبردند، خدا در آن روز یکصد هزار از آن‌ها را بکشت و کشتگان همه‌ عرصه‌ را پوشانیده‌ بود به‌ این جهت جلولا نام گرفت از بس کشته‌ که‌ دشت را پوشانیده‌ بود که‌ نمودار جلال جنگ بود [۱۷۰۹].

[۱۷۰۸] تاریخ الطبری (۴/۴۷۵). [۱۷۰۹] تاریخ الطبری (۴/۴۷۵).