عمر بن خطاب رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه دوم

فهرست کتاب

پنجم: شوری

پنجم: شوری

یکی از قوانین حتمی دولت اسلامی، ‌شوری است که باید فرماندهان و حکام مسلمان با زیر دستان خود به مشورت بپردازند، و طبق آراء و نظرات آنان عمل نمایند و قوانین دولتی را با توجه‌ به‌ اصل شوری امضا کنند. چنان که خداوند متعال می‌فرماید:

﴿ فَبِمَا رَحۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ لِنتَ لَهُمۡۖ وَلَوۡ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ ٱلۡقَلۡبِ لَٱنفَضُّواْ مِنۡ حَوۡلِكَۖ فَٱعۡفُ عَنۡهُمۡ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُمۡ وَشَاوِرۡهُمۡ فِي ٱلۡأَمۡرِۖ فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُتَوَكِّلِينَ ١٥٩ [آل عمران: ۱۵۹].

«از پرتو رحمت الهی است که تو با آنان (که سر از خطّ فرمان کشیده بودند) نرمش نمودی. و اگر درشتخوی و سنگ‌دل بودی از پیرامون تو پراکنده می‌شدند. پس از آنان درگذر و برایشان طلب آمرزش نما و در کارها با آنان مشورت و رایزنی کن. و هنگامی که (پس از شوری و تبادل آراء) تصمیم به انجام کاری گرفتی (قاطعانه دست به کار شو و) بر خدا توکل کن‌؛ چرا که خدا توکل‌کنندگان را دوست می‌دارد».

﴿ وَٱلَّذِينَ ٱسۡتَجَابُواْ لِرَبِّهِمۡ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَمۡرُهُمۡ شُورَىٰ بَيۡنَهُمۡ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ يُنفِقُونَ ٣٨ [الشوری: ۳۸].

«و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را برپا می‌دارند و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست و از آنچه به آنها روزی داده‌ایم انفاق می‌کنند». ‏

در این آیه اقامه‌ی نماز که امری واجب است با شوری یکجا ذکر شده و دلالت بر اهمیت و وجوب آن دارد [۳۲۳].

بنابراین، عمر بن خطابسبه مسأله‌ی شوری اهمیت ویژه‌ای قایل بود و بدون مشورت اطرافیان و مشاورین خود هیچ مسأله‌ای را تصویب نمی‌کرد. در این مورد می‌گفت: در کاری که بدون شوری تصمیم گرفته شود خیری نیست [۳۲۴]. همچنین می‌گفت: نظر یک فرد مانند نخ نابافته و نظر دو نفر مانند دو نخ بهم بافته و نظر سه نفر مانند سه نخ بهم بافته و غیر قابل کندن است [۳۲۵]. همچنین نقل است که می‌گفت: از کسی مشورت بگیر که از خدا می‌ترسد [۳۲۶]. و در جایی دیگر فرمود: مردان سه نوع‌اند: یکی آن که به تنهایی و با قاطعیت در امور تصمیم می‌گیرد. دوم آن که از اطرافیان خود مشورت می‌گیرد و به رأی آن‌ها عمل می‌نماید. سوم آن که هیچ‌یک از این خصوصیت‌ها را ندارد و در کارها ناموفق است [۳۲۷]. همچنین می‌گفت: شایسته است که مسلمانان در همه‌ی امور از رایزنی و مشورت استفاده نمایند. هرکس چنین باشد مسلمانان تابع او خواهند بود. زیرا او با این عمل خود رضایت همه را جلب می‌نماید [۳۲۸].

بنابراین، عمر بن خطاب فرماندهان خود را به رعایت این اصل توصیه می‌کرد. چنان که وقتی اباعبیده ثقفی را برای جنگ با فارسیان عراق فرستاد به او چنین توصیه نمود: سخن صحابه پیامبر را بشنو و بپذیر و آنان - به ویژه ‌اصحاب بدر- را در امور مشارکت ده [۳۲۹].

همچنین به فرماندهان خود در عراق نوشت: در جنگ‌ها از رأی و مشورت طلحه‌ی اسدی و عمرو بن معدیکرب استفاده کنید. البته به آن‌ها مسئولیت ندهید، زیرا هرکه را بهر کاری ساخته‌اند [۳۳۰].

و به سعد بن ابی وقاص نوشت: باید مشاورین تو از عرب‌های دلسوز و صادق باشند چرا که از دروغگویان به تو نفعی نمی‌رسد اگرچه در برخی موارد، راست گفته باشند و افزود که اهل تقلب بیشتر به ضرر تو هستند تا به نفع تو [۳۳۱].

همچنین وقتی که عتبه بن غزوان را به بصره فرستاد، فرمود: به علاء بن حضرمی نوشته‌ام که تو را با عرفجه بن هرشمه یاری کند. او مردی است که برای دشمن دردسر می‌آفریند، از مشورت او استفاده کن و او را همنشین خود قرار ده [۳۳۲].

معمولا عمرفاروقسنخست در یک رایزنی عمومی نظر عموم مردم را جویا می‌شد و سپس از سران صحابه، به ویژه ‌اهل رأی مشورت می‌گرفت و سرانجام تصمیم می‌گرفت. و این شیوه تقریباً شبیه روند کاری بسیاری از حاکمان معاصر می‌باشد که قضایا نخست به مجلس شوری فرستاده می‌شود و بعد از آن مجلس سنا یا شورای نگهبان بر آن صحه می‌گذارد، سپس به دست شخص اول مملکت می‌رسد.

تفاوت کاری میان دستور عمل عمرسو عمل کشورهای امروزی در این است که‌ دستورات در عصر عمر طبق اجتهاد و بدون تنظیماتی از پیش تعیین شده‌ و قوانینی تصویب شده‌ به‌ اجرا درمی‌آمد [۳۳۳]، چه‌ بسا که‌ عمر سدر خصوص مسایلی اجتهاد می‌نمود و رأی خود را ابراز می‌داشت، سپس ضعیف‌ترین شخص جامعه‌ با استناد به‌ دلایلی به‌ نقد نظر عمر می‌پرداخت و نظری دیگر را ارائه‌ می‌نمود که‌ عمر را متقاعد می‌ساخت و او را به‌ راه درست رهنمود می‌گرداند [۳۳۴].

با کثرت فتوحات و گسترده شدن دامنه‌ی مسایل جدید در زمان عمرسچارچوب مجلس شوری نیز گسترش یافت و به خاطر درهم آمیختن فرهنگ‌های مخلتف، مشکلات جدیدی بروز نمود که نیاز به اجتهاد وسیع‌تری پیدا گردید. مثلا زمین‌های جدیدی به زمین‌های بیت‌المال افزوده شد و حقوق مستحقین بر حسب درآمدهای کلان دولت تنظیم گردید و ... بنابراین نیاز به گسترش دامنه‌ی مجلس شوری محسوس شد و در این زمینه بیشتر بزرگان صحابه [۳۳۵]، به ویژه ‌اهل بدر مورد استفاده قرار گرفتند ضمن اینکه جوانان دانشمند نیز جایگاه ویژه‌ای نزد خلیفه داشتند، چرا که بزرگان صحابه به تدریج چشم از دنیا فرو می‌بستند و دولت اسلامی نیاز به نیروهای جدیدی داشت تا جایگزین آن‌ها بکند. بنابراین، عمر بن خطاب ساین رادمرد تاریخ اسلام از این حقیقت غافل نشد و توجه ویژه‌ای بذل جوانان مستعد امت نمود. او عبدالله بن عباس را بر بسیاری از بزرگان قوم ترجیح می‌داد. همچنین از دیگر جوانانی که با قرآن سر و کار داشتند و به تفسیر آن واقف بودند استفاده می‌نمود. چنان که عبدالله بن عباس می‌گوید: بیشتر مشاورین و اطرافیان عمرسرا قاریان قرآن تشکیل می‌دادند [۳۳۶].

بر همین اساس، زهری به تنی چند از جوانان گفت: به خاطر کمی سن خود را حقیر مپندارید. زیرا که عمر بن خطاب در امورات از رأی نوجوانان استفاده می‌کرد و عقل و خرد آنان را محک می‌زد [۳۳۷].

محمد بن سیرین می‌گوید: عمرسبا همه به رایزنی می‌پرداخت. حتی گاهی از زنان مشورت می‌گرفت و به رأی آنان عمل می‌نمود. از جمله با دخترش (حفصه) مشورت می‌نمود [۳۳۸].

مجلس ویژه‌ای که عمرسرا در همه جا همراهی می‌کرد و معمولا جزو مشاورین درجه‌ یک ایشان به حساب می‌آمدند عبارت بودند از: عباس بن عبدالمطلب و فرزندش که‌ هیچگاه از آنان جدا نمی‌شد، عثمان بن عفان، علی بن ابی طالب [۳۳۹]، معاذ بن جبل، عبدالرحمان بن عوف، ابی بن کعب، زید بن ثابت و برخی دیگر از بزرگان صحابه [۳۴۰].

و مشاورین ایشان با آزادی کامل ابراز رأی می‌نمودند و هیچ کدام تا آخر عمْر از جانب خلیفه متهم به بی‌عدالتی و فقدان امانت‌داری نشد. و معمولا مشاوره پیرامون مسایلی اتفاق می‌افتاد که در کتاب و سنت در مورد آن‌ها نصی وجود نمی‌داشت. چنان که گاهی در مورد مسایلی بحث می‌کردند و در اثنای بحث یکی از حاضرین حدیثی را از رسول خدا ج پیرامون مسأله مورد بحث به خاطر می‌آورد و بیان می‌کرد. همچنین گاهی در فهم معانی نصوص از مشاورین خود کمک می‌گرفت و معمولا در این‌گونه مسایل به مشورت یک یا دو نفر بسنده می‌کرد. اما در پیشامدهای بزرگ چارچوب مشاوره را گسترش می‌داد و همه‌ی صحابه را جمع می‌کرد چنان که در جریان وبایی که در سرزمین شام اتفاق افتاد، ایشان در مسیر شام و در محلی به نام «سرغ» از ماجرا اطلاع یافت. بلافاصله از مهاجرین و انصاری که در رکابش بودند، مشورت گرفت که به راهش ادامه دهد یا برگردد؟ آن‌ها در این باره اختلاف نظر پیدا کردند: گروهی معتقد بود که خلیفه به خاطر خدا بیرون شده است و نباید وقوع وبا او را از ادامه‌ی راهش منصرف گرداند. اما گروه دوم می‌گفت: این یک مصیبت و بلا است و نباید شما به استقبال آن بروید. سپس از مهاجرینِ بعد از فتح مشورت گرفت. همه باتفاق گفتند: برگرد. آن‌گاه عمرسدر میان مردم اعلان کرد که فردا سوار بر مرکب خویش به مدینه بر خواهم گشت. ابو عبیده گفت: آیا از تقدیر خدا فرار می‌کنید؟ عمرسگفت: آری، از تقدیر خدا به سوی تقدیر او فرار می‌کنیم. و افزود که اگر شما شتری داشته باشید و در مقابل شما دو دره وجود داشته باشد که یکی سرسبز و یکی خشک و فاقد گیاه است، شما اگر وارد هرکدام بشوید با تقدیر خدا وارد شده‌اید؟. عبدالرحمن بن عوف که سخنان آن‌ها را می‌شنید، گفت: من از رسول خدا شنیدم که فرمود:

«إذا سمعتم بهذا الوباء ببلد فلا تقدموا علیه، وإذا وقع ببلد وأنتم فیه فلا تخرجوا فراراً منه» [۳۴۱].

«اگر در شهری وبا افتاده بود وارد آن شهر نشوید، ولی اگر در آن به سر می‌بردید از آن فرار نکنید».

گفتنی است که مجلس مشورتی عمرسدر برگیرنده‌ی مسایل مختلف اداری، سیاسی، نظامی، فقهی و قضایی بود [۳۴۲]. که ان شاء الله ما در مورد هرکدام از آن‌ها در جای خودش بحث خواهیم کرد. به هر حال آن‌چه‌ لازم به یادآوری است اینکه پایه‌های حکومتی خلافت راشده، مبتنی بر شورایی بود که از قرآن و سنت نبوی سرچشمه می‌گرفت و عمر سدر برنامه‌های حکومت خود هیچ بدعتی ایجاد نکرد، بلکه به اصلی از اصول منهج ربانی جامه‌ی عمل پوشانید.

[۳۲۳] النظام السیاسی فی الإسلام لأبی فارس ص۹. [۳۲۴] الخلفاء الراشدون، نجار ص ۲۴۶. [۳۲۵] سراج الملوک، طراطوشی ص ۱۳۲. [۳۲۶] الإدارة العسکریة فی الدولة الإسلامیة، سلیمان آل کمال (۱/۲۷۳). [۳۲۷] الادارة العسکریة فی الدولة الإسلامیة، سلیمان آل کمال (۱/۲۷۳). [۳۲۸] الطبری (۳/۴۸۱)، به‌ نقل از: الإدارة العسکریة. [۳۲۹] مروج الذهب ۲/۳۱۵. [۳۳۰] سیر أعلام النبلاء ۱/۳۱۷. [۳۳۱] نهایة الأرب (۶/۱۶۹). [۳۳۲] الإدارة العسکریة فی الدولة الإسلامیة (۱/۲۷۴). [۳۳۳] الخلفاء الراشدون: نجار ص ۲۴۶. [۳۳۴] همان ص۲۴۷. [۳۳۵] عصر الخلافة الراشدة ص۹۰. [۳۳۶] عصر الخلافة الراشدة ص ۱۴۷. [۳۳۷] عصر الخلافة الراشدة ص۹۰. [۳۳۸] همان. [۳۳۹] السنن الکبرى: بیهقی (۹/۲۹) به نقل از: عصر الخلافة الراشدة ص۹۰. [۳۴۰] الخلفاء الراشدون للنجار ص۲۴۷. [۳۴۱] مسلم، ک السلام (۴/۱۷۴۰) رقم ۲۲۱۹. [۳۴۲] القیود الواردة على سلطة الدولة فی الإسلام ص۱۶۷، ۱۶۸.