عمر بن خطاب رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه دوم

فهرست کتاب

سوم: انعقاد اجماع بر خلافت عمرس

سوم: انعقاد اجماع بر خلافت عمرس

گروه قابل اعتمادی از علما، اجماع صحابه و تابعین را در مورد خلافت عمرسنقل کرده‌اند:

۱- ابوبکر احمد بن حسین بیهقی با سند خود از عبدالله بن عباس نقل می‌کند که گفت: هنگامی که عمرسزخمی‌شد، من بر او وارد شدم و گفتم: ای امیر المؤمنین! بهشت مبارکت باد؛ تو هنگامی به صف مسلمانان پیوستی که مردم، همه کافر بودند و در کنار رسول خدا به جهاد پرداختی آن‌گاه که همه او را تنها گذاشتند و رسول خدا درحالی چشم از دنیا فرو بست که از تو راضی بود و در خلافت تو حتی دو نفر باهم اختلاف نکردند و اکنون با شهادت از دنیا رحلت می‌کنی. عمرسگفت: سخنانت را دوباره تکرار کن. من سخنانم را تکرار کردم. گفت: اگر به اندازه‌ی زمین، طلا و نقره می‌داشتم، همه را پیشاپیش در مقابل ترس و وحشت روز قیامت، صدقه می‌کردم [۲۹۷].

۲- ابو نعیم اصفهانی نیز اجماع امت را بر خلافت عمرفاروق نقل کرده می‌گوید: وقتی ابوبکر با توجه به سوابق عمر و همکاری‌هایی که با خلیفه داشت، دریافت که در میان صحابه، فردی شایستهتر از عمر و دلسوزتر به حال امت وجود ندارد. با حس خیرخواهی برای امت و پاسخگویی در پیشگاه خدا، عمرسرا جانشین خود تعیین کرد و قبل از اینکه او را رسماً جانشین خود اعلام بکند در یک رایزنی نظر بزرگان صحابه را نیز جویا شد. آن‌ها به اتفاق عمر را به عنوان خلیفه‌ی مسلمانان پذیرفتند. و اگر نزد آنان مورد اعتماد و به‌ عنوان فردی مصلح شناخته نمی‌شد، هرگز توافق نمی‌کردند. همان طور که اگر ابوبکر نیز متوجه مخالفت فرد یا افرادی با خلافت عمرسمی‌شد، او را تعیین نمی‌کرد [۲۹۸].

۳- ابو عثمان صابونی می‌گوید: خلافت ابوبکرسبا رضایت صحابه و اجماع آنان انجام گرفت. و اما عمرسبه پیشنهاد ابوبکرسنامزد خلافت شد. سپس صحابه نیز با خلافت ایشان موافقت کردند و خداوند اسلام را به وسیله‌ی ایشان تقویت نمود [۲۹۹].

۴- ابن تیمیه می‌گوید: ابوبکرسعمر سرا به‌ عنوان جانشین خود تعیین کرد و همه‌ی مسلمانان پذیرفتند و بعد از وفات ابوبکر با او بیعت کردند و بدین صورت او امیر مؤمنان و امام مسلمانان گردید و دارای سلطه و قدرت شد [۳۰۰].

۵- نووی می‌گوید: همه‌ی صحابه تعیین خلیفه بعدی را بعهده‌ی ابوبکر گذاشتند و او نیز عمر را تعیین کرد و همه پذیرفتند [۳۰۱].

۶- شارح طحاویه می‌گوید: خلافت بعد از ابوبکر به عمرتعلق یافت. بدین صورت که ابوبکر او را تعیین کرد و امت به آن راضی شد [۳۰۲].

با توجه‌ به‌ منقولات فوق درمی‌یابیم که‌ خلافت عمرسبنا به‌ اجماع صحابه ثابت گردید و بر همین اساس اهل سنت و جماعت نیز اجماع صحابه را پذیرفتند و آن‌را تأیید کردند، لازم به‌ ذکر است که‌ جز کسانی غیر قابل اعتماد که‌ در معرض فتنه‌ قرار گرفته‌اند، امثال شیعه‌ رافضی و همسویانشان، کسی دیگر روی استحقاق عمر سبرای امر خلافت اعتراض وارد ننموده‌ است.

اگر کسی بر اجماع مذکور صحابه اعتراض کند و به این روایت ابن سعد و دیگران استدلال نماید مبنی بر اینکه تعدادی از صحابه با خبر شدند که عبدالرحمن بن عوف و عثمان نزد ابوبکر رفته‌اند و یکی از آنان به ابوبکر گفت که جواب پروردگارت را درباره تعیین عمر به عنوان خلیفه چه می‌دهی درحالی که می‌دانی او فردی خشن است؟ ابوبکر گفت: صبر کنید، آیا مرا از خدا می‌ترسانید؟ من دعا می‌کنم که هرکس در حق شما ستمی روا دارد، ضرر و زیان ببیند؛ من در پاسخ خداوند عزوجل خواهم گفت: بارخدایا! کسی را بر آنان گماردم که بهترین مخلوقت شمرده می‌شود. این سخن مرا به کسانی که حضور ندارند نیز برسان.

در پاسخ این اشکال باید گفت که اگر این انتقاد از این گوینده به اثبات برسد معنی اش این نیست که گوینده قائل به فضیلت عمر بعد از ابوبکر و شایستگی خلافتش نیست بلکه او از خشونت و سختگیری عمر بیم داشت نه اینکه او را در قدرت و امانتداری اش متهم می‌نمود [۳۰۳].

[۲۹۷] الاعتقاد للبیهقی ص۱۸۸. [۲۹۸] کتاب الإمامة والرد على الرافضة ص۲۷۴. [۲۹۹] عقیدة السلف وأصحاب الحدیث ضمن مجموعة الرسائل المنبریة (۱/۱۲۹). [۳۰۰] شرح النووی على صحیح مسلم (۱۲/۲۰۶). [۳۰۱] منهاج السنة (۱/۱۴۲). [۳۰۲] شرح الطحاویة ص۵۳۹. [۳۰۳] کتاب الإمامة والرد على الرافضة ص۲۷۶.