چهارم: علاقهی عمرفاروقسبرای عمل به تعهدات خویش
ابن اثیر مینویسد: .... هنگامی که مسلمانان از بلهیب فراغت یافتند و با خود اسیران زیادی از آنجا به یمن بردند، رییس آنها پیامی به عمرو فرستاد و گفت: من قبل از این به کسانی که نزد من از شما هم مبغوضتر بودند یعنی فارسیان و رومیان جزیه میپرداختم. اکنون اگر شما دوست دارید حاضرم به شما جزیه بدهم به شرطی که اسیران ما را آزاد کنید و زمینهای ما را برگردانید.
عمرو این مطلب را طی نامهای به سمع امیرالمؤمنین رسانید و از ایشان کسب تکلیف کرد و تا رسیدن جواب نامه، جنگ را متوقف نمود. دیری نگذشت که نامهی عمرسرسید و در آن آمده بود که گرفتن جزیه بهتر است از غنیمتی که تقسیم گردد.
اما اسیران را اختیار بده بین پذیرش اسلام و پرداخت جزیه و کسانی که در شهرها پراکنده شدهاند ما قادر به بازگردانیدن آنها نیستیم. عمرو پادشاه اسکندریه را در جریان نامهی عمرسگذاشت او نیز پذیرفت و اسیران را در جمع نصرانیان گرد آوردند و به نوبت آنها را به اسلام فرا میخواندند هنگامی که یکی مسلمان میشد، مسلمانان تکبیر میگفتند وهر کدام بر دین خود میماند از وی ابراز تنفر و ناراحتی مینمودند و جزیه تعیین میکردند [۱۹۰۰].
این جریان شاهد زندهای بر این مطلب است که هدف اصحاب پیامبر ج زراندوزی و رسیدن به متاع دنیا نبود، بلکه آنها در هر حرکت و عمل خود آخرت را مد نظر قرار میدادند. چرا که مسلمانشدن اسیران هیچ نفع دنیوی برای مسلمانان نداشت بلکه بر عکس اگر بر دینشان باقی میماندند مسلمانان با گرفتن مالیات از آنان سود میبردند، ولی با این حال میبینیم که عمر بن خطابس، آنها را بین پذیرش اسلام و پرداخت جزیه اختیار میدهد و مسلمانان حاضر در صحنه کسانی را که مسلمان میشوند با گفتن تکبیر رسایی که شاید در فتح شهر چنان تکبیری سر ندادهاند، تشویق مینمایند و از کسانی که به دین خود باقی میمانند سخت اظهار ناراحتی میکنند. گویا آنها قبلاً مسلمان بوده و اکنون مرتد شدهاند.
چیز دیگری که در این جریان جلب توجه مینماید، حساسیت صحابه نسبت به عهد و پیمان است چنان که عمر بن خطابس، پیشاپیش تصریح مینماید که ارجاع آن دسته از اسیران را که در شهرها دست به دست گشته و متفرق شدهاند، تضمین نمیکند تا مبادا خلف وعدهای صورت بگیرد و این از اخلاق بزرگ منشانهی وفا به عهد و از خصلتهای پیروزی به شمار میرود [۱۹۰۱].
[۱۹۰۰] الکامل فی التاریخ (۲/۱۷۷) [۱۹۰۱] التاریخ الإسلامی (۱۲/۳۵۱).