عمر بن خطاب رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه دوم

فهرست کتاب

دوم: فتح اسکندریه

دوم: فتح اسکندریه

عمرو بن عاص و افرادش چند ماهی در قلعه بابلی‌ها اقامت گزیدند تا لشکرش به استراحت بپردازد و دستور امیرالمؤمنین برای حرکت به سوی اسکندریه رسید. پس از اینکه دستور امیرالمؤمنین رسید، عمرو گروه قابل توجهی از نیروهایش را برای کنترل قلعه به جای گذاشت و خود با بقیه نیروهایش در جمادی الثانی سال ۲۱ هـ موافق با ۶۴۱ میلادی راهی اسکندریه شد. همچنین تعدادی از سران قبطی‌ها که می‌دانستند از این پس قدرت حاکم بر منطقه، مسلمان‌ها هستند، و مسلمانان نیز در این مدت برای آن‌ها خدمات اجتماعی از قبیل راه‌سازی و ایجاد پل انجام داده بودند، لشکر اسلام را همراهی می‌کردند [۱۸۷۵]. عمرو برای پیشروی به سوی اسکندریه جانب چپ رود نیل را ترجیح داد، چرا که صحرا و میادین آن ناحیه برای سرعت بخشیدن به حرکت اسبها و لشکر کمک می‌کرد و از موانع بسیاری که در آن طرف نیل وجود داشت نیز نجات می‌یافتند. آن‌ها در این مسیر جز در «مرفوط» یا به قول مورخین عرب «طرانه» که درگیری مختصری روی داد، در هیچ جای دیگر با مقاومتی روبرو نشدند.

سپس به ناحیه‌ی شرق رودخانه که شهر نقیوس محصور در میان دژها در آن واقع بود، منتقل شدند [۱۸۷۶]. عمرو از اینکه چنین شهر قوی‌ای را بدون تعرض به آن در اینجا بگذارد، احساس خطر می‌نمود که مبادا برای لشکر اسلام خطرساز باشد.

رومی‌ها به جای اینکه در قلعه‌های خود پناه ببرند، سوار بر قایق‌های جنگی شده و برای جنگ با مسلمانان آماده شدند. مسلمانان آن‌ها را هدف تیرها قرار دادند و مجبور به فرارشان به سوی اسکندریه کردند و نیروهای باقیمانده، بدون هیچ‌گونه مقاومتی تسلیم گردیدند و مسلمانان، پیروزمندانه وارد شهر شدند و چند روزی در آن ماندند و با اعزام دسته‌های نظامی حومه‌ی شهر را از وجود دشمنان پاکسازی نمودند و یکی از فرماندهان به نام شریک بن سُمی جهت تعقیب فراریان رومی‌ اعزام گردید. او که با تعداد اندکی از نیروهایش عازم این مأموریت شده بود، در محاصره دشمن در آمد و با نیروهایش به تپه‌ی بلندی پناه برد که آن تپه بعدها به نام شریک معروف گردید. شریک به طریقی عمرو را در جریان وضعیت خود گذاشت و از او نیروی کمکی خواست. رومیان وقتی فهمیدند که نیروهای کمکی مسلمانان به زودی خواهند رسید، فوراً منطقه را ترک کردند و پا به فرار گذاشتند [۱۸۷۷].

و در مکانی به نام سلطیس واقع در شش مایلی جنوب دمنهور نبرد سختی میان مسلمانان و رومیان رخ داد که جنگ به نفع مسلمانان و به شکست و فرار رومیان پایان یافت [۱۸۷۸]. آن‌چه‌ باعث تأسف است اینکه مؤرخین مسلمان از جنگ‌هایی که مسلمانان در مسیر فتح مصر با رومیان داشته و با وجود کمبود افراد و امکانات رشادتهای قابل ذکری از خود به جای گذاشته‌اند، جز به صورت گذرا و فشرده بحثی به میان نیاورده‌اند. این درحالی است که در مورد معرکه‌های قادسیه، یرموک و نهاوند چندین صفحه به رشته تحریر در آورده‌اند. چنان که در مورد معرکه‌ی کِرْیون که یکی دیگر از قلعه‌های محکم واقع در فاصله‌ی قلعه‌ی بابلی‌ها و اسکندریه است و مسلمانان برای تصرف آن با فرمانده‌ی لشکر رومی (تیودر) چندین روز وارد پیکار سختی شدند، همچنین مؤرخین دراین مورد، بحث قابل توجهی ننموده‌اند و فقط ابن عبدالحکم در مورد آن به بیان این چند جمله اکتفا نموده است:

«سپس با رومیان در کریون برخورد کردند و چند روزی طرفین شدیداً باهم جنگیدند. فرماندهی قسمت جلوی لشکر با عبدالله بن عمرو و پرچم به دست غلام آزادشده‌ی عمرو (وردان) بود. عمرو با مسلمانان نماز خوف اقامه نمود و سرانجام، خداوند مسلمانان را بر دشمنانشان پیروز گردانید و تعداد زیادی از افراد دشمن کشته شدند و مسلمانان به تعقیب فراریان پرداختند تا اینکه آن‌ها وارد اسکندریه شدند». سپس ابن عبدالحکم به بیان رشادت‌های عبدالله بن عمرو و غلام آن‌ها (وردان) پرداخته است [۱۸۷۹].

اما اسکندریه در آن زمان پایتخت شهرها و دومین مرکز امپراطوری بیزانس پس از قسطنطنیه و نخستین مرکز تجاری جهان به شمار می‌رفت. بیزانسی‌ها خطر تسلط مسلمانان بر اسکندریه را به خوبی احساس می‌کردند و از این بابت سخت نگران بودند. تا جایی که هرقل گفت: تسلط عرب‌ها بر اسکندریه به معنای نابودی دولت روم و فروپاشی آن است [۱۸۸۰].

حتی گفته‌اند: او شخصاً برای جنگ با مسلمانان عازم اسکندریه شد ولی خداوند به او فرصت نداد و مرد و خداوند شر او را از مسلمانان کم کرد [۱۸۸۱]. و امور امپراطوری بیزانس به هم ریخت و فرزندان او به نام‌های قسطنطین و هرقلیانوس (هرقل دوم) با مشارکت امپراطور مارتینا (مادر هرقلیانوس) به جای پدر نشستند. اما دیری نگذشت و پس از صد روز از مرگ پدر، قسطنطین درگذشت و انگشت اتهام مردم به سوی امپراطور (مارتینا) دراز شد و این طور به نظر می‌رسید که می‌خواهد فرزندش به تنهایی حکومت بکند. بنابراین هرج و مرج در کشور پدید آمد و تا چند ماهی فتنه و آشوب حاکم گشت، تا اینکه فرزند قسطنطین (کونستانس) به جای پدر نشست و در کنار عموی خود شریک حکومت شد [۱۸۸۲].

گفتنی است که اسکندریه علاوه بر دارابودن دیوارهای محکم و دژهای استوار و نیروی دفاعی کافی، از نظر طبیعی نیز موقعیت دفاعی ممتازی داشت و نواحی سه‌گانه شهر یعنی شمال، جنوب و غرب آن با آب‌های دریا و دریاچه‌ی مریوط که غیر قابل عبور بود و شاخه‌ای از رود نیل کاملاً محفوظ و غیر قابل دسترسی بود.

و فقط ناحیه‌ی شرق که تنها راه ارتباطی بین کریون و اسکندریه بود، باقی ماند [۱۸۸۳]. شهر تا چندین ماه تحت محاصره قرار گرفت و سرانجام عمرو ترسید که نیروهایش در مقابل دشمن احساس عجز و ناتوانی بکنند. بنابراین، تصمیم گرفت دسته‌هایی به مناطق اطراف اسکندریه بفرستد و از طرفی امیرالمؤمنین نیز از طولانی شدن مدت محاصره‌ی اسکندریه نگران شد و نسبت به نیروهای خود مظنون گردید که مبادا دل به دنیا بسته‌اند و آن گونه که شایسته است برای فداکاری در راه خدا آمادگی ندارند. چنان که این مطلب را طی نامه‌ای که برای عمرو فرستاد، چنین بیان نمود: من از کندروی و تأخیر شما در فتح مصر شگفت زده شدم. شما مدت دو سال است که درگیر هستید. نکند در شما تغییراتی آمده و محبت دنیا همان طور که در دل دشمنان شما است در دل شما نیز جای گرفته است. باید دانست که خداوند هیچ ملتی را پیروز نمی‌کند، مگر اینکه نیت‌هایشان خالص باشد و من پیش از این، چهار نفر از بزرگان اصحاب پیامبر را نزد تو فرستادم که هریک از آن‌ها جای هزار نفر را می‌گیرد، مگر اینکه آن‌ها نیز مثل شما دچار دگرگونی بشوند. پس از اینکه نامه‌ام به دستت رسید در میان مردم به ایراد سخن بپرداز و آنان را برای جنگ با دشمن آماده کن و به صبر و تصحیح نیت تشویق‌شان بنما و چهار نفری را که گفتم (یعنی زبیر، مقداد، عباده و مسلمه) پیشاپیش همه قرار ده و به نیروهایت بگو که همه باهم و یکپارچه بر دشمن هجوم ببرند. و حمله را به وقت زوال روز جمعه آغاز کنید، چرا که این لحظه‌ای است که در آن رحمتهای الهی سرازیر و دعا پذیرفته می‌شود و باید همه متوجه خدا بشوند و پیروزی بر دشمن را از او بخواهند. عمرو حسب دستور خلیفه، مردم را فرا خواند و آن چهار نفر را پیشاپیش همه قرار داد و به مردم گفت: طهارت بکنند و دو رکعت نماز بخوانند و از خدا طلب پیروزی نمایند، آن‌ها نیز پذیرفتند وچنین کردند و پیروز شدند [۱۸۸۴].

در روایتی آمده است که عمرو بن عاص به مسلمه بن مخلد انصاری گفت: در مورد جنگ به من مشورت بده. مسلمه گفت: از اصحاب پیامبر، مردی دارای دانش و تجربه را برگزین و پرچم را به دست او بده تا جنگ را آغاز کند. عمرو گفت: چنین کسی را سراغ داری؟ مسلمه گفت: آری عباده بن صامت است. عمرو، عباده را فرا خواند و درحالی که او هنوز از مرکب پایین نیامده بود، به او گفت: سرنیزه‌ات را به من بده. آن‌گاه عمامه‌ی خود را به صورت پرچم بر آن بست و او را فرمانده‌ی جنگ با رومیان گذاشت و در همان روز اسکندریه به دست عباده بن صامت فتح گردید [۱۸۸۵].

و در روایتی آمده که عمرو می‌گوید: من در این باره اندیشیدم و با خود گفتم این کار ممکن نیست مگر به دست کسانی که قبل از این چنین تجربه‌ای را پشت سر گذاشته‌اند، منظورش انصار بود. آن‌گاه عباده بن صامت را فرا خواند و پرچم را به او سپرد و خداوند نیز به وسیله‌ی او مسلمانان را پیروز گردانید [۱۸۸۶].

ابن عبدالحکم می‌گوید: محاصره‌ی شهر اسکندریه ۹ ماه طول کشید و سرانجام در روزهای نخست ماه محرم سال بیست هجری موافق با دسامبر سال ۶۴۰ میلادی فتح گردید [۱۸۸۷]. البته بتلر در مورد فتح مصر مینویسد که محاصره‌ی شهر در اواخر یونیو سال ۶۴۰ میلادی آغاز و در هشتم نوامبر سال ۶۴۱ موافق با ۷ ذی حجه سال ۲۱ هجری فتح گردید. البته این روایت بیشتر با نامه‌ی عمرسبه عمرو بن عاص تأیید می‌شود، چرا که در آن تصریح شده که شما مدت دو سال است که در آن‌جا مشغول پیکار هستید.

سپس عمرو ساکنان اسکندریه را به حال خود رها کرد و کسی را نکشت و مال کسی را غارت نکرد، بلکه با آن‌ها مانند بابلی‌ها به عنوان اهل ذمه برخورد نمود... آن‌گاه گروهی از نیروهای خود را برای کنترل شهر تعیین کرد و بقیه را به مناطق اطراف جهت تصرف دیگر مراکز نظامی‌رومیان اعزام داشت ودیری نگذشت که مصر کاملاً در تصرف مسلمانان در آمد [۱۸۸۸].

[۱۸۷۵] الدولة الإسلامیة فی عصر الخلفاء الراشدین ص۲۲۴. [۱۸۷۶] منبع سابق. [۱۸۷۷] الدولة الإسلامیة فی عصر الخلفاء الراشدین. [۱۸۷۸] منبع سابق. [۱۸۷۹] الدولة الإسلامیة فی عصر الخلفاء الراشدین. [۱۸۸۰] منبع سابق. [۱۸۸۱] منبع سابق. [۱۸۸۲] منبع سابق. [۱۸۸۳] منبع سابق. [۱۸۸۴] الدولة الإسلامیة فی عصر الخلفاء الراشدین. [۱۸۸۵] منبع سابق. [۱۸۸۶] الأنصار فی العصر الراشدی ص ۲۱۲ [۱۸۸۷] الدولة الإسلامیة فی عصر الخلفاء الراشدین ص۲۲۹. [۱۸۸۸] منبع سابق.