ششم: عدالت و مساوات
حکومت اسلامی میکوشد تا پایههای نظام اسلامی را در جوامع اسلامی تثبیت نماید که مهمترین آنها عدل و مساوات است. چنان که عمر فاروقسدر نخستین روز خلافتش از عدل و مساوات سخن به میان آورد و یقیناً هدف ایشان، اقامهی عدل و انصافی است که اسلام حاصل آن است، و پایهی اصلی یک حکومت اسلامی و مایهی تثبیت یک جامعه خواهد بود. چرا که اسلام در جامعهای که ظلم و ستم حاکم باشد و از عدالت و انصاف خبری نباشد، دوام نخواهد آورد. باید دانست که برقراری عدالت و مساوات در میان مردم و دولتها از امور مستحب نیست که اگر با طبع حاکم و خواهشات وی جور در نیامد از آن صرفنظر شود، بلکه برقراری عدالت در اسلام یکی از مهمترین واجبات است [۳۴۳]. چنان که فخر رازی اجماع علما را نقل کرده که عدالت در حکومت اسلامی بر حاکم مسلمان واجب است [۳۴۴].
چنان که نصوص قرآن و سنت نیز بر این امر دلالت میکنند که باید در جامعهی اسلامی عدالت برقرار باشد و ظلم و ستم خاتمه یابد و برای هر فرد جامعه بدون اینکه به زحمت بیفتد و یا مالی صرف کند زمینهی رسیدن به حقش فراهم گردد.
و موانعی را بردارد که بر سر راه مردم تا رسیدن به حقوقشان وجود دارد. اینها مواردی بود که عملاً در خلافت فاروق اعظم مشاهده میشد. او دروازههای دار الخلافه را باز گذاشته بود تا هر صاحب حقی به حقش برسد. و خود شخصاً پیگیر اوضاع مردم بود و در میان راعی ورعیت به زیباترین وسادهترین شکل ممکن عدالت برقرار نموده بود.
همیشه حق را به صاحب حق میداد و در میان دو طرف متخاصم هیچ فرقی قایل نمیشد. خویشاوندان و بیگانگان و اغنیاء و فقرا را مساوی میدانست و این عملکرد وی برگرفته از آیهی قرآن بود که میفرماید:
﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّٰمِينَ لِلَّهِ شُهَدَآءَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا يَجۡرِمَنَّكُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ ٱعۡدِلُواْ هُوَ أَقۡرَبُ لِلتَّقۡوَىٰۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِيرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ ٨ ﴾[المائدة: ۸].
«ای اهل ایمان! همواره [در همه امور] قیامکننده برای خدا و گواهان به عدل و داد باشید. و نباید دشمنی با گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نورزید؛ عدالت کنید که آن به پرهیزکاری نزدیکتر است. و از خدا بترسید؛ زیرا خدا به آنچه انجام میدهید آگاه است».
آری، عمر فاروقسدر عدالت نمونه شد، دلها را اسیر خود کرد و خردها را خیره ساخت. عدالت از نظر عمرسیک دعوت عملی برای اسلام محسوب میشد که باید با آن دلهای مردم را به سوی ایمان سوق داد، و رسول خدا در این زمینه، پیشوای ایشان بود.
عمرسدر راستای عدالتی فراگیر میان مردم سیاست خود را بکار میگرفت، حقا که عمرسدر این میدان تا حد زیادی موفق شد به گونهای که هر جا نامی از عدالت گرفته شود، ناخود آگاه نام عمرسدر اذهان تداعی میشود. و رسیدن به این موفقیت بزرگ به خاطر اسباب و عوامل زیر بود:
۱- دوران خلافت ایشان از دوران خلافت ابوبکرصدیق طولانیتر بود، با توجه به اینکه خلافت ایشان از حد ده سال گذشت، درحالی که خلافت ابوبکر تنها دو سال و چند ماه را به خود اختصاص داد.
۲- عمرسدر اجرای عدالت و حق به ویژه در اجرای آن بر خویشتن و خانوادهی خویش بسیار جدی بود.
۳- ترس خدا بیش از هر چیزی بر روح و روان او حکومت میکرد. ایشان همواره جلب رضایت خدا را نظر داشت و از او بسیار میترسید و از کسی جز خدا نمیترسید.
۴- رعیتی که عمرسبر آنها حکومت میکرد عُمدتا از صحابه و تابعین بودند که پایبند شریعت الهی بوده و در تحقق اهداف شرعی با عمرسهمکاری مینمودند [۳۴۵].
۵- نمونههایی از عملکرد عدالت آمیز عمرس:
ـ عمرسدر اجرای یک قضاوت میان فردی یهودی و شخصی مسلمان حق را به یهودی بازگرداند و کفر یهودی باعث نشد که عمر بدو ستم روا بدارد و حق وی را پایمال نماید. امام مالک [۳۴۶]از طریق سعید بن مسیب نقل میکند که باری فردی مسلمان و فردی یهودی برای حل مخاصمهای نزد عمرسآمدند. سرانجام عمرسبه نفع مرد یهودی حکم نمود. یهودی گفت: به خدا سوگند که تو به حق قضاوت نمودی [۳۴۷].
ـ همچنین به فرمانداران و کارمندانش میگفت: در موسم حج حضور پیدا کنند. آنگاه خطاب به مردم میگفت: ای مردم! من اینها را نفرستادهام که مالهای شما را بخورند و بر شما ستم بکنند، بلکه آنها را فرستادهام که مانع ضایع شدن حق شما بشوند و اموال بیتالمال را به خوبی در میان شما تقسیم بکنند. اگر کسی از اینها خلاف آنچه گفتم مرتکب شده است، برخیزید و از او شکایت بکنید. کسی برنخاست جز یک نفر که گفت: ای امیر المومنین! فرماندار تو مرا صد ضربه شلاق زده است. عمرسفرماندار مورد نظر را بازخواست کرد و گفت: چرا او را زدهای؟ و سرانجام به آن مرد گفت: برخیز و از او انتقام بگیر. آنگاه عمرو بن عاص برخاست و گفت: ای امیر المؤمنین! اگر شما این کار را بکنید شاکیان زیادی پیدا میشوند و این به عنوان یک دستور العمل برای خلفای بعدی باقی خواهد ماند. عمرسگفت: من این را از طرف خود نمیگویم بلکه رسول خدا را دیدهام که حاضر شده است که از او قصاص بگیرند. عمرو بن عاص گفت: پس اجازه بده تا شاکی را راضی کنیم. عمرسگفت: اشکالی ندارد بروید و راضیاش کنید. آنگاه آنها به او دویست درهم [۳۴۸]دادند و رضایتش را جلب کردند. و اگر رضایتش را جلب نمیکردند، بدون تردید عمرساز آن فرماندار انتقام میگرفت [۳۴۹].
ـ همچنین مردی از مصر نزد عمرسآمد و از عمرو بن عاص (فرماندار مصر) شکایت میکرد، او خطاب به عمر گفت: ای امیر المؤمنین! به خاطر ظلمی که در حقم شده است به شما پناه میجویم. عمر گفت: به پناهگاه، پناه آوردهای. مرد گفت: من در مسابقهی اسب دوانی از پسر عمرو بن عاص والی مصر سبقت گرفتم او مرا با شلاق زد و گفت: من فرزند گرامیترین مردم هستم تو از من سبقت میگیری؟ عمرسبه عمرو بن عاص نامهای نوشت و دستور داد که با فرزندش به مدینه بیاید. وقتی آمدند، عمرسآن مرد مصری را فراخواند و شلاقی به دستش داد و گفت: فرزند گرامیترین مردم را بزن. مصری شلاق را به دست گرفت و محکم چند ضربه به پشت پسر عمرو وارد کرد و ما هم دوست داشتیم که او را بزند، و آنقدر به او ضربه وارد کرد که آرزو میکردیم از آن دست بردارد، سپس عمر، خطاب به مرد مصری گفت: چند تازیانه هم بر سر و کلهی طاس پدر این اشراف زاده بزن. مرد مصری گفت: کافی است که من همان کسی را زدم که مرا زده بود و پدرش را نمیزنم. عمرسرو به عمرو کرد و گفت:
«مذ كم تعبدتم الناس وقد ولدتهم أمهاتهم أحراراً؟».
«از کی مردم را به بردگی گرفتهاید، درحالی که مادرانشان آنها را آزاد به دنیا آوردهاند؟».
عمرو گفت: به خدا من از این ماجرا بیاطلاع هستم و او به من مراجعه نکرده است [۳۵۰].
آری، حکومت خلفای راشدین بر مبنای عدالت استوار بود و چه زیبا گفته است ابن تیمیه که خدا حکومت عادل را یاری میدهد حتی اگر کافر باشد و حکومت ظالم را یاری نمیدهد، حتی اگر مسلمان باشد... و به وسیلهی عدالت، مردم صالح میشوند و مال و دارایی زیاد میشود [۳۵۱].
و اما زیربنای مساواتی که عمر فاروق در حکومت خود بر آن تکیه داشت، یکی از اصول کلی اسلام بود که قرآن در مورد آن میفرماید:
﴿ يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّا خَلَقۡنَٰكُم مِّن ذَكَرٖ وَأُنثَىٰ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ شُعُوبٗا وَقَبَآئِلَ لِتَعَارَفُوٓاْۚ إِنَّ أَكۡرَمَكُمۡ عِندَ ٱللَّهِ أَتۡقَىٰكُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٞ ١٣ ﴾[الحجرات:۱۳].
«ای مردمان! ما شما را از مرد و زنی (به نام آدم و حواء) آفریدهایم، و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نمودهایم تا همدیگر را بشناسید (و هرکسی با تفاوت و ویژگی خاص درونی و بیرونی از دیگری مشخص شود، و در پیکره جامعه انسانی نقشی جداگانه داشته باشد). بیگمان گرامیترین شما در نزد خدا متقیترین شما است. خداوند مسلَّماً آگاه و باخبر (از پندار و کردار و گفتار شما، و از حال همهکس و همه چیز) است».
بر این اساس، همهی مردم حاکم و محکوم، مرد و زن، عرب و عجم، سفید و سیاه و همه در اسلام مساوی هستند. اسلام به خاطر این تفاوتها قایل به هیچ فرقی بین مردم نیست و رنگ، جنس، نسب، طبقه، حاکم و محکوم همگی از نگاه اسلام مساوی میباشند [۳۵۲].
عمرساین اصل کلی را عملا در حکومت خود پیاده کرد و عملکرد ایشان بهترین شاهد بر این ادعا است. اینک پارهای از موضعگیریهای عمرسبا توجه به زیربنای مساوات در چارچوب دولت اسلامی:
- در عصر خلافت عمر سدر مدینه و حومه آن، خشکسالی پدید آمد و با وزیدن باد، خاکستر بر میخاست [۳۵۳]. از این بابت آن سال را عام الرماده (سال خاکستر) نامیدند.
عمرسکه خلیفهی وقت بود سوگند خورد که لب به روغن و شیر و گوشت نزند تا مردم از آن حالت نجات نیافتهاند. دیری نگذشت که تجار، روغن و شیر وارد بازار کردند و تقریبا مشکل مردم برطرف گردید. غلام عمرساز فرصت استفاده کرد و مقداری روغن و شیر در مقابل چهل دینار خریداری نمود و نزد خلیفه آورد و گفت: خداوند سوگندت را برآورده کرد و روغن و شیر وارد بازار شد و من اینها را در مقابل چهل دینار خریداری نمودهام. عمرسگفت: آنها را به قیمت بالایی خریدهای. برو و همه را صدقه بکن، چرا که من دوست ندارم در خوراک اسراف بکنم.
همچنین فرمود: من چگونه حال رعیت را درک خواهم کرد تا وقتی که شریک مصیبت آنها نشوم؟ [۳۵۴]
این بود موضعگیری عمر فاروق در خشکسالی معروف به عام الرماده. همچنین در سالی که تورم بالا رفت و مواد خوراکی گران شد. ایشان به خاطر همدردی با رعیت از خوردن غذاهای چرب، خودداری کرد. روزی رودههایش به صدا در آمد، آنها را مورد خطاب گفت: به خدا تا مردم غذای چرب نخورند شما رنگ غذای چرب را نخواهید دید [۳۵۵].
این برخورد خلفای صدر اول با رعیت خود، حتی مشمول خادمان و طبقهی پایین مردم نیز میشد. چنان که ابن عباس میگوید: عمر بن خطاب به قصد حج به مکه آمد. صفوان بن امیه برای او غذایی تدارک دید و چهار نفر از خادمانش غذا را حاضر کردند و برخاستند. عمرسبه میزبانانش گفت: آیا شما با آنها غذا نمیخورید. صفوان گفت: با آنها غذا میخوریم ولی گاهی ترجیح میدهیم که غذای خوب را خود ما بخوریم. عمرسشدیدا عصبانی شد و به آنها بد و بیراه گفت و به خادمان فرمود: بنشینید و بخورید. آنها نشستند و غذا خوردند و خود امیر المؤمنین از خوردن غذا امتناع ورزید [۳۵۶].
آری، عمرسهمیشه از خوردن غذایی که برای همهی مسلمانان خوردن آن میسر نبود امتناع میورزید. او از روزی که زمام خلافت را به دست گرفت غذای خوبی ندید و بیشتر اوقات روزه میگرفت.
روزی در خشکسالی عام الرماده چند شتر ذبح کردند [۳۵۷]و به مردم خوراک دادند. خادمان قطعهای از کوهان و جگر شتر را برای او آوردند. گفت: به به. من لذیذترین قسمت گوشت را بخورم؟ اگر چنین کنم، بد حاکمی هستم. این را گفت و غذا را برگردانید و قطعه نانی با مقداری روغن زیتون طلبید و خورد [۳۵۸].
عمرسنه تنها در مدینه به برقراری عدالت همت گماشت بلکه در سرتاسر قلمرو اسلامی عدالت را برقرار نمود. چنان که وقتی نزد عتبه بن فرقد فرماندار آذربایجان حلوای محلی آمیخته با خرما و عسل آوردند و آنرا خورد و لذیذ یافت گفت: عجب حلوای خوشمزهای است! به خدا، از این حلوا برای امیر المؤمنین خواهم فرستاد. آنگاه به اندازهی بار دو شتر تدارک دید و برای امیر المؤمنین به مدینه فرستاد. هنگامی که آنها را نزد خلیفه آوردند پرسید: اینها چیست؟ گفتند: حلوایی است که عتبه فرستاده است. مقداری از آنرا چشید و گفت: عجب خوشمزه است؟! آیا همهی مسلمانان آن سامان از این حلوا میخورند؟ گفتند: خیر. آنگاه عمرسآنها را برگردانید و در نامهای به عتبه نوشت: ای عتبه! اینها حاصل دسترنج تو و پدر و مادرت نیست، کاری کن تا مسلمانان همان چیزی را بخورند که تو میخوری؟ [۳۵۹]
یکی دیگر از نمادهای شگفتانگیز عدالت فاروق، برخورد ایشان با سعد بن ابی وقاص فرماندهی بزرگ اسلام میباشد. روزی خلیفه در میان مسلمانان مشغول تقسیم اموال بود. جمعیت زیادی نزد او گرد آمده بودند. سعد بن ابی وقاص با کنار زدن جمعیت، خود را به خلیفه رساند. عمرسکه متوجه رفتار او شد، با شلاق خود بر او زد و گفت: تو قانون خدا را نادیده گرفتی، میخواهم بدانی که قانون خدا تو را میبیند و از تو انتقام میگیرد [۳۶۰]. این برخورد عمرسبا فاتح عراق و مداین و فرماندهی بزرگ اسلام، سعد بن ابی وقاص بود که یکی از ده یار بهشتی رسول خدا و یکی از شش نفر اهل شوری بود و پیامبر ج در واپسین زندگانی خود از او راضی و به عنوان اسب سوار اسلام شهرت یافته بود، و این بیانگر میزان عدالت و مساواتی است که خلیفه خود را ملزم به آن ساخته بود [۳۶۱].
همچنین ابن جوزی نوشته است که عبدالرحمن فرزند عمر بن خطاب، در مصر شراب نوشید. عمرو بن عاص که حاکم مصر بود، به خاطر احترام عمر بن خطاب، به جای اجرای حد شرعی در ملأ عام، در خانهی خود او را شلاق زد. وقتی این خبر به گوش عمرسرسید، در نامهای به عمرو نوشت. از عبد الله عمر امیر المؤمنین به عاصی (خطاکار) بن عاص. ای عمرو! من از جرأت تو در خلاف ورزی با من در شگفتم. تو میدانی که من تو را بر بزرگان اهل بدر که از تو بهتر بودند، ترجیح دادم. به خاطر اینکه دستورات مرا اجرا نمایی. اکنون میبینم تو هم گرفتار بلا شدهای. و دلم میخواهد از کار برکنارت کنم ولی آن هم پیامدهای بدی دارد. تو پسرم عبدالرحمان را در خانهات شلاق زدهایی. مگر نمیدانی که من مخالف این روش هستم، تو فکر کردی او پسر امیرالمؤمنین است، درحالی که او نیز فردی از رعیت تو است و تو میدانی که من در اجرای حدود خدا، به هیچکس ترحم نمیکنم. پس زود او را نزد من بفرست تا به عاقبت کاری که کرده است پی ببرد [۳۶۲]. عمرو بن عاص طبق دستور، عبدالرحمان را به مدینه فرستاد و در آن جا علناً بر او حد شرعی را اجرا نمود. این را ابن سعد و ابن زبیر روایت کردهاند. همچنین عبدالرزاق آنرا با سند صحیح و مفصل به روایت ابن عمر آورده است [۳۶۳].
آری، این است برخورد عمرسبا نزدیکترین فرد خانوادهاش. و این بالاترین درجهی مساوات و عدالت است. متهم در اینجا فرزند امیر المؤمنین است و والی مصر از عقاب آن چشم پوشی نمیکند، اما وقتی فاروق پی میبرد که به خاطر وی مراعات شده است، بسیار آزرده خاطر میشود و به شدت با والی مصر برخورد مینماید و در راستای اجرای حدود الهی و تأدیب فرزندش به طور شایستهای او را معاقبه میکند. حال اگر فاروق اینگونه با نزدیکان خود برخورد مینماید، به نظر شما باید با دیگران چگونه باشد؟ [۳۶۴]
و از مثالهای تاریخی مهمی که در مورد اجرای مساوات و برابری فاروق ذکر شده است، برخورد ایشان با جبله بن ایهم میباشد. جبله آخرین امیر بنی غسان از جانب هرقل بود. در آن زمان غسانیها تحت سلطهی دولت روم زندگی میکردند. و همواره رومیها آنها را به جنگ با مسلمانان تحریک مینمودند. بعد از اینکه سلطهی حکومت اسلامی در منطقه گسترش یافت و مسلمانان چندین بار رومیها را شکست دادند، قبایل عرب شام به اسلام روی آوردند و یکی پس از دیگری مسلمان شدند. از جمله جبله نیز با اطرافیان خود مسلمان شد. و به عمرسنامهای نوشت که میخواهد به مدینه بیاید، عمرساز مسلمانشدن و آمدن او به مدینه شدیدا خوشحال گردید. جبله به مدینه آمد و مدتی در آنجا ماند و مورد استقبال و تکریم خلیفه قرار گرفت.
سپس در رکاب عمر بن خطاب به حج رفت، و در اثنای طواف عبایش زیر پای مردی از طایفهی «فزاره» گیر کرد و افتاد. جبله عصبانی شد و مشت محکمی بر بینی آن مرد زد و بینیاش را مجروح ساخت. مرد دوان دوان خود را به عمرسرساند و گفت: جبله با من چنین رفتار نموده است. عمرس، جبله را فراخواند و گفت: چرا با برادرت چنین رفتار نمودهای؟ جبله گفت: اگر به خاطر احترام کعبه نبود گردنش را میزدم. عمرسگفت: اکنون که اعتراف کردی یا رضایت او را جلب کن و یا اینکه از تو انتقام خواهم گرفت. جبله برافروخته شد و گفت: او یک مرد عادی و من پادشاه هستم، از من انتقام میگیری؟ عمرسگفت: در اسلام، شما هردو تا مساوی هستید.
جبله گفت: من فکر میکردم در اسلام دارای مقام بلندتری میشوم. عمرسگفت: الآن وقت این حرفها نیست، زود باش یا رضایت او را جلب کن و یا از تو انتقام خواهم گرفت. جبله گفت: اگر این طور است پس من به دین خود (مسیحیت) برمیگردم. عمرسگفت: اگر چنین کنی به خاطر ارتداد از اسلام، گردنت را خواهم زد [۳۶۵]. جبله گفت: پس به من مهلت ده تا ببینم چه کاری میتوانم بکنم. آنگاه نیمه شب با اطرافیان خود پا به فرار گذاشت و راه قسطنطنیه را در پیش گرفت و مسیحی شد. البته بعدها سخت پشیمان شد و ندامت خود را در قالب شعر زیبایی سرود.
از این داستان به میزان اجرای مساوات توسط عمرفاروق پی میبریم که در میان پادشاه و یک فرد عادی تفاوتی قایل نیست و این یک مساوات زنده و عملی بود نه یک شعار خالی [۳۶۶].
آری، عمرساینگونه اصل مساوات را که ریشه در شریعت الهی دارد تطبیق داد و آنرا در جامعه به صورت زنده و محسوس برقرار نمود. به گونهای که نه عاطفه پدری توانست مانع اجرای آن شود و نه جایگاه ملی و دینی و سوابق شخصیتها.
بلکه مساواتی بود که همه، چه حاکم و چه محکوم، چه ظالم و چه مظلوم به صورت یکسان از آن برخوردار بودند. و در نتیجهی اجرای این اصل اسلامی بود که در دوران خلافت راشده همهی مسلمانان نسبت به یکدیگر احساس برابری و برادری میکردند و امتیازات جاهلی و طبقاتیای که بر مبنای حسب و نسب به وجود آمده بود، رخت بر بست و هیچ قلدری چشم به مال و جان ضعیفی نمیدوخت و هیچ ضعیفی از ضایع شدن حق خود هراسی نداشت و همه از حقوقی مساوی برخوردار بودند. و این مساوات نور و آرامشی به وجود آورده بود که در همه جای دولت اسلامی نمایان و محسوس بود [۳۶۷].
[۳۴۳] فقه التمکین فی القرآن الکریم للصلابی ص۴۵۵. [۳۴۴] تفسیر الرازی ۱۰/۱۴۱. [۳۴۵] نظام الحکم فی عهد الخلفاء الراشدین، حمد محمد الصمد ص ۱۴۵. [۳۴۶] الوسطیة فی القرآن الکریم، صلابی ص۹۶. [۳۴۷] الموطأ، کتاب الأقضیه، ش۲. [۳۴۸] الطبقات الکبرى لابن سعد (۳/۲۹۳ – ۲۹۴). [۳۴۹] طبقات الکبری، ابن سعد ۳/۲۹۳. [۳۵۰] وسطیة أهل السنة بین الفرق، محمد باکریم، ص ۱۷۰ [۳۵۱] السیاسة الشرعیة ص ۱۰. [۳۵۲] فقه التمکین فی القرآن الکریم ص۵۰۱. [۳۵۳] همان. [۳۵۴] تاریخ طبری ۴/۹۸. [۳۵۵] مناقب أمیر المومنین، ابن جوزی، ص ۱۰۱. [۳۵۶] همان. [۳۵۷] نظام الحکم فی الشریعة والتاریخ الإسلامی (۱/ ۸۷). [۳۵۸] نظام الحکم فی الشریعة والتاریخ الإسلامی، (۱/۸۷). [۳۵۹] مناقب أمیر المومنین، ابن جوزی، ص ۱۴۷. [۳۶۰] الخلفاء الراشدون ص۲۴۳. [۳۶۱] نظام الحکم فی الشریعة والتاریخ الإسلامی (۱/ ۸۸). [۳۶۲] مناقب أمیر المؤمنین، (ابن جوزی)، ص ۲۳۵. [۳۶۳] الخلافة الراشدة والدولة الأمویة، یحیی یحیی، ص ۳۴۵. [۳۶۴] فن الحکم فی الإسلام د. مصطفى أبو زید ص۴۷۵، ۴۷۶. [۳۶۵] ابن خلدون (۲/۲۸۱) به نقل از: نظام الحکم للقاسمی (۱/۹۰). [۳۶۶] فن الحکم فی الإسلام ۴۷۷. [۳۶۷] المجتمع الإسلامی، دعائمه وآدابه، محمد أبو عجوه، ص ۱۶۵.