عمر بن خطاب رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه دوم

فهرست کتاب

چهارم: معرکه‌ی بویب

چهارم: معرکه‌ی بویب

عمرفاروقسبا عزم راسخ به بازسازی سپاه و جمع‌آوری نیرو پرداخت و نیروهای زیادی به سرکردگی جریر بن عبدالله بجلی، حنظله بن ربیع و هلال بن علقمه و مجموعه‌ای از قبایل خثعم به فرماندهی عبدالله بن ذی سهمین جهت تقویت سپاه اسلام در عراق اعزام نمود. همچنین عمر بن ربعی بن حنضله و ربعی بن عامر با گروهی از خویشاوندانشان به عراق فرستاد و در آن روزها نیز مثنی بن حارثه‌ شیبانی پیکی به‌ سوی فرمانروایان مسلمانان در عراق فرستاد و آن‌ها را برای پیکار با دشمن تشویق می‌نمود، بدین صورت سیل خروشان مسلمانان به سوی عراق سرازیر گردید و سپاه عظیمی تحت فرماندهی مثنی گرد آمد [۱۵۳۸].

و چون فرمانروایان فارس از حرکت نیروهای امدادی از مدینه جهت پیوستن به سپاه اسلام در عراق مطلع شدند، قهرمان معروف خود (مهران همدانی) را در رأس سپاه عظیمی از سواران جهت رویارویی با سپاه اسلام اعزام نمودند. و مثنی به محض اطلاع از حرکت دشمن، به نیروهای کمکی خود پیام فرستاد که هرچه سریع‌تر در مکان «بویب» به او ملحق شوند. و همزمان با استقرار سپاه اسلام در بویب سپاه مهران در آن سوی فرات روبروی سپاه اسلام مستقر گردید و مهران به مثنی پیام فرستاد که یا به این سوی رودخانه عبور کنید و یا بگذارید تا ما به آن سو عبور کنیم. مثنی گفت: شما عبور کنید. و سپاه سنگین مهران از فرات عبور کرد و پشت به رودخانه در مقابل سپاه اسلام مستقر گردید. این معرکه در ماه رمضان سال ۱۳ هجری اتفاق افتاد. مثنی به ایراد سخن پرداخت و خطاب به مسلمانان گفت: شما روزه هستید و روزه گرسنگی و ضعف ایجاد می‌کند. بهتر است روزه‌های خود را بخورید تا از نظر جسمانی قدرت بگیرید و بتوانید با دشمن بجنگید. چنان که پذیرفتند و روزه‌های خود را افطار کردند. مثنی سپاه خود را آماده کرده بود و او به سران هر گروهی می‌گفت: مبادا که دشمن از ناحیه‌ی شما نفوذ کند و به آنان می‌گفت: به خدا آن‌چه‌ برای خود دوست دارم برای تک تک شما دوست دارم و واقعاً چنین بود. در همه جا کنار سربازانش دیده می‌شد. بنابراین همه او را دوست داشتند و هیچ‌کس به کار او ایراد نمی‌گرفت [۱۵۳۹]. و این بیانگر موفقیت ایشان در امر فرماندهی و نهایت حکمت و کاردانی وی می‌باشد، تا اینکه‌ به‌ عنوان فرمانده‌ای فرمانبردار میان لشکرش قرار گرفت و از روی محبت و قناعت قلبی فرمان او را به‌ اجرا می‌گذاشتند.

پس از اینکه مثنی سپاه خود را آماده‌ی نبرد کرد، گفت: بعد از اینکه شنیدید من سه بار تکبیر گفتم با صدای تکبیر چهارم به سوی دشمن یورش برید. اما همین که تکبیر اول را گفت، سپاه ایران علی رغم اینکه معمولا آغازگر حمله نبودند، حمله را آغاز کردند و علتش شکست مسلمانان در معرکه‌ی پل ابوعبید بود که رعب و وحشت سابق در دل‌های سپاه دشمن کاهش یافته بود. مسلمانان نیز با شجاعت وشکیبایی این حمله را دفع نمودند و دو سپاه وارد کارزار سختی شدند. مثنی، فرمانده‌ی سپاه اسلام ضمن اینکه دوشادوش افراد خود می‌جنگید، زیر چشمی مواظب حرکات سپاه خود بود و دستورات لازم رزمی را به آن‌ها می‌داد و هرگاه لغزشی را مشاهده‌ می‌کرد، شخصی را مأمور می‌نمود و می‌گفت: سلام مرا به‌ آنان برسان و بگو که‌ مثنی می‌گوید: مبادا که امروز مسلمانان را بد نام کنید. آنان نیز می‌گفتند: سعی ما نیز بر آن است و به‌ امید خداوند تعادل خود را حفظ می‌نماییم‌ [۱۵۴۰].

همچنان آتش شعله‌ور بود که ناگاه مثنی به فکر کشتن فرمانده‌ی ایرانی (مهران) افتاد و از انس بن هلال و ابن مردی فهر کمک خواست. آن‌گاه به قلب دشمن حمله کرد و جناح‌های سپاه به دفاع برخاستند و قلب هردو سپاه را در هم آمیختند. و گرد و غبار تاریکی برخاست و فرمانده‌ی هردو سپاه در انبوه غبار ناپدید شدند. در این اثنا مسعود برادر مثنی که فرمانده‌ی نیروهای پیاده بود، شدیداً زخمی‌شد و چون متوجه شد که روحیه نیروهای تحت فرمانش با ضربت خوردن او تضعیف شده است به آن‌ها گفت: ای رزمندگان قبیله بکر بن وائل، پرچم خود را بر افراشته دارید، خدا شما را پیروز بگرداند. از کشته‌شدن من به خود ترس و هراس راه ندهید. مثنی نیز که شاهد جان‌دادن برادرش بود، خطاب به مردم گفت: از شهید شدن برادرم وحشت زده نشوید، مرگ بهترین‌های شما این چنین است. همچنین انس بن هلال نمیری بعد از مدتها جنگ و فداکاری کشته شد. و مثنی از اسب پایین آمد و انس و برادر خود را در آغوش گرفت ـ و آن‌ها را به خارج میدان جنگ منتقل کرد ـ کم کم کفه‌ی ترازوی مسلمانان سنگین‌تر و عرصه بر ایرانیان تنگ‌تر می‌شد و قهرمانانی همچون جریر بن عبدالله، بجیر، ابن هوبر، منذر بن حسان و قرط بن جماح عبدی در نهایت شجاعت قلب لشکر دشمن را می‌شکافتند. تا اینکه یکی از فرماندهان زبده‌ی ایرانی به نام شهر براز به قتل رسید و قلب سپاه دشمن از هم پاشید [۱۵۴۱]و دیری نگذشت که فرمانده کل سپاه ایران (مهران) از پای در آمد و طنین خبر قتل فرمانده کل، تمام سربازان و فرماندهان دیگر را دچار دلهره و فرار و هزیمت نمود. روحیه‌ی سپاه اسلام نیز مضاعف گردید و با تمام قوا بر نیروهای دشمن شکست خورده حمله‌ور شدند و آن‌ها را تار و مار کردند. ومثنی خود را به پل رسانید وآن را منهدم کرد تا راه فرار را بر روی نیروهای دشمن ببندد. آن‌ها ناچار در کنار رودخانه به این سو و آن سو می‌گریختند و زیر دست و پای اسبان مجاهدین متلاشی می‌شدند و بدین صورت کشته‌های زیادی از دشمن برجای ماند که برخی تعداد آن‌ها را بیش از صد هزار دانسته‌اند [۱۵۴۲].

[۱۵۳۸] العملیات التعرضیة الدفاعیة، نهاد عباس ص۱۱۵. [۱۵۳۹] تاریخ الطبری (۴/۲۸۷). [۱۵۴۰] تاریخ طبری (۴/۲۸۸). [۱۵۴۱] الطریق إلى المداین ص۴۳۳، ۴۳۴، الطبری (۴/۲۸۹). [۱۵۴۲] طبری (۴/۲۸۹) و تاریخ اسلامی (۱۰/۳۴۹)