عمر بن خطاب رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه دوم

فهرست کتاب

نخست: ابوعبید ثقفی فرمانده و مسئول جبهه‌ی عراق

نخست: ابوعبید ثقفی فرمانده و مسئول جبهه‌ی عراق

بعد از اینکه ابوبکرصدیقسدر سه شنبه بیست و دوم جمادی الآخر سال سیزدهم وفات یافت، عمر بن خطابسمردم را برای جنگ با اهل عراق تشویق نمود و از آن‌جا که مردم می‌دانستند با دشمن قوی و مجهز روبرو می‌شوند، ترسیدند و کسی حاضر نشد به ندای عمر بن خطابسلبیک بگوید. روز دوم و سوم نیز ایشان سخنان خود را تکرار کرد. و مثنی بن حارثه برخاست و به فتوحات بزرگی اشاره کرد که مسلمانان قبلاً در آن ناحیه به فرماندهی خالد بن ولید بدان دست یافته بودند، و گفت: که ما در عراق به اموال، املاک و غنایم زیادی دست یافته‌ایم. باز هم کسی حاضر نشد تا اینکه روز چهارم، نخستین کسی که به ندای عمر بن خطابسپاسخ داد، ابوعبید بن مسعود ثقفی بود و بعد از او مردمانی به‌ پا شدند [۱۵۱۲]، و سلیط بن قیس انصاری برخاست و گفت: ای امیرالمؤمنین! در مورد فارس‌ها شیطان ما را می‌ترساند، ولی امروز من جان خود را به خدا می‌بخشم و هرکسی از بستگانم می‌خواهد از من پیروی کند، همین حالا به من بپیوندد [۱۵۱۳].

این سخن سلیط تأثیر به سزایی در روحیه‌ی مردم گذاشت و آنان را آماده‌ی جهاد نمود. آن‌گاه داوطلبان جنگ از عمر بن خطاب خواستند تا برای آن‌ها از میان مهاجرین و انصار، امیری تعیین کند. عمرسگفت: به خدا سوگند! هیچ‌کس برای این کار شایسته‌تر از کسی نیست که قبل از همه اعلان آمادگی نموده است و اگر سلیط مرد عجولی نبود او را بر شما می‌گماشتم. ولی ابوعبید امیر شما و سلیط وزیر و معاون او است [۱۵۱۴].

و در روایتی آمده است که چون ابوعبید صحابی نبود و در آن میان افراد زیادی از مهاجرین و انصار وجود داشتند، برخی اعتراض کردند و گفتند: چرا فردی از میان صحابه انتخاب نکردی؟ عمرسگفت: او قبل از دیگران آمادگی خود را برای جهاد اعلان نموده است. سپس عمرساو را فراخواند و گفت: تقوای الهی را پیشه ساز و با مسلمانان و همراهانت به خوبی رفتار کن و در کارها از اصحاب پیامبر و به ویژه سلیط نظرخواهی کن [۱۵۱۵].

در بخشی از وصایای عمرسبه ابوعبید چنین آمده است: سخن اصحاب پیامبر را بشنو و آنان را در تصمیم‌گیری مشارکت ده و عجولانه تصمیم نگیر، چرا که جنگ نیاز به افراد با حوصله دارد که وضعیت و شرایط را در نظر می‌گیرند. و اگر عجله کاری سلیط نبود او را امیر تعیین می‌کردم [۱۵۱۶]و افزود که تو به سرزمینی می‌روی که مهد فریب کاری و خیانت است. مردم آن‌جا، خیر و خوبی را از یاد برده‌اند و با شر و بدی خو گرفته‌اند. پس خیلی مواظب باشی و زبانت را کنترل کن و اسرارت را فاش نکن چرا که اگر اسرار آدمی فاش شود در معرض نابودی و شکست قرار خواهد گرفت [۱۵۱۷].

آن‌گاه به مثنی دستور داد تا جلوتر حرکت کند و صرفا کسانی را با خود ببرد که‌ به‌ خوبی توبه‌ کرده‌اند و به‌ درگاه خداوند باز گشته‌اند، پس مثنی سریع حرکت کرد تا اینکه‌ به‌ حیره‌ رسید.

معمولاً عمر بن خطاب سپیگیر اوضاع جبهه‌های عراق، فارس و شام بود و برای آن‌ها نیروی کمکی می‌فرستاد و تاکتیک نظامی فرا روی آن‌ها می‌گذاشت.

به هر حال مسلمانان که تعدادشان حدود هفت هزار نفر بود وارد سرزمین عراق شدند و عمرسبه ابوعبیده ـ در شام ـ نوشت که نیروهایی را که قبلاً در سرزمین عراق تحت فرماندهی خالد بن ولید بودند دوباره به عراق اعزام نماید. او ده هزار نیرو به فرماندهی هاشم بن عتبه روانه‌ی عراق کرد. واز طرفی جریر بن عبدالله جبلی به دستور عمرسبا چهار هزار نیرو به سوی عراق رهسپار گردید و وارد کوفه شد. هنگامی که نیروهای اسلامی در عراق گرد آمدند، دولت فارس‌ها دچار تزلزل شده بود. آن‌ها تازه بر پادشاهی دختر کسرا که بوران نام داشت اتفاق کرده بودند و دختر دیگرش به نام آزرمیدخت کشته شده بود و بوران، مردی به نام رستم فرخزاد را فرمانده‌ی کل نیروهای مسلح خود قرار داده بود. گفتنی است که‌ رستم مردی ستاره‌شناس بود و مهارتی کامل در آن رشته‌ کسب کرده‌ بود، از این‌رو هنگامی که‌ از او می‌پرسند که‌ چرا این وظیفه‌ را قبول کردی درحالی که‌ خود می‌دانی در این کار موفقیت را کسب نخواهی کرد؟ در جواب گفت: آزمندی و محبت به‌ شرافتمندی مرا وادشت که‌ به‌ چنین امری اقدام نمایم [۱۵۱۸].

[۱۵۱۲] البدایة والنهایة (۷/ ۲۶). [۱۵۱۳] الفتوح ابن أعثم (۱/ ۱۶۴) الأنصار فی العصر الراشدی ص۲۱۶. [۱۵۱۴] الأنصار فی العصر الراشدی ص۲۱۶. [۱۵۱۵] البدایة والنهایة (۷/۲۶) [۱۵۱۶] اتمام الوفاء فی سیرة الخلفاء ص۶۵. [۱۵۱۷] إتمام الوفاء فی سیرة الخلفاء ص۶۵. [۱۵۱۸] البدایة والنهایة (۷/۲۷).