دهم: فتح جندی شاپور
وقتی ابو سبره بن ابی رهم از فتح شهرهای شوش فراغت یافت با سپاه خود رفت و مقابل جندی شاپور موضع گرفت که زر بن عبدالله بن کلیب آنجا را محاصره کرده بود، و آنجا بودند و صبح و پسین جنگ بود و همچنان مقیم بودند تا از سمت سپاه مسلمانان اماننامه به شهر افتاد.
از فتح جندیشاپور تا فتح نهاوند دو ماه فاصله بود، ناگهان مسلمانان دیدند که درهای شهر گشوده شد و کسان بیرون آمدند و بازارها گشوده شد و مردم به جنبش آمدند و شخصی را فرستادند که چه شده است؟
گفتند: شما اماننامه سوی ما افکندید ما نیز پذیرفتیم و جزیه میدهیم که از ما حفاظت کنید.
گفتند: ما نکردهایم.
گفتند: دروغ نمیگوییم.
مسلمانان از همدیگر پرسش کردند، معلوم شد بندهای بنام مکنف که اصل وی از جندیشاپور بود اماننامه را نوشته بود.
گفتند: او بنده است.
مردم شهر گفتند: ما آزاد و بنده را نمیشناسیم، اماننامهای آمده که مطابق آن کار میکنیم و آنرا پذیرفتهایم و تخلف نکردهایم. اگر شما میخواهید نامردی کنید.
مسلمانان دست از آنان بداشتند و قضیه را برای عمرسنوشتند که به آنها نوشت: خدا درست پیمانی را بزرگ دانسته. درست پیمان نخواهید بود تا به هنگام شک نیز درست پیمانی کنید. اماننامه را اجرا کنید و درست پیمانی کنید. مسلمانان از آنجا برفتند و به پیمان عمل کردند [۱۷۱۹].
این داستان نمونهای است که از برتری مسلمانان بر سایر اقشار مختلف جهان بشری خبر میدهد و پرده از آن برمیدارد که مسلمانان از نظر اخلاقی فاصلهی بسیار دوری با دیگران دارند و همین بُعد اخلاقی بود که به عنوان اساسیترین پایه کافران را به سرعت به دامنهی اسلام در آورد [۱۷۲۰].
[۱۷۱۹] تاریخ الطبری (۵/ ۷۲). [۱۷۲۰] التاریخ الإسلامی (۱۱/۲۱۷).