عمر بن خطاب رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه دوم

فهرست کتاب

دوم: گفتگوی عمرسبا ابوبکر در مورد قتال با مانعین زکات و اعزام لشکر اسامه

دوم: گفتگوی عمرسبا ابوبکر در مورد قتال با مانعین زکات و اعزام لشکر اسامه

ابوهریره سمی‌گوید: هنگامی که رسول خدا وفات یافت و ابوبکر جانشین ایشان گردید و عده‌ای از عرب‌ها مرتد شدند، عمر گفت: ای ابوبکر! چگونه می‌خواهی با مردم بجنگی درحالی که رسول خدا ج می‌فرماید:

«أمرت أن أقاتل الناس حتى یقولوا: لا إله إلا الله، فمن قال: لا إله إلا الله، عصم منی ماله ونفسه إلا بحقه، وحسابه على الله».

«من موظفم که با مردم بجنگم تا لا اله الا الله بگویند. آن‌گاه مال و جان خود را حفاظت کرده‌اند؟».

ابوبکر گفت: به خدا سوگند من با کسانی که در میان نماز و زکات فرق قایل باشند خواهم جنگید، چرا که زکات فریضه‌ای مالی است. به خدا سوگند! اگر بزغاله‌ای (بچه‌بز) را که در زمان رسول خدا می‌داده‌اند، اکنون ندهند با آن‌ها می‌جنگم. عمرسمی‌گوید: به خدا سوگند! دریافتم که خداوند به ابوبکر در مورد جنگ شرح صدر نصیب کرده است، پس دانستم که موضع‌گیری ایشان برحق است [۲۴۴].

زمانی که برخی از صحابه، مشوره دادند که لشکر اسامه تا زمان آرامش امور در مدینه بماند، اسامه، عمر بن خطاب را از قرارگاه لشکر که مکانی به نام جرف بود، نزد ابوبکر به مدینه فرستاد و لذا از او اجازه گرفت تا مردم را برگرداند و گفت: چهره‌های شاخص مسلمانان با من هستند. و می‌‌ترسم که به خلیفه‌ی مسلمین و شهر رسول خدا آسیبی برسد، و مسلمانان از طرف مشرکین مورد تجاوز قرار بگیرند [۲۴۵].

اما ابوبکر نپذیرفت و تاکید داشت که لشکر باید مسیر خود را به سوی شام ادامه دهد. همچنین عده‌ای از انصار، عمرسرا فرستادند تا با ابوبکر در مورد امارت اسامه سخن بگوید که او جوانی کم سن و سال است و بهتر است به جای او مردی بزرگ سال انتخاب شود. وقتی عمرسدر این زمینه با ابوبکر سخن گفت: ابوبکر فورا از جا پرید و دست بر محاسن عمرسگذاشت و گفت: مادرت به عزایت بنشیند، فردی را که رسول خدا، امیر تعیین کرده است من او را عزل کنم؟ وقتی عمرسبه سوی مردم بیرون شد. گفتند: چه خبر داری؟ مادرانتان به عزایتان بنشینند، متفرق شوید. من به خاطر شما مورد سرزنش خلیفه‌ی رسول خدا قرار گرفتم [۲۴۶].

[۲۴۴] البخاری، ک استتابة المرتدین والمعاندین رقم ۶۵۶۶. [۲۴۵] الکامل: ابن الأثیر (۲/۲۲۶). [۲۴۶] تاریخ الطبری (۴/۴۶).