نخست: استخلاف عمر توسط ابوبکرب
هنگامی که بیماری ابوبکرسشدت گرفت، مردم را جمع کرد و گفت: شما حال مرا میبینید و من گمان نمیکنم بیش از این در میان شما زنده بمانم. بیعتی که با من کرده بودید، تمام شده است و مسئولیتی را که به من سپرده بودید به شما باز میگردانم. پس از میان خود کسی را برگزینید تا این مسئولیت را به عهده گیرد. و چون میترسم دچار اختلاف و تفرقه شوید بهتر است قبل از اینکه چشم از جهان فروبندم کسی را انتخاب کنید [۲۵۸].
سران اصحاب با یکدیگر مشورت کردند و هرکدام میکوشید تا امر خلافت را به دیگری محول نماید که صلاحیت و اهلیت این امر مهم را در او میدید تا اینکه سرانجام به خلیفه گفتند: هرکه را شما تعیین کنید، ما نیز خواهیم پذیرفت. خلیفه گفت: پس مرا مهلت دهید تا ببینم چه کسی برای خدا و دین و بندگان خدا مفیدتر خواهد بود. سپس عبدالرحمان بن عوف را طلبید و گفت: رأی تو در مورد عمرسچیست؟ عبدالرحمان گفت: شما او را بهتر از من میشناسید. ابوبکر گفت: با این حال نظر شما چیست؟ عبدالرحمان گفت: به خدا! او بهتر از هرکسی دیگر است. همچنین از عثمان در مورد عمرسپرسید. عثمان گفت: تا جایی که من او را میشناسم گمان میکنم باطن وی به مراتب بهتر از ظاهرش باشد. و در میان ما کسی بهتر از او وجود ندارد. پس اسید بن حضر را طلبید و با او نیز این مسأله را در میان گذاشت. اسید گفت: بعد از شما او را از همه بهتر میدانم، چون او با کارهای نیک موافقت میکند و نسبت به کارهای بد اعلام نارضایت مینماید، و نهان وی از ظاهرش بهتر است و بعد از تو فردی بهتر و قویتر از او این مسئولیت را به عهده نخواهد گرفت. بدین صورت، ابوبکر با سعید بن زید و افراد زیادی از مهاجرین و انصار در این مورد گفتگو کرد و همگی سخنان مشابهی گفتند. جز طلحه بن عبیدالله که به دلیل خشونت و تندخویی عمر، گفت: فردا جواب خدا را چه میدهی که بگوید: چرا چنین مرد تندخویی را بر بندگانم گماردی؟ ابوبکر گفت: آیا میخواهید از طریق خداوند مرا بترسانید؟ ناامید و رسوا است کسی که میخواهد به ظلم و ستم کارهای شما را جلو ببرد، در حضور خدا میگویم: بار الها! بهترین فرد امت را بر آنها گماردهام [۲۵۹]. و افزود که خشونت وی به خاطر آن است که من بیش از اندازه نرم و مهربانم و فردا که به خلافت برسد دست از بسیاری از این خشونتها برخواهد داشت [۲۶۰].
آنگاه ابوبکر عهدنامهای نوشت و به همه جا فرستاد. در آن عهدنامه چنین نوشت: به نام خدا: این چیزی است که ابوبکربن قحافه درحالی که دنیا را ترک کرده و به سوی آخرت رهسپار گردیده آنرا نوشته است: من برای خدا، پیامبر، دین اسلام، خودم و شما خواهان خیر و خوبی هستم. اگر (مردی که انتخاب کردهام) عدالت را پیشه کند همان طور که من گمان میبرم، بسیار خوب خواهد بود و اگرنه هرکس مسئول کاری است که انجام میدهد و من خیرخواه همهی شما هستم. و از غیب خبر ندارم و این آیه را نوشته بود:
﴿ وَسَيَعۡلَمُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَيَّ مُنقَلَبٖ يَنقَلِبُونَ ٢٢٧ ﴾[الشعراء: ۲۲۷].
«و کسانی که ستم میکنند به زودی خواهند دانست که بازگشتشان به کجا و سرنوشتشان چگونه است».
انتصاب عمرسدر واقع آخرین دلسوزی و نصیحت ابوبکر برای این امت بود. او میدید که دنیا با همهی مظاهر فریبندهاش روی آورده است و ملتش را نیز میشناخت که از قدیم با تنگدستی و ناداری دست و پنجه نرم کرده است و بیم آن میرفت که بیش از حد شیفتهی دنیا بشوند و جلوههای کاذب آن، دیدگانشان را خیره سازد. چیزی که رسول خدا ج از آن برحذر داشته [۲۶۱]، فرموده است:
«فو الله ما الفقر أخشى علیكم، ولكن أخشى علیكم أن تبسط علیكم الدنیا كما بسطت على من كان قبلكم، فتنافسوها كما تنافسوها وتهلككم كما أهلكتهم».
«به خدا من از این دنیا نمیترسم که فقر دامنگیر شما میشود، بلکه میترسم که دنیا بر شما به قدری گسترده شود که برای پیشینیان گسترده شده بود. پس شما در آن به رقابت بیفتید و همانطور که آنها هلاک و نابود شدند، نابود شوید» [۲۶۲].
آری، ابوبکر بیماری مهلک را به خوبی تشخیص داد و داروی مناسبی برای آن تجویز نمود. او رهبری امت را به مردی سپرد که مانند کوه استوار بود و دنیا با دیدن آن مأیوس میشد. او مردی بود که رسول خدا دربارهی او گفته بود: ای ابن خطاب! به خدا سوگند که شیطان در راهی که تو در آن قدم نهی، قدم نمیگذارد [۲۶۳].
آری، تمامیرویدادهای خطرناک و تندبادهای بنیانبرافکن بعد از شهادت عمرسپدید آمدند. پس انتخاب ابوبکر، واقعاً انتخابی به جا و بسیار مناسب بود که بیانگر ذکاوت و فراست ایشان میباشد. چنان که ابن مسعودسمیگوید: ذکاوتمندترین انسانها سه نفر هستند که عبارتاند از: دختر شعیب که در مورد موسی گفت:
﴿ قَالَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا يَٰٓأَبَتِ ٱسۡتَٔۡجِرۡهُۖ إِنَّ خَيۡرَ مَنِ ٱسۡتَٔۡجَرۡتَ ٱلۡقَوِيُّ ٱلۡأَمِينُ ٢٦ ﴾[القصص: ۲۶].
«یکی از آن دو (دختر) گفت: ای پدر من! او را استخدام کن چرا که بهترین کسی را که باید استخدام کنی شخصی است که نیرومند و درستکار باشد».
و کسی که یوسف را خریداری نمود و به همسرش گفت:
﴿ أَكۡرِمِي مَثۡوَىٰهُ عَسَىٰٓ أَن يَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗا ﴾[یوسف: ۲۱].
«به همسرش گفت: او را گرامی بدار شاید برای ما سودمند افتد یا اصلاً او را به فرزندی بپذیریم».
و ابوبکر که عمر را جانشین خود قرار داد [۲۶۴]. چرا که عمرسدر میان این امت و امواج فتنهها سد محکمی بود [۲۶۵].
اما وقتی عمرساز این تصمیم ابوبکر در مورد جانشینی خود اطلاع یافت نزد او رفت و از پذیرفتن چنین مسئولیتی عذر آورد. ولی ابوبکر نپذیرفت و با او به تندی سخن گفت و در نهایت او را متقاعد ساخت [۲۶۶].
آنگاه ابوبکر در میان مردم رفت و به ایراد سخنرانی پرداخت و گفت: آیا شما به من اجازه میدهید، کسی را خلیفهی شما تعیین بکنم؟ به خدا سوگند من از طرف خودم تصمیم نمیگیرم و نه قصد دارم از خویشاوندان خود کسی را مقرر کنم. بلکه من عمر را بعد از خود خلیفه تعیین کردهام پس از او بشنوید و اطاعت کنید. همه یکصدا گفتند: میشنویم و اطاعت میکنیم [۲۶۷].
سپس ابوبکر دست به دعا برداشت و گفت: بار الها! من او را بدون اجازهی پیامبرت خلیفه تعیین کردم و هدفی جز اصلاح امور مسلمانان نداشتم و ترسیدم که مبادا دچار فتنه و اختلاف بشوند و در این مورد رایزنی کردم و بهترین فردی را که بیش از همه شیفته رشد و هدایت آنان بود، برگزیدم و اکنون حال من بر تو مخفی نیست و فرمان شما در مورد من به انجام رسیده است. پس بعد از من او را بهترین جانشینم قرار ده [۲۶۸].
سپس ابوبکر بعد از اینکه اطمینان خاطر حاصل کرد و با هیچگونه آثار منفی روبرو نشد، عهدنامه را امضا کرد و عثمان را موظف به خواندن آن کرد و دستور داد که قبل از اینکه وفات کند برای عمرسبیعت بگیرد. آنگاه عثمان در مقابل مردم ایستاد و گفت: آیا شما با کسی که نامش در این عهدنامه نوشته شده است، بیعت میکنید؟ همه گفتند: بلی. آنگاه او عهدنامه را خواند و همه بدان رضایت دادند [۲۶۹]. سپس همهی مردم به عمرسرویی آوردند و به او بیعت دادند [۲۷۰]. سپس ابوبکر با عمرسخلوت کرد و او را به آنچه لازم میدانست وصیت نمود. از آن جمله اینکه به ایشان گفت: ای عمر! از خدا بترس و بدان که برخی از اعمال باید در شب انجام گیرند و خداوند آنها را در روز قبول نمیکند و همچنین برخی اعمال باید در روز انجام گیرند که در شب قبول نمیشوند و خدا هیچ عبادت نفلی را نمیپذیرد مگر بعد از اینکه فرائض را انجام دهی. و بدان که فردا ترازوی اعمال افراد با پیروی از حق سنگین و با عدم پیروی از آن سبک میشود و افزود که خداوند از بهشتیان و اعمال آنها در مورد دوزخیان و اعمال آنها سخن گفته است اگر همواره این چیزها را مدنظر داشته باشی با ترس و امید زندگی خواهی کرد نه از رحمتهای الهی ناامید خواهی شد و نه زیادی به بخشش وی مغرور خواهی گشت. ای عمر! اگر این وصیت مرا به خاطر داشته باشی و بر آن عمل کنی، بزرگترین آرزویت مرگ و رفتن از این دنیا خواهد بود.
عمر بن خطاب سبعد از وفات ابوبکرسبلافاصله به عنوان خلیفهی مسلمانان امور خلافت را به دست گرفت.
برای یک پژوهشگر زندگانی صدیق روشن میشود که ایشان انتخاب خلیفه را حق مردم میدانست و در راستای کاندید عمر از هیچگونه قدرتی استفاده نکرد، غیر از اینکه به رضایت اغلب مردم استناد نمود؛ چنان که خطاب به سران صحابه و جمع حاضر در مسجد گفت: برای خود خلیفهای تعیین کنید. آنها در پاسخ قضیه را به او واگذار نمودند و گفتند: نظر ما تابع نظر شما است [۲۷۱]. لازم به ذکر است که ابوبکر تا بعد از رایزنی با بزرگان اصحاب هرگز کسی را کاندید ننموده بود، اما بعد از اینکه به اتفاق آرای آنان پی برد، کاندیداتور خود (عمر) را معرفی نمود، از اینرو، کاندید عمر از جانب ابوبکر بعد از جمعآوری آراء و نظرات بزرگان اصحاب به انجام رسید، باید این را نیز افزود که کاندید عمر برای أخذ این پست دولتی تنها از طریق تأیید مردم صورت میگیرد، زیرا خلیفه به عنوان وکیل مردم در امورات دخالت میکنند، بنابراین لازم است که مسایل حساس و کارآمد به رضایت اصل (مردم) بازگردانده شود. پس ایشان بعد از رایزنی درمورد عمرسبه آنها گفت: آیا به انتخاب من راضی خواهید شد؟ به خدا سوگند من نهایت تلاش خود را نمودهام و در میان بستگان خود کسی را کاندید ننمودهام، بعد از آن بود که ایشان جانشینی عمرسرا اعلان کرد و گفت: همه از او حرف شنوی داشته و اطاعت کنید. آنها نیز پذیرفتند و کسی اعتراض ننمود [۲۷۲]. پس در واقع انتخاب عمرستوسط یک فرد نبود بلکه انتخاب او توسط همهی امت انجام گرفت بدین صورت که سران صحابه، به ابوبکر وکالت دادند.
پس عمرستوسط شورای حل و عقد انتخاب گردید که به نمایندگی همهی امت در مجلس خلیفه حضور داشت [۲۷۳].
واقعیت این است که اقدامات ابوبکر در راستای انتخاب خلیفه از چهارچوب شوری بیرون نمیرود، هرچند که نحوهی برگزاری آن با نحوهی انتخاب ابوبکر تفاوت داشت [۲۷۴]. آری، بدینصورت خلافت و جانشینی عمر توسط شورا آغاز گردید و سپس اجماع مسلمانان بر آن مهر تأیید زد. چرا که هیچ فردی با خلافت ایشان اظهار مخالفت ننمود و تا پایان دوران خلافتش، امت اسلام به معنی واقعی کلمه یکپارچه میزیست [۲۷۵].
[۲۵۸] البدایة والنهایة (۷/۱۸)، تاریخ الطبری (۴/۲۳۸). [۲۵۹] الکامل لابن الأثیر (۲/ ۷۹)، التاریخ الإسلامی محمود شاکر ص۱۰۱. [۲۶۰] الکامل: ابن اثیر ۲/۷۹. [۲۶۱] تاریخ الإسلام للذهبی عهد الخلفاء ص۶۶-۱۱۷، أبو بکر رجل دولة ص۹۹. [۲۶۲] بخاری ۳۱۵۸. [۲۶۳] بخاری ۴۶۸۳. [۲۶۴] مجمع الزوائد (۱۰/ ۲۶۸) صحیح الإسناد. [۲۶۵] أبو بکر رجل الدولة ص ۱۰۰. [۲۶۶] مآثر الأنافة (۱/ ۴۹). [۲۶۷] تاریخ طبری۴/۲۴۸. [۲۶۸] طبقات ابن سعد۳/۱۹۹ [۲۶۹] طبقات ابن سعد (۳/۲۰۰). [۲۷۰] دراسات فی عهد النبوة والخلافة الراشدة للشجاع ص۲۷۲. [۲۷۱] القیود الواردة على سلطة الدولة فی الإسلام ص۱۷۲. [۲۷۲] تاریخ الطبری (۴/۲۴۸). [۲۷۳] أبو بکر الصدیق، علی طنطاوی ص۲۳۷. [۲۷۴] دراسات فی عهد النبوة والخلافة الراشدة ص۲۷۲. [۲۷۵] دراسات فی عهد النبوه والخلافه الراشده.