عمر بن خطاب رضی الله عنه - بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه دوم

فهرست کتاب

هفتم: پیشروی در سرزمین خراسان

هفتم: پیشروی در سرزمین خراسان

احنف بن قیس به امیرالمؤمنین پیشنهاد تعقیب یزدگرد در سرزمین خراسان را داد و او را سرچشمه‌ی نابسامانی‌های آن نواحی دانست. عمرسپیشنهاد او را پذیرفت و سپاه عظیمی به سرکردگی احنف به آن سامان اعزام نمود.

احنف شهر هرات را فتح کرد و صحار بن فلان عبدی را بر آن گماشت و سپس آهنگ مرو شاهجان نمود که یزدگرد در آن بسر می‌برد و بخشی از سپاه خود را به سرکردگی مطرف بن عبدالله به سوی نیشابور فرستاد، وحارث بن حسان را نیز به‌ سرخس گسیل داد، یزدگرد با نزدیک‌شدن سپاه اسلام به شاهجان آن‌جا را ترک کرد و به شهر مرو الرود پناه برد، احنف شاهجان را فتح کرد و در آن‌جا اقامت گزید، یزگرد بعد از اینکه‌ به‌ مروالرود رسید به‌ خاقان پادشاه ترک‌ها و پادشاه صغد و پادشاه چین نوشت که‌ او را یاری رسانند، احنف نیز حارثه‌ بن نعمان را بر شاهجان گماشت و خود به تعقیب یزدگرد پرداخت.

گفتنی است که‌ مردمانی از اهل کوفه‌ به‌ همراه چهار فرمانده‌ به‌ کمک احنف آمدند، هنگامی که‌ این خبر به‌ دست یزدگرد رسید راهی بلخ شد و در بلخ باهم برخورد کردند و احنف آن‌ها را شکست داد، یزدگرد ناچار از نهر عبور نمود و بدین صورت سرزمین خراسان کاملاً در دست احنف افتاد. ایشان در هر شهری امیری تعیین کرد و نتیجه‌ی کار را به امیرالمؤمنین انعکاس داد و از ایشان جهت پیشروی به آن سوی مرزهای خراسان به سمت ما وراء النهر اجازه خواست ولی امیرالمؤمنین موافقت نکرد.

وقتی فرستادگان یزدگرد پیش خاقان و غوزک رسیدند وسیله‌ی کمک فراهم نشد تا فراری از نهر گذشت و سوی آن‌ها رفت و آماده‌ شدند و خاقان به‌ او کمک کرد که‌ شاهان کمک شاهان را تکلیف خویش می‌دانند. خاقان با سپاه ترکان روان شد تا اینکه‌ به‌ بلخ رسیدند و در مروالروذ مقابل احنف موضع گرفتند، احنف به‌ همراه لشکریان اهل بصره‌ و اهل کوفه‌ که‌ متشکل از بیست هزار مجاهد بودند، برای مقابله‌ با آن‌ها بیرون رفت.

گفتنی است که‌ احنف جهت کسب اطلاعات بیرون رفته‌ بود که‌ ناگهان با صدایی روبرو شد که‌ به‌ دیگری می‌گفت: اگر امیر خردمندی وجود داشته باشد، جلو این کوه می‌ایستد و آن را پشت سرش قرار می‌دهد در این صورت این رودخانه هم به عنوان خندقی اطرافش را محافظت می‌کند و دشمن فقط از یک طرف می‌تواند حمله کند.

احنف بازگشت و این رأی را پسندیده‌ بود. شبی تاریک بود و چون صبح شد کسان را فراهم آورد و گفت: گرچه تعداد شما در مقابل دشمن اندک و ساز و برگ شما ناچیز است ولی ترس و هراس به خود راه ندهید و این آیه را تلاوت نمود:

﴿ كَم مِّن فِئَةٖ قَلِيلَةٍ غَلَبَتۡ فِئَةٗ كَثِيرَةَۢ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ مَعَ ٱلصَّٰبِرِينَ ٢٤٩ [البقرة:۲۴۹].

«... چه بسا گروه اندک که بر گروه افراد زیاد به دستور خدا پیروز شده است و خدا با صابران است».

ترکان روزها می‌جنگیدند و شب‌ها را در مکانی دور از چشم سپاه اسلام به استراحت می‌پرداختند. تا اینکه شبی احنف با تعدادی از یاران خود در جستجوی محل استراحت آنان برآمده و به‌ طرف خاقان رفت و آن‌جا ماند و چون صبح شد سواری از ترکان با طوق خویش بیرون آمد و طبل زد، آن‌گاه در جایی که‌ باید ایستاد و احنف بدو حمله‌ کرد و ضربتی در میان آن دو، رد و بدل شد و احنف ضربتی زد و او را کشت و چنین سرود:

إنّ على كُل رئیس حقا
أن یخضِبَ الصّعْدة أو تَنْدَقّا
إنّ لها شیخا بها مُلَقىّ
سَیفَ أبی حفص الذی تبقَّى

آنگاه احنف بجای ترک ایستاد و طوق او را گرفت، پس از آن یکی دیگر از ترکان آمد و چنان کرد که‌ ترک اولی کرده‌ بود و نزدیک احنف ایستاد که‌ بدو حمله‌ برد و او را از پای درآورد.

پس از آن ترک سوم آمد و مانند دو ترک دیگر رفتار کرد و دورتر از جای ترک دوم ایستاد و احنف بدو حمله‌ کرد و او را نیز به‌ قتل رساند.

آنگاه احنف سوی اردوگاه خویش برگشت و کس خبردار نشد و احنف برای جنگ آماده‌ شد.

رسم ترکان بر آن بود که‌ حمله‌ نمی‌کردند تا سه‌ تن از سواران ترک مانند این سه‌ تن به‌ نبردگاه آیند و طبل بزنند، پس از آن‌که‌ سومی می‌آمد حمله‌ می‌بردند.

در آن شب نیز ترکان پس از آمدن سوار سوم آمدند و سواران مقتول خویش را بدیدند و خاقان فال بد زد و گفت: این‌جا دیر بماندیم و این کسان در جایی کشته‌ شده‌اند که‌ در آن‌جا کس کشته‌ نشده‌، ما را در جنگ این قوم نیکی نباشد، باید رفت.

مسلمانان به‌ احنف گفتند: رأی تو درباره‌ی تعقیب ترکان چیست؟

گفت: به‌ جای خویش بمانید و با آن‌ها کار نداشته‌ باشید.

گفتنی است که‌ احنف در این رأی خود حق را اصابه‌ کرده‌ بود، زیرا پیامبر ج در مورد ترک‌ها فرمود:

«اتركوا الترك ما تركوكم» [۱۷۴۱].

«مادام ترک‌ها شما را کاری نداشتند، شما نیز آن‌ها را کاری نداشته‌ باشید».

﴿ وَرَدَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ بِغَيۡظِهِمۡ لَمۡ يَنَالُواْ خَيۡرٗاۚ وَكَفَى ٱللَّهُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱلۡقِتَالَۚ وَكَانَ ٱللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزٗا ٢٥ [الأحزاب: ۲۵].

«‏خداوند کافران را با دلی لبریز از خشم و غم بازگرداند، درحالی که به هیچ‌یک از نتائجی که درنظر داشتند نرسیده بودند. خداوند (در این میدان) مؤمنان را از جنگ بی‌نیاز ساخت، و خداوند نیرومند و چیره است». ‏

در نهایت کسری با معامله‌ای شکست‌خورده بازگشت و‌ نتوانست سودی را عاید خود گرداند و تمامی کسانی که‌ بدان‌ها دل بسته‌ بود، سر راه او را خالی کردند و از او دور گشتند و بر سر دو راهی ماند که‌ نمی‌دانست کدام را انتخاب نماید:

﴿ وَمَن يُضۡلِلِ ٱللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ سَبِيلٗا ٨٨ [النساء: ۸۸].

«هرکه را خدا گمراه کند، راهی برای او (به سوی هدایت) نخواهی یافت».

یزدگرد سرگردان و حیران ماند و نمی‌دانست که‌ چکار کند؟ و به‌ کجا پناه‌ ببرد؟ سپس نامه‌ای به‌ پادشاه چین نوشت و از او طلب یاری نمود، پادشاه چین از سفیر یزدگرد در مورد مسلمانان و اخلاق و عبادت و جنگ آنان پرسید. آن‌گاه به یزدگرد چنین نوشت: من می‌توانم سپاه عظیمی که یک سر آن نزد تو و یک سر آن در چین باشد به کمکت بفرستم ولی ملتی که تو با آن‌ها می‌جنگی اگر اراده بکنند کوه‌ها را از سر راه خود برخواهد داشت و اگر من هم به کمک تو بیایم دیری نخواهد گذشت که مرا نیز از سر راه خود بر‌خواهند داشت، پس بهتر است با آنان کنار بیایی و به صورت مسالمتآمیز در دیار خود بمانی.

یزد‌گرد که دستش از همه جا کوتاه شده بود، ناامیدانه همراه خانواده و همراهان خود به صورت مخفیانه از شهری به شهر دیگر منتقل می‌شد تا اینکه در زمان خلیفه‌ی سوم کشته شد [۱۷۴۲].

و هنگامی که احنف بن قیس خبر شکست ترکان و پیروزی مسلمانان و تسلط کامل آنان را بر دیار فارس به عمر بن خطابسنوشت، ایشان بر منبر رفت و نامهی احنف را قرائت نمود و این آیه را تلاوت کرد:

﴿ هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦ وَلَوۡ كَرِهَ ٱلۡمُشۡرِكُونَ ٣٣ [التوبة: ۳۳].

«اوست کسی که پیامبر خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا او را بر سایر ادیان پیروز گرداند اگرچه مشرکان نپسندند».

و افزود خدا را سپاس می‌گوییم که وعده‌اش را تحقق بخشید و گروه خود را پیروز گردانید. بدانید که خداوند مملکت آتش‌پرستان را نابود و جمع آنان را متفرق ساخت؛ و خداوند، سرزمین، اموال و فرزندان آن‌ها را به شما واگذار نمود تا ببینید شما چه رفتاری خواهید داشت. پس مواظب رفتارتان باشید و دستورات خدا را نادیده نگیرید وگرنه خداوند به جای شما ملت دیگری بر سر کار خواهد آورد، و افزود که‌ بیم دارم اگر خطری به‌ این امت رسد از جانب شما باشد [۱۷۴۳].

[۱۷۴۱] سنن ابوداود شماره (۴۳۰۴)، المعجم الکبیر، الطبرانی. شیخ آلبانی روایت ابوداود را حسن گفته، و روایت طبرانی را موضوع و ساختگی خوانده است. [۱۷۴۲] تاریخ الطبری (۵/۱۶۰). [۱۷۴۳] تاریخ الطبری (۵/۱۶۲، ۱۶۳).