گفتگوی خالد و ابوعبیدهب
خالد بن ولیدسکه فرماندار سابق شام بود خبر یافت که عمرساو را از کار برکنار و ابوعبیده را تعیین کرده است. بنابراین نزد ابوعبیده آمد و گفت: خدا تو را ببخشاید نامهی امیرالمؤمنین یا پیام عزل من و روی کار آوردن تو به دستت رسیده و به من اطلاع نمیدهی و همچنان پشت سر من نماز میگزاری درحالی که ما باید از تو فرمان ببریم؟ ابوعبیده گفت: خدا تو را ببخشاید من میخواستم که تو از زبان کسی دیگر مطلع شوی و از طرفی نمیخواستم قبل از به پایانرساندن جنگی که آغاز کردهای، خبرت کنم. میخواستم بعد از آن به اطلاعت برسانم و من شیفتهی قدرت دنیا نیستم و برای آن تلاش نمیکنم، چرا که دنیا و سلطنت آن رو به نابودی و زوال است و همهی ما برادران یکدیگر و اجراکنندگان دستورات خدا هستیم. پس انسان از اینکه برادرش فرماندهی او باشد ضرر نخواهد کرد. بلکه کسی که مسئولیتی به عهده میگیرد باید بداند که بیش از دیگران در معرض فتنه و آسیب قرار دارد، مگر کسی که خدا او را در پناه خویش محفوظ بدارد، به راستی که چنین افرادی اندکند. آنگاه نامهی امیرالمؤمنین را به خالد تحویل داد [۱۷۷۱].
[۱۷۷۱] تاریخ دمشق (۲/۱۲۶).