زندگانی مادر مومنان بانو عایشه رضی الله عنها

فهرست کتاب

حضرت علی س، فرموده‌ی پیامبر صرا به‌ یاد حضرت طلحه و حضرت زبیر می‌آورد و بازگشتن آنها از میدان جنگ و شهادت زبیر

حضرت علی س، فرموده‌ی پیامبر صرا به‌ یاد حضرت طلحه و حضرت زبیر می‌آورد و بازگشتن آنها از میدان جنگ و شهادت زبیر

حضرت علی سحضرت طلحه و حضرت زبیربرا صدا کرده، هر دو بزرگ در حالی که بر اسب‌ها سوار بودند، در جایی به هم رسیدند و با هم ملاقات کردند. آه چه منظره غم‌انگیزی که قهرمانان بدر واحد اکنون با همدیگر دست به گریبان هستند! حضرت علی سآنها را به یاد یکی از پیش‌گویی‌های رسول اکرم صانداخت. ناگهان هر دو بزرگ خواب فراموش شده را به یاد آوردند [۳۵۱]. حضرت زبیر ساسب را به سرعت راند و از میدان بیرون شده و به طرف مدینه راه افتاد، یک سبائی بنام ابن جرموز او را دید و در تعقیب او حرکت کرد چون به دشتی رسید. در هنگامی که حضرت زبیر سمشغول نماز خواندن بود چنان شمشیری به او زد که سرش از تن جدا شد. او سر و شمشیرش را برداشته و پیش حضرت علی سآمد. حضرت علی سفرمود: این همان شمشیری است که چندین بار از چهره آنحضرت ابر مشکلات را دور کرده است [۳۵۲].

حضرت طلحه سنیز عزم برگشتن کرد، اما چون چشم مروان اموی به او افتاد که‌ فکر می‌کرد زنده بودن طلحه‌ صخره سنگی در راه خاندان اموی خواهد بود، یک تیر زهردار را بیرون کرد و چنان زد که به زانویش فرو رفت و آخر هم به همین حالت جان به جان آفرین تسلیم کرد. کعب بن سور مصحف حضرت عایشه لرا گرفت و میان دو صف آمد و کسان را به‌ خدای قسم می‌داد که‌ خونهای خویش را حفظ کنند، زره‌اش را به‌ او دادند که‌ زیر پا افکند، سپرش را پیش آوردند که‌ پس زد تیر بارانش کردند که‌ جان داد و جماعت به‌ تیراندازان مهلت ندادند و حمله‌ بردند و جنگ آغاز شد.

این جنگ در نیمه‌ی روز با عایشه‌ مواجه‌ شد و مردم به‌ جان هم ریختند و بصری‌ها اهل کوفه‌ را شکست دادند و فرمان در دست عایشه‌ باقی نمانده‌ بود و برادر جان برادر را می‌گرفت و دست و پای همدیگر را قطع می‌کردند و از سر و سینه پرهیز می‌نمودند، چون منظورشان نگاه داشتن این جنگ غیر منتظره بود هر جا دست و پاهای قطع شده جمع بود و کسی نمی‌دانست که‌ از آن چه‌ کسی می‌باشد.

سبائی‌ها می‌خواستند که اگرحضرت عایشه لبدستشان بیفتد به او بی‌نهایت تحقیر و بی‌احترامی بکنند.

بعد از حضرت طلحه و حضرت زبیرب، اهل کوفه به‌ طرف کجاوه‌ حضرت عایشه‌ رفتند که‌ اکثرشان از ضبه‌ و ازد بودند. عضرت عایشه‌ بر افراد طرف چپ خود گفت: شما کی هستید؟ گفتند: صبره بن شیمان بنوک ازدی هستیم. گفت: ای آل غسان! امروز قهرمانی خود را نشان دهید که‌ آوازه‌ی آن‌را شنیده‌ایم. سپس گفت: چه‌ کسی در طرف راست من است؟ گفتند: بکر بن وائل. و برای دسته‌ی جلو خود سؤال نمود که‌ شما چه‌ کسی هستید؟ گفتند: بنوناجیه‌ هستیم. سپس بنوضبه‌ پیرامون او گرد آمدند و بنو ازد این شعار را سر می‌دادند.

یا امنا خیر امٍ نعلم
اما ترین كم شجاع یكلم
وتختلی هامته والـمعصم

«ای مادر! بهترین مادری که می‌دانیم، شما نمی‌بینی که چقدر قهرمان زخمی می‌شود، و سر و دست آنها قطع می‌گردد؟».

[۳۵۱] البدایة والنهایة ۷/۲۴۱. [۳۵۲] تاریخ الطبری ۳/۵۶