فصل نهم عایشه در زمان حضرت معاویه ب
مدت خلافت حضرت علی سفقط چهار سال بود، بعد از او امیر معاویه سبر تخت حکومت نشست و تقریباً بیست سال فرمانروای دنیای اسلام بود؛ گفتنی است که دوسال قبل از پایان یافتن حکومت امیر معاویه سحضرت عایشه لوفات کرد. طبق این حساب او هیجده سال از زندگیاش را در دوران حکومت امیر معاویه سسپری کرد که در تمام این مدت حضرت عایشه لبه جز در برخی اوقات، با سکوتی مطلق و آرام زندگانی را بسر میبرد.
باری امیر معاویه سبه مدینه منوره آمد و برای ملاقات با حضرت عایشه پیش او رفت. حضرت عایشه لفرمود: تو بدون اینکه احساس خطر بکنی به خانه من آمدهای، ممکن بود من کسی را میگفتم مخفیانه در جائی بایستد و همانطور که تو میآمدی سرت را قطع میکرد. امیر معاویه سگفت: اینجا خانهای امن است. شما نمیتوانی در اینجا چنین بکنی! زیرا آنحضرت صفرمودند: ایمان زنجیر قتل ناگهانی میباشد. بعد جویا شد که آیا رفتار من با شما خوب است؟ گفت: خوب است. امیر معاویه فرمود: مسأله آنها (بنی هاشم) را کنار بگزار تا اینکه به خدمت خداوند ﻷمیرسیم که خدا خودش میداند [۳۷۱].
حجربن عدی سیک صحابی و از طرفداران بزرگ حضرت علی سبود و در کوفه سرگروه فرقه علوی بود؛ فرماندار کوفه طبق شهادت و گواهی چند نفر، همه آن اشخاص را دستگیر کرد و به دمشق فرستاد، حجر در اصل یمنی و از خاندان کنده بود، کوفه نیز مرکز قبایل بزرگ عرب بود و از قبیله کنده نیز اینجا موجود بود، اما کسی برای حفاظت حجر دست از پا تکان نداد با اینکه در آن وقت حجر در میان صحابه قدرت بزرگی داشت، به همین خاطر تمام مملکت اسلامی از شنیدن این ماجرا ناراحت شدند تا آنجا که رؤسای قبایل در حق او سفارش کردند، اما پذیرفته نشد.
وقتی این خبر به مدینه رسید، حضرت عایشه لاز طرف خود قاصدی (عبدالرحمن بن حارث بن هشام) را جهت سفارش برای حجر فرستاد، اما افسوس که قاصد هنوز نرسیده بود که کار حجر تمام شده بود.
در این هنگام وقتی امیر معاویه سبرای ملاقات با حضرت عایشه لآمد، اولین گفتگوئی که حضرت عایشه لبا او در میان گذاشت این بود که ای معاویه! در مورد حجر تحمل تو کجا بود؟ با کشتن حجر از خدا نترسیدی؟ امیر معاویه سجواب داد در این مورد من تقصیری ندارم، تقصیر از کسانی است که گواهی دادند [۳۷۲].
در روایت دیگری آمده است که امیر معاویه سگفت: یا ام المؤمنین! هیچ صاحب رأی و نظری پیش من نبود که راه حق را در مورد او به من نشان بدهد [۳۷۳].
مسروق تابعی روایت میکند که حضرت عایشه لفرمودند: به خداقسم اگر معاویه میدانست در کوفه افرادی باجرأت باقی است، هیچ وقت حجر را در جلو و پیش آنها دستگیر نمیکرد و او را در شام به قتل نمیرساند، اما این کبد خورنده خوب دانسته است که دیگر مردم رفتهاند به خدا قسم کوفه مسکن رؤسای شجاع و باجرأت اعراب بوده است.
لبید درست گفته است که:
ذهب الذین یعاش في اكنانهم
وبقیت في خلف كجلد الاجرب
یـتـأکـلون مغـالـة ومـلاذة
ویعاب قائلهم وان لم یشغب
[۳۷۴]
«رفتهاند آن مردانی که در کنار سایه آنها زندگی کرده میشد، اکنون در میان با زماندگانی ماندهام که چون پوست شتر خارشی هستند.
نه به کسی فایدهای میرسانند و نه از آنها امید خوبی است و کسی که با آنها سخن بگوید، مورد ایراد واقع میشود».
[۳۷۱] مسند امام احمد ۴/۹۲. [۳۷۲] تاریخ الطبری ۳/۲۳۲ و السیرة الحلبیة ۳/۱۶۳. [۳۷۳] تاریخ الطبری ۳/۲۲۰ [۳۷۴] الاستیعاب- ابن عبدالبر ۱/۳۳۲، دیوان لبید ۱۵۶- ۱۵۷.