محبت با همسر
آنحضرت صبه حضرت عایشه لبینهایت محبت میفرمود و همهی صحابه شمحبت رسولالله صرا نسبت به عایشه لخوب میدانستند. بنابر این، اگر کسی میخواست به رسول الله صهدیهای بدهد، هدیهاش را به تأخیر میانداخت تا روزی که نوبت عایشه لفرا رسد. و آن روز که رسول الله صبه خانۀ عایشه لمیرفت، هدایا فرستاده میشدند [۱۲۴]. و ازواج مطهرات هم کاملاً به این امر آگاه بودند، لذا همان غیرتی که میان همهی زنان وجود دارد، میان همسران پیامبر صنیز پرده برداشت، آری همه جمع شدند و حضرت فاطمه را آماده برای این کار کردند، او پپام ازواج را گرفته و خدمت آنحضرت صعرض کرد و گفت: گفت: همسرانت تو را سوگند میدهند که در مورد دختر ابوبکر س، عدالت را رعایت کنی. ایشان فرمود:
«یا بُنَیةُ أَلا تُحِبِّینَ مَا أُحِبُّ؟». «دخترم! مگر کسی را که من دوست دارم تو دوست نداری»؟
فاطمه لجواب داد: بلی. سپس، نزد آنها برگشت و پاسخ پیامبر صرا به اطلاع آنها رساند. آنها از او خواستند که دوباره برود، ولی او نپذیرفت.
آخر حضرت ام سلمه را به میان آوردند او زنی بسیار فهمیده و متین بود که با نهایت متانت و فهمیدگی و به موقع و در فرصت مناسب درخواستش را عرض کرد؛ آنحضرت فرمود:
«لا تُؤْذِینِی فِی عَائِشَةَ، فَإِنَّ الْوَحْی لَمْ یأْتِنِی وَأَنَا فِی ثَوْبِ امْرَأَةٍ إِلاَّ عَائِشَةَ». «در بارهی عایشه مرا اذیت نکنید زیرا هرگز وحی، در بستر هیچکدام از همسرانم بر من نازل نشده است مگر در بستر عایشه» [۱۲۵].
یکبار گردن بندی به دست آنحضرت صرسید، آنحضرت فرمودند:
«لأدفعنها الی احب اهلی الی». «من این را به کسی میدهم که در دنیا او را از همه بیشتر دوست دارم».
همه گفتند: این به دست دختر ابوقحافه (عایشه) خواهد رسید، اما محبت خالصانه و پاک آنحضرت صهرگز در قالب لباسهای رنگین و زیور آلات طلائی ظاهر نگشت، بنابراین آنحضرت صگردن بند را به نوه کوچکش امامه دختر زینب بخشید [۱۲۶].
حضرت عمرو بن عاص سوقتی از غزوه ذات السلاسل برگشتند، پرسید: یا رسول الله! شما در دنیا چه کسی را بیشتر از همه دوست دارید؟ فرمود: عایشه را، عرض کرد: درباره مردان پرسیدم فرمود: پدر عایشه را [۱۲۷].
روزی حضرت عمر سحضرت حفصه لرا تفهیم کرد که به اعمال عایشه مپیچ که او محبوب آنحضرت صمیباشد [۱۲۸]. یکبار در سفری شتر حضرت عایشه که خود بر آن سوار بود، فرار کرد و عایشه را برداشت و به طرفی دوید، آنحضرت صچنان بیقرار شد که بیاختیار از زبان مبارکش بیرون آمد: «واعروساه »وای عروسم [۱۲۹].
یکمرتبه آنحضرت صبه منزل عایشه لتشریف بردند که حضرت عایشه لدرد سر داشت و مینالید، آنحضرت صفرمود: بلکه این من هستم که باید برای درد سر بنالم، چون براستی که سرم درد میکند و آن زمان بیماری آنحضرت صشروع شد و همین بیماری مرض الموت آنحضرت گردید [۱۳۰].
در مرض الموت بار بار میپرسیدند: امروز چه روزی است و فردا کجا خواهم بود؟ همسرانش فهمیدند که منتظر نوبت عایشه میباشد؛ لذا به او اجازه دادند که جای بماند که او دوست دارد، پس آنحضرت صبه حجره عایشه رفت و تا دم وفات آنجا ماند، عایشه لمیگوید:
پیامبر صدر روزی وفات فرمود که در آن روز نوبت تشریف آوردن ایشان به منزل من بود، پس در حالی که سرش را روی زانوی من گذاشته بود، وفات نمود [۱۳۱].
آنحضرت صمیفرمود: «اللهم هذه قسمتی فیما املك، فلا تلمنی فیما تملك ولا املك» [۱۳۲]. «بار خدایا! آنچه برایم ممکن است (یعنی در زندگی با ازواج و اعطای مخارج) در این عدل خواهم نمود. اما آنچه از وسع امکان خارج است (یعنی محبت عایشه) در آن مرا ببخش».
[۱۲۴] صحیح بخاری، کتاب الهبة ش۲۵۸۱، صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة، ش۲۴۴۱ و سنن ترمذی، کتاب المناقب ش۳۸۷۹. [۱۲۵] صحیح بخاری، کتاب المناقب ش۳۷۷۵، سنن نسائی، کتاب عشرة النساء، ش ۳۹۵۰، سنن الترمذی، کتاب المناقب ۳۸۷۹ [۱۲۶] مسند امام احمد۶/۱۰۱ ش۲۴۷۴۸ و ۶/۲۶۱ ش۲۶۲۹۲ [۱۲۷] صحیح بخاری، کتاب المناقب ش۳۶۶۲ و کتاب المغازی ش۴۳۵۸ و صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابة ش ۲۳۸۴و سنن الترمذی، کتاب المناقب ش۳۸۸۵. [۱۲۸] صحیح بخاری، کتاب النکاح، باب حب الرجل بعض نسائهش ۵۲۱۸، صحیح مسلم، کتاب الطلاق ش۱۴۷۹، ترمذی، کتاب تفسیر القرآن ش۳۳۱۸ [۱۲۹] مسند امام احمد ۶/۲۴۸ و ۲۶۱۵۵ [۱۳۰] صحیح بخاری، کتاب المرضی ش۵۶۶۶، صحیح ابن حبان، باب مرض النبی ص۱۴/۵۵۱ ش۶۵۸۶، سنن دارمی، باب وفاة النبی صش۸۰. [۱۳۱] صحیح بخاری، کتاب المغازی ش۴۴۵۰ [۱۳۲] سنن ترمذی، کتاب النکاح، ش۱۱۴۰، سنن ابوداود، کتاب النکاح ش۲۱۳۴، سنن ابن ماجه، کتاب النکاح ش۱۹۷۱، سنن نسائی، کتاب عشرة النساء ش۳۹۴۳، سنن دارمی، کتاب النکاح ش۲۲۰۷.