دفاع از حقوق زنان
امالمؤمنین لبه عنوان رهبر مدافعین از حقوق زنان قرار گرفته بود، او هرگز اجازه نمیداد طوری در مورد زنان حرف زده شود که به کرامت و جایگاه آنان ضربه وارد نماید و هنگامی که این حرف را شنید که عبور سگ، خر و زن از جلو نماز گذار باعث قطع نماز میشود، گفت: بنابر این، زن حیوان بسیار بدی میباشد! شما زنان را (در عبور از جلوی نمازگزار) با سگ و الاغ برابر میدانید. در حالی که من بالای تخت دراز کشیده بودم، رسول خدا صآمد و مقابل تخت، به نماز ایستاد [۷۹۳]. و در روایتی دیگر چنین آمده:
در حالی که پاهای من در جهت قبله واقع بود، آنحضرت صمشغول خواندن نماز بودند، پس وقتی که به سجده میرفت با دست به پاهایم میزد و من پاهایم را جمع میکردم، سپس سجده میبرد [۷۹۴].
در این مسأله ردی صریح بر فقهایی وجود دارد که معتقد هستند وضو با دست زدن به زن، باطل میگردد. حضرت عایشه لبسیار آشفته گردید آنگاه که شنید: ابوهریره سمیگوید: رسول الله ص فرموده است: «الشؤم فی ثلاثة: في الـمرأة والدابة والدار» «بدیمنی در سه چیز وجود دارد: اسب و زن و خانه». حضرت عایشه گفت: این صحیح نیست، ابوهریره نصف سخن را شنیده و نصف دیگر را نشنیده است، سوگند به کسی که قرآن را بر ابوالقاسم نازل فرمود، پیامبر صهرگز چنین نگفت، بلکه میفرمود: در دوران جاهلیت این سه چیز را از نشانههای بدیمنی تلقی میکردند [۷۹۵].
فروع و شاخههایی فقهی وجود دارند که آراء و نظریات علما در مورد آن متفاوت میباشد، اما عایشه لجانبی را اختیار نموده که برای زنان از آسانی بیشتری برخوردار است، زیرا او از مردان بیشتر به این نیازها آگاهی داشت، سپس آراء و نظریات منتخب خود از قرآن و سنت را بیان میداشت.
فقها نیز بیشتر آراء و نظریههای او را ترجیح دادهاند و در اغلب شهرهای اسلامی قابل اعتماد قرار گرفته و بدان فتوی داده میشود؛ اینک نمونههایی از آن فتواها:
۱- حضرت ابن عمر بفتوا میداد که زن هنگام غسل، باید گیسوهایش را باز کند و بشوید. وقتی حضرت عایشه لاین را شنید، فرمود: از ابن عمر تعجب میکنم که به زنان دستور میدهد تا گیسوهایشان را باز کنند، ایشان چرا به زنها نگفته است که گیسوهای خود را کوتاه کنند؟! من جلوی رسول اکرم صخودم را میشستم بدون اینکه موهایم را باز کرده باشم [۷۹۶].
۲- تراشیدن و یا کوتاه کردن سر از واجب و فرایض حج و عمره میباشد، اما زنان وظیفه دارند چقدر از موی سرشان را بتراشند؟ ابن زبیر بفتوی داده بود که اندازهی چهار انگشت از سرشان را باید بتراشند. وقتی عایشه از آن اطلاع یافت، فرمود: «آیا شما از ابن عمر تعجب نمیکنید که میگوید: باید زنان اندازهی یک چهارم از موی سرشان را بتراشند در حالی که کافی است، چند مویی را بکند؟» [۷۹۷].
۳- استفاده از خف برای محرم حرام میباشد، و اگر سرپایی نداشت، باید قسمت بالای خفهایش را قطع نماید و بعد بپوشد. ابن عمرببرای زنان محرم فتوی میداد که باید قسمت فوقانی خفهایشان را ببُرند، سپس صفیه دختر ابوعبید به او گفت که عایشه لمیگفت: پیامبر صبه زنان اجازه داد که در حال احرام از خف استفاده نمایند. ابن عمر سفتوی خود را کنار زد [۷۹۸].
۴- در حالت احرام استفاده از مسک حرام میباشد، بعضی از اصحاب چنین فهمیده بودند که بوی خوش در حال احرام ممنوع میباشد، وقتی عایشه از این برداشت اصحاب اطلاع یافت، فرمود: ما به همراه رسول خدا صبه مکه میرفتیم و هنگام احرام پیشانی خود را با مسک نوارپیچ میکردیم، پس وقتی یکی از ما عرق میکرد، آن مسک بر صورتش میریخت، پیامبر صکه آنرا میدید، چیزی نمیگفت و از آن نهی نمینمود [۷۹۹].
۵- از ابن عمربروایت شده که گفت: «زن در حال احرام نیازی به نقاب ندارد» [۸۰۰]. (گفتنی است که زنان و عرب به خاطر جلوگیری از گرمای شدید، نقاب میزدند)، اما برای زنان سخت بود که بتوانند از آن محافظت و مواظبت به عمل آورند، عایشه لگفت: «در حالی که ما احرامکنان در خدمت رسول خدا صبودیم، اسب سوارانی نیز به همراه ما حرکت میکردند، پس وقتی در مقابل ما قرار میگرفتند، نقاب را بر روی خود میگذاشتیم و وقتی رد میشدند، آنرا کنار میزدیم» [۸۰۱]. زنان در قرن اول به این فتوای عایشه عمل میکردند. فاطمه دختر منذر میگوید: «با اسماء دختر ابوبکر صدیق لدر حال احرام بودیم و صورت خود را با نقاب میبستیم» [۸۰۲].
۶- از عبدالله بن عمربروایت شده که گفت: مردی بلند و شد و گفت: ای رسول خدا! فرمان شما بر چیست که در حال احرام بپوشیم؟ پیامبر صفرمود: «لا یلْبَسُ الْقَمِیصَ، وَلا الْعِمَامَةَ، وَلا السَّرَاوِیلَ، وَلا الْبُرْنُسَ، وَلا ثَوْبًا مَسَّهُ الْوَرْسُ أَوِ الزَّعْفَرَانُ، فَإِنْ لَمْ یجِدِ النَّعْلَینِ فَلْیلْبَسِ الْخُفَّینِ، وَلْیقْطَعْهُمَا حَتَّى یكُونَا تَحْتَ الْكَعْبَینِ» [۸۰۳]«نباید پیراهن، عمامه، شلوار، عبا و همچنین لباسی که به عطر یا زعفران آغشته شده باشد، بپوشد. و اگر کفشی نیافت، موزه بپوشد و آنها را از زیر استخوان قوزک پا، قطع کند». بعضی اصحاب شبه این روایت استدلال نمودند و گفتند: پوشیدن لباس رنگ شده به زعفران برای زنان ممنوع میباشد، اما با توجهی عمیق به حدیث مشخص میگردد که خطاب روایت به مردان میباشد نه زنان؛ زیرا حدیث در پاسخ به سؤال مردی از آنحضرت صصادر شد. به همین خاطر میبینیم کهعایشه لدر حال احرام لباس رنگ شده را میپوشید، بلکه ایشان اشکالی نمیدید که اگر زنی خود را با زیور آلات میآراست و یا لباس سیاه و سرخرنگ را میپوشید و یا از خف استفاده مینمود [۸۰۴].
۷- علما در خصوص زکات زیورآلات طلا و نقره با هم اختلاف نظر یافتهاند، عبدالله بن مسعود سو جماعتی دیگر از علماء صحابه و تابعین به وجوب آن رأی دادهاند که مذهب حنفی نیز همین را انتخاب نموده است، اما ابن عمر، انس بن مالک و جابر بن عبدالله به عدم وجوب زکات آن رأی دادهاند و مالک، شافعی و احمد نیز همین رأی را برگزیدهاند، و برای همگان واضح و روشن است که زیورآلات اغلب با زنان ارتباط دارد، لذا رأی و نظر عایشه لدر این موضوع قابل اعتماد میباشد، اما نص صریح و یا عملی در خصوص این موضوع از او صادر نشده است، ولی از یک طرف امام مالک در موطأ از قاسم روایت کرده که عایشه لسرپرست دختران یتیم برادرش را بر عهده گرفته بود و آنان زیورآلاتی داشتند، اما عایشه زکات آن زیور آلات را پرداخت نمیکرد. [۸۰۵]
و از طرف دیگر امام ابوداود و دارقطنی از عبدالله بن شداد بن هاد روایت کردهاند که میگوید: به خدمت عایشه همسر پیامبر صرفتیم، گفت: پیامبر صبر من وارد شد و در دستانم النگوهای طلا را دید، گفت: ای عائشه! اینها چیست؟ گفتم: آن را درست کردهام تا بدان خود را برای شما مزین گردانم. فرمود: آیا زکات آنرا پرداخت میکنید؟ گفتم: نه، مگر اینکه خدا بخواهد. گفت: اگر زکات آنرا پرداخت نکنید همین برای دخول شما به آتش دوزخ کافی است [۸۰۶]. و محال است که عایشه بعد از شنیدن آن هشدار شدید از پرداخت زکات سرباز زده باشد، به همین خاطر امام دارقطنی در سنن خود از عایشه روایت کرده که گفته: «استفاده از زیورآلات اشکالی ندارد، اما مشروط به این شرط که زکات آن پرداخت بشود» [۸۰۷]. این بیانگر آن است که او به وجوب زکات در زیورآلات اعتقاد داشته است، اما اینکه از او روایت شده که از زیورآلات دختران یتیم برادرش زکات نداده، ممکن است به پرداخت زکات از مال کودکان اعتقاد نداشته باشد، همچنانکه بسیاری از صحابه و تابعین نیز همین نظریه را ابراز داشتهاند.
اما آنچه در موطأ امام مالک روایت شده مبنی بر آنکه عایشه از اموال یتیمانی که تحت نظر او بودند، زکات میداد، بر نظریهی فوق اشکال وارد میسازد، در پاسخ باید گفت که او به وجوب زکات در زیورآلات یتیم اعتقاد نداشته، بلکه آنرا از مستحبات دانسته است، زیرا زیورآلات کودکان به مالالتجاره تبدیل نشدهاند و کسی آنرا به میدان معامله نبرده تا با تجارت و خرید و فروش افزایش یابد، همچنانکه دختران نیز بدان نیاز داشتند، عایشه لمناسب نمیدید که قیمت زیور آلات آنان را با پرداخت زکات کاهش بدهد، و اما اموال یتیمانی که تحت مراقبت او بودند، آن اموال را به تاجرانی داده بود که هر روز افزایش پیدا میکردند، لذا پرداخت زکات آنرا مناسب میدید.
۸- اگر قاتل خواست دیه را به اولیای مقتول بدهد، باید تمامی اولیای دم را یکی پس از دیگری راضی نماید، عایشه لمیگوید: بر قاتل واجب است همهی اولیای دم را یکی پس از دیگری راضی گرداند اگر زن هم باشند [۸۰۸]. یعنی اگر یکی از اولیای دم زن باشد، باید او نیز راضی گردد و آن حکم تنها مخصوص مردان نمیباشد، زیرا میراث مخصوص مردان نیست.
۹- اسلام زنان را بزرگ داشته و بر خلاف عادت عرب جاهلی و بسیاری از ملتهایی که او را از حقوق ابتدایی محروم داشته بودند، با دادن میراث به آنها، از حقوقشان محافظت به عمل آورده است، در اسلام، قرآن خود بزرگترین قضایای مربوط به میراث را با توضیحات کامل، بیان داشته، اما در این زمینه قضایایی یافت میشوند که برای استنباط احکام شرعی آنان از قرآن و سنت، به تلاش و زحمت بسیاری نیاز دارند؛ عایشه لدر این میدان نقشی مهم و اساسی را ایفا نمود و در راستای اثبات حقوق زن مسلمان از هیچ تلاشی کوتاهی به عمل نیاورد.
و از جمله موارد تقسیم این مورد میباشد: و از جمله موارد تقسیم این مورد میباشد: اگر بعد از کسی دو دختر و یک پسر پسر و یک دختر دخترش بماند، بنا به نظریهی عایشه لیک سوم مال متروکه، سهمیه دو فرزند اوست، باقیمانده سهمیهی دو تا نوه او میباشد. اما عبدالله بن مسعود سمیگفت: حصه باقی فقط سهمیه نوهی پسر است و به نوهی دختر هیچ چیز نمیرسد [۸۰۹].
۱۰- زنان به خدمت رسول خدا صمیآمدند و راجع به مسایلی دقیق از آنحضرت صمیپرسیدند که توضیح آن برای زنان بسیار سخت به نظر میآمد و پیامبر صشرم میکرد از اینکه مسأله را با تمام جزئیات شرح دهد و این عایشه لبود که در بیان مسایل به او کمک مینمود و زن را به گوشهای میکشاند و مسأله را به او یاد میداد [۸۱۰]. عرب عادت داشتند که به دراز بودن دامن لباسهایشان افتخار میکردند و از روی تکبر لباسشان را بر زمین میکشاندند، پیامبر صاز آن نهی نمود و فرمود:
«مَنْ جَرَّ ثَوْبَهُ خُیلاءَ لَمْ ینْظُرِ اللَّهُ إِلَیهِ یوْمَ الْقِیامَةِ» [۸۱۱]«هرکس، از روی تکبر، لباسش را بر زمین بکشاند، خداوند، روز قیامت به او نگاه نخواهد کرد». عایشه پرسید: پس زنان دامنشان را چکار کنند؟ پیامبر صفرمود: یک وجب آنرا فروهشت میکند. عایشه گفت: با این حال پاهایشان ظاهر میگردد؟ پیامبر صفرمود: پس میتوانند نیم متر آنرا فروهشت کنند و حق بیشتر از آنرا ندارند [۸۱۲].
۱۱- دستور اسلام بر آن است که هنگام نکاح از دختران اجازه گرفته شود؛ نبی اکرم صفرمود:
«لا تُنْكَحُ الأَیمُ حَتَّى تُسْتَأْمَرَ، وَلا تُنْكَحُ الْبِكْرُ حَتَّى تُسْتَأْذَنَ» «زن بیوه بدون مشورت با او، و دختر باکره بدون اجازهاش، به نکاح داده نمیشوند»؛ اما دختران دوشیزه با توجه به شرم و حیای طبیعی و فطری نمیتوانند با زبان خود اظهار رضایت نمایند، بنابراین، حضرت عایشه لجویا شد که یا رسول الله! دوشیزه از خجالت نمیتواند چیزی بگوید. فرمود: «رِضَاهَا صَمْتُهَا» [۸۱۳]. «سکوتش، دلیل رضایت است».
۱۲- برخی از اولیا عادت بر آن دارند که دخترانش را بدون رضایت به نکاح درمیآورند، همین قضیه در عصر پیامبر صرخ میدهد، عایشه لمیگوید: در زمان نبی اکرم صیک صحابی دخترش را بدون اینکه از او بپرسد، به عقد کسی در آورده بود، دختر از بارگاه نبوی کمک خواست! رسول اکرم صپدرش را احضار کرد و از او خواست که نکاح را فسخ کند. دختر عرض کرد: یا رسول الله من الان این ازدواج را قبول میکنم، زیرا هدف من فقط این بود که حق ذاتی خواهران ما توضیح داده شود و به زنان یاداور نمایم که پدرانشان حق ندارند آنان را به زور به نکاح کسی درآورند [۸۱۴].
۱۳- اگر کسی همسرش را یک و یا دو طلاق بدهد، بنا به اجماع علما بر او واجب است که تا پایان عده مخارج او را پرداخت کند و مسکنی را برایش تهیه نماید، اما اگر او را سه طلاق بدهد، علما در وجوب پرداخت مخارج و تهیهی مسکن اختلاف نظر یافتهاند، بعضی به عدم وجوب آن رأی دادهاند و به این آیه استدلال نمودهاند که خداوند متعال میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِذَا طَلَّقۡتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحۡصُواْ ٱلۡعِدَّةَۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ رَبَّكُمۡۖ لَا تُخۡرِجُوهُنَّ مِنۢ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخۡرُجۡنَ إِلَّآ أَن يَأۡتِينَ بِفَٰحِشَةٖ مُّبَيِّنَةٖۚ وَتِلۡكَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ ٱللَّهِ فَقَدۡ ظَلَمَ نَفۡسَهُۥۚ لَا تَدۡرِي لَعَلَّ ٱللَّهَ يُحۡدِثُ بَعۡدَ ذَٰلِكَ أَمۡرٗا١﴾[الطلاق: ۱]. «ای پیغمبر! وقتی که خواستید زنان را طلاق دهید، آنان را در وقت فرا رسیدن عدّه (یعنی آغاز پاک شدن زن از عادت ماهیانهای که شوهرش در آن با او نزدیکی نکرده باشد) طلاق دهید، و حساب عدّه را نگاه دارید (و دقیقاً ملاحظه کنید که زن سه بار ایام پاکی خود از حیض را به پایان رساند، تا نژادها آمیزه یکدیگر نشود)، و از خدا که پروردگار شما است بترسید و پرهیزگاری کنید (و اوامر و نواهی او را به کار بندید، به ویژه در طلاق و نگهداری زمان عدّه). زنان را (بعد از طلاق، در مدّت عدّه) از خانههایشان بیرون نکنید، و زنان هم (تا پایان عدّه، از منازل شوهرانشان) بیرون نروند. مگر این که زنان کار زشت و پلشت آشکاری (همچون زنا و فحّاشی و ناسازگاری طاقت فرسا با شوهران یا اهل خانواده) انجام دهند (که ادامه حضور ایشان در منازل، باعث مشکلات بیشتر گردد). اینها قوانین و مقرّرات الهی است، و هرکس از قوانین و مقرّرات الهی پا فراتر نهد و تجاوز کند، به خویشتن ستم میکند. (چرا که خود را در معرض خشم خدا قرار میدهد و به سعادت خویش لطمه میزند). تو نمیدانی، چه بسا خداوند بعد از این حادثه، وضع تازهای پیش آورد (و ماندن زن در خانه زمینهساز پشیمانی شوهر و همسر و رجوع آنان به یکدیگر گردد، و ابرهای تیره و تار کینه و کدورت از آسمان زندگی ایشان به دور رود، و مهر و محبّت فضای سینهها را لبریز کند، و فرزندان از دامن عطوفت مادری بیبهره نمانند)».
یعنی حکمت از فرمان به بیرون نکردن زن مطلقهای که در حین گذراندن عده است از منزل شوهرش به منزلی دیگر، عبارت است از اینکه بعد از خاموش گشتن بغض و کینه، میان آنان صلح و آشتی برپا گردد، اما وقتی آنرا سه طلاق داد، دیگر جای امیدی برای صلح و آشتی باقی نمانده است، به همین خاطر سکونت او در منزل شوهر بدون معنی میباشد، پس متوجه این امر شدیم که مسأله متعلق به طلاق رجعی نه طلاق بائن است؛ اما این استدلال جای تأمل است، زیرا سکونت در منزل شوهر تا پایان دورهی عده به امید برپایی صلح میان آنان و دادن فرصتی کافی برای اعادهی صفا و صمیمیت میان آن دو، بعد از آرام گشتن اعصابشان و آگاهی از پیامدهای بد و زشت طلاق بر زندگانی آنان، تا شاید از منازعه و خصومت دست بردارند و محبت و آرامش به فضای خانواده برگردد، این به تنهایی علت و سبب کلی برای مسأله نمیباشد، بلکه حکمت و مصلحتهایی دیگر نیز وجود دارد، از جمله انتظار زن برای تبری رحم از وجود جنین که نمیتواند ازدواج نماید مگر اینکه عده را به پایان رسانده باشد و اطمینان بیابد که رحمش از وجود جنین خالی است، و بدون شک این انتظار به خاطر مرد است، بنابراین، فراهمسازی مخارج و مسکن زن نیز از وظایف شوهر میباشد؛ این همان چیزی است که عایشه را برای مخالفت با استدلال فاطمه دختر قیس برانگیخت که داستان خود را به عنوان دلیلی برای جایز بودن انتقال از خانهی شوهر ذکر میکرد، فرمود: برای فاطمه مناسب نیست که این واقعه خود را بیان میکند [۸۱۵]، و گفت: بدون شک رسول اکرم صدر دوران عده به او اجازه داد که از خانه شوهرش انتقال یابد. اما بسبب این بود که خانه شوهر او در جایی ناامن و ترسناک بود. و هنگامی که همین واقعه در عهد مروان بن حکم واقع گردید به مروان چنین نوشت: از خدا بترس و او را به خانهی خود بازگردان [۸۱۶].
۱۴- زنی که شوهرش فوت میکند باید چهارماه و ده شب انتظار بکشد و از خانه بیرون نرود، علما از این مسأله چنین استنباط کردند که اگر هنگام فوت شوهرش با او باشد، هرکجا که شوهرش فوت کرد، در آنجا میماند، اما اگر با شوهرش نبود، جایی میماند که خبر مرگ شوهرش را به او میرسانند و در آن حال برای او حرام است که به سفر برود، گفتنی است که اینها برای این استنباط خود به احادیثی استدلال نمودهاند که از بیرون رفتن زنی که شوهرش مرده جلوگیری مینماید که از خانه و شهر خود بیرون برود، و از جملهی آن احادیث: حدیث فریعه دختر مالک و خواهر ابوسعید خدری گفت: همسرم به دنبال بردههایش رفت که فرار کرده بودند، در میانه راه، بردهها او را به قتل رساندند و در حالی که من در خانهای دور از خانههای خویشانم بودم، خبر مرگ او را دریافتم، به خدمت پیامبر صآمدم و گفتم: ای رسول خدا! در حالی که در خانهای دور از خانههای خویشانم هستم و نه مخارج و نه مسکنی را دارا میباشم، خبر مرگ شوهرم را دریافتم، و اگر به خانهی برادرم و سایر خویشانم بروم، کمکهایی را به من روا میدارند. پیامبر صفرمود: میتوانید به آنجا منتقل شوید. پس وقتی به طرف مسجد و یا حجره بیرون رفتم، مرا خواست و گفت: تا پایان دوران عده، در خانهای بمان که در آن خبر مرگ شوهرت را دریافتهاید. فریعه میگوید: پس چهار ماه و ده شب در آنجا ماندم [۸۱۷].
آنان به حدیث فوق و امثال آن برای ممنوعیت بیرون رفتن از خانه استدلال مینمایند، اما باید عدم جواز انتقال به خانه اگر در بیرون از آن بود و همچنین عدم بازگشت به شهر اگر بیرون از آن باشد، را اثبات میکردند.
به همین خاطر امالمؤمنین عایشه لرا میبینیم که به استدلال فوق قناعت نمیکند و خواهرش امکلثوم را در دوران عده که شوهرش طلحه بن عبدالله کشته شده بود، به طرف مکه بیرون برد [۸۱۸]. و هنگامی که ایوب این داستان را تعریف میکرد، گفت: عایشه لامکلثوم را به شهر خود منتقل کرد [۸۱۹].
واقعیت این است که این عمل عایشه لپاسخی بسیار صحیح به حدیث فوق میباشد، زیرا اگر در پرتو وقایع تاریخی در آن بیاندیشیم، خواهیم دید که اگر عایشه لآن مسأله را توضیح نمیداد، زنان با مشکلات و سختیهای زیادی مواجه میگشتند.
۱۵- چنانکه برای همگان واضح است، طلاق از منظر خداوند ﻷمنفورترین مسألهی مباح و آخرین راهحل و چارهی انسان در زندگی خانوادگی میباشد، لذا لازم است که نسبت وقوع آنرا کاهش داد و چارچوب آنرا به آخرین حد ممکن رساند، و اگر کسی همسرش را میان ماندن و جدایی آزاد کرد، و زن هم شوهرش را انتخاب نمود، چه حکمی متوجه آنان میشود؟ بعضی از علماء صحابه گفتهاند: یک طلاق او واقع میگردد، اما وقتی عایشه لاز آن فتوی اطلاع یافت، به شدت آنرا رد نمود و گفت: آیا اینکه رسول خداص، چنین اختیاری را به ما داد و ما نیز او را برگزیدیم، طلاقی صورت گرفته است [۸۲۰]؟.
همچنانکه باور داشتن به وقوع طلاق دربرگیرندی هیچگونه اخلاقی نمیباشد، زیرا چنین عملی به وجود محبت، اخلاص و وفایی ضربه وارد میکند که زن را به انتخاب شوهرش وادار نموده است و همچنین باعث شکستن روحیهی قواریر میگردد و پاسخ نیکی به بدی است و ننگی عار بر جامعه میباشد، به همین خاطر میبینیم که جمهور فقها و محدثین، نظریهی عایشه لرا برگزیدهاند و بدان فتوی دادهاند.
۱۶- اگر کسی به طلاق زنش مجبور گردد و به قتل و شکنجه مورد تهدید واقع گردد، به نظر عایشه لچنین طلاقی صورت نمیگیرد، عایشه میگوید: طلاقی که در تنگنا صورت گرفته، طلاق خوانده نمیشود. [۸۲۱]غیر از امام ابوحنیفه سایر فقها و محدثین به همان قول عایشه لرأی دادهاند؛ و اگر در دین حنیف اسلامی چنین حکمی وجود نمیداشت، زنان پاکدامن و صاحب عزت و شرف هرگز نمیتوانستند خود را از دست پادشاهان و امرایی ستمگر و متکبر نجات بدهند.
۱۷- یکی از عادات و تقالید زشت جاهلی که بر گردن زنان سنگینی میکرد، مسألهی عدم تعیین تعداد طلاق و همچنین عدم تعیین مدت رجعت بعد از طلاق بود، مردهایی بودند که هراندازه دوست داشتند، زنانشان را طلاق میدادند و هرگاه میخواستند او را به نکاح خود درمیآوردند، در حالی که زن در دوران گذراندن عده میبود و صد بار یا بیشتر او را طلاق داده است، تا اینکه مردی به زنش گفت: به خدا سوگند نه شما را طلاق کامل میدهم تا بتوانید از من جدا شوید و نه شما را به نکاح خود بازمیگردانم، زن گفت: این یعنی چه؟ گفت: یعنی اینکه شما را طلاق میدهم و هربار قبل از پایان عده، شما را به نکاح خود بازمیگردانم. آن زن به خدمت عایشه شکایت کرد. عایشه مسأله را با پیامبر صمطرح نمود، پیامبر صساکت ماند تا اینکه چنین قرآن نازل گشت:
﴿ٱلطَّلَٰقُ مَرَّتَانِۖ فَإِمۡسَاكُۢ بِمَعۡرُوفٍ أَوۡ تَسۡرِيحُۢ بِإِحۡسَٰنٖ﴾[البقرة: ۲۲۹] «طلاق دو بار است (آن طلاقی که حق مراجعت در آن محفوظ است. بعد از دو مرتبه طلاق، یکی از دو کار را باید کرد:) نگاهداری (زن) به گونه شایسته (و عادلانه) یا رهاکردن (او) با نیکی».
عایشه گفت: از آن پس مردم، آنانکه طلاق داده بودند و آنان هم که طلاق نداده بودند، طلاق را از سرگرفتند [۸۲۲].
۱۸- مراسم حج از ابتدای ماه شروع میشود که بیشتر زنان با عذر شرعی مواجه هستند، اگر تا پایان عذر شرعی از انجام مناسک حج منع شوند، میادین حج و عمره به میدان قیامت تبدیل میشود و هزاران زن مجبور میشوند در انتظار قطع خون و رسیدن به طهارت بنشینند و یا اینکه مناسک را به ناقصی انجام دهند و به تبع آنان، خویشان و همراهانشان نیز مجبور میگردند که همراه آنان باقی بمانند، و هر کدام از این دو مورد حاوی مشکلات و سختیهایی برای زنان میباشد که نمیتوانند آنرا تحمل نمایند، اما عایشه لاین گره را گشاده و خود این مشکل را برطرف نموده است، نظر به اینکه آن موضوع را از پیامبر صمیپرسد، پیامبر صبه او میگوید: ای عائشه! غیر از طواف بیت میتوانید تمامی اعمال حج را انجام دهید، ولی طواف بیت را تا پایان عذر شرعی به تأخیر میاندازید [۸۲۳]. و اگر قبل از روز عید با عذر شرعی مواجه گشت، حکم طواف الوداع برای او ملغی میگردد، به همین خاطر هرگاه امالمؤمنین عایشه همراه زنانی به حج میرفت که به از مواجه شدن با عذر شرعی خوف داشتند، در روز عید آنان را به طواف الافاضه روانه میکرد، پس اگر بعد از آن به عذر شرعی میرسیدند، درنگ نمیکردند و بازمیگشتند [۸۲۴].
گفتنی است که زید، ابن عمر و عمر شدر این مسأله با عایشه لمخالفت کردند، اما به اثبات رسیده که زید و ابن عمرببه رأی عایشه تغییر رأی دادند، ولی حضرت عمر سبر رأی و نظر خود باقی ماند، تا آنجا که زنی را به خاطر وجود عذر شرعی در مکه نگه داشت [۸۲۵].
وقتی آن خبر به اطلاع عایشه لرسید، گفت: اگر طواف الافاضه برای آنان کافی نباشد و باید از چنین رأی و نظریهای تبعیت شود، بیش از شش هزار زن حائضه در منی باقی میماند که همهی آنان طواف الافاضه را انجام دادهاند @@@ [۸۲۶]. بداون شک رأی و نظریهی عایشه به حق نزدیکتر است و بیشتر شایستگی مقبولیت را دارد. حال سؤال ما این است که اگر عایشه لدر این مسائل همچون مرجعی قرار نمیگرفت، چه کسی در این مسایل موفقیت را به دست میآورد؟.
[۷۹۳] مسند طیالسی ۱/۲۰۵ ش ۱۴۵۸. [۷۹۴] سنن ابوداود المرأة ل- باب من قال ا تقطع الصلاة ش ۷۱۲. [۷۹۵] مسند امام احمد ۶/۱۵۰ ش ۲۵۲۰۹. [۷۹۶] صحیح مسلم- کتاب الطهارة- باب حکم ضفائر المغتسلة ش ۳۳۱. [۷۹۷] سنن ابوداود- باب ما یلبس المحرم ش ۱۸۲۳ [۷۹۸] سنن ابوداود- باب ما یلبس المحرم ش ۱۸۳۱ [۷۹۹] سنن ابوداود- باب ما یلبس المحرم ش ۱۸۳۰ [۸۰۰] سنن ابوداود- باب ما یلبس المحرم ش ۱۸۲۵/۱۸۲۶ [۸۰۱] سنن ابوداود- باب فی المحرمة تغطی وجهها ش ۱۸۳۳. [۸۰۲] موطأ امام مالک- باب تخمیر المحرم وجهه ش ۷۲۶. [۸۰۳] صحیح بخاری- باب ما لا یلبس المحرم من الثیاب ش ۱۵۴۲ و ۱۸۳۸. [۸۰۴] صحیح بخاری- ترجمة الباب – کتاب الحج. [۸۰۵] موطأ امام مالک- باب ما لا زکاة فیه من الحلی و التبر و العنبر ش ۵۸۶، سنن ترمذی- باب ما جاء فی زکاة الحلی ش ۶۳۶. [۸۰۶] سنن ابوداود- باب الکنز ما هو؟ وزکاة الحلی ش ۱۵۶۵، سنن دارقطنی- باب زکاة الحلی ۲/۱۰۵ و السنن الکبری- بیهقی۴/۱۳۹ ش ۷۳۳۹. [۸۰۷] سنن دارقطنی ۲/۱۰۷ ش ۵ باب ما ادی زکاة الحلی. [۸۰۸] سنن ابوداود- کتاب الدیات- باب عفو النساء ش ۴۵۳۸ و سنن نسائی- کتاب القسامة ش ۴۷۸۸ [۸۰۹] سنن دارمی- کتاب الفرائض ش ۲۸۹۳. [۸۱۰] عایشه لمیگوید: زنی از رسول الله صدربارة غسل حیض سؤال کرد. آنحضرت صفرمود: «نخست به وسیلة پارچهای تمیز و خوشبو خود را پاک کن». زن گفت: چگونه با پارچه خود را پاک کنم؟ رسول الله صبار دیگر فرمود: «خود را پاک کن». زن گفت: چگونه؟ آنحضرت صفرمود: «سبحان الله! خود را پاک کن». عایشه لمیفرماید: (من که منظور رسول الله ص را درک کردم، بلافاصله) آن زن را بسوی خود کشیدم و به او فهماندم و توضیح دادم که چگونه با پارچهای تمیز، جای خون را پاک کند. (صحیح بخاری- کتاب الحیض ش ۳۱۵ و کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة ش ۷۳۵۷ و سنن نسائی- کتاب الغسل و التیمم ش ۴۲۷). [۸۱۱] صحیح بخاری- کتاب المناقب ش ۳۶۶۵ و کتاب اللباس ش ۵۷۸۳ و ۵۷۸۴ و صحیح مسلم- باب تحریم جر الثوب خیلاء ش ۲۰۸۵. [۸۱۲] سنن ترمذی- باب ما جاء فی جر ذیول النساء ش ۱۷۳۱، موارد الظمآن ۱/۳۵۰، سنن دارمی- باب ذیول النساء ش ۲۶۴۴، سنن ابو داود- باب فی قدر الذیل ش ۴۱۱۷، السنن الکبری- نسائی ۵/۴۹۴ ش ۹۷۳۷، ۹۷۳۸ و ۹۷۳۹، سنن ابن ماجه- باب ذیل المرأة لکم یکون ش ۳۵۸۰ و مسند احمد۶/۱۲۳ ش ۲۴۹۶۲ و ۶/۲۹۳ ش ۲۶۵۵۴. [۸۱۳] صحیح بخاری، کتاب النکاح ش۵۱۳۷ و کتاب الاکراه ش۶۹۴۱، صحیح مسلم، کتاب النکاح ش۱۴۲۰ و نسائی، کتاب النکاح ش۳۲۶۶. [۸۱۴] سنن نسائی- باب البکر یزوجها ابوها و هی کارهة ش۳۲۶۹ و در السنن الکبری ۳/۲۸۴ ش ۵۳۹۰، سنن ابن ماجه ش ۱۸۷۴ و مسند احمد ۶/۱۳۶ ش ۲۵۰۸۷. [۸۱۵] صحیح بخاری- کتاب الطلاق ش ۵۳۲۶، سنن ابوداود- کتاب الطلاق ش ۲۲۹۲، سنن ابن ماجه- کتاب الطلاق ۲۰۳۲ و صحیح مسلم- کتاب الطلاق ش ۱۴۸۱. [۸۱۶] صحیح بخاری- کتاب الطلاق ش ۵۳۲۲. [۸۱۷] المستدرک- حاکم ۲/۲۲۶ ش ۲۸۳۳، السنن الکبر- بیهقی- باب سکن المتوفی عنها زوجها ۷//۴۳۴ ش۱۵۲۷۴، السنن الکبری- نسائی ۳/۳۹۳ ش ۵۷۲۲ و المصنف- ابن ابی شیبة ۴/۱۵۵. [۸۱۸] المصنف- عبدالرزاق ۷/۲۹ ش ۱۲۰۵۴، شرح معانی الآثار- طحاوی ۳/۸۱، التمهید- ابن عبدالبر۲/۳۲ و الطبقات الکبری- ابن سعد ۸/۴۶۲. [۸۱۹] الطبقات الکبری- ابن سعد۸/۴۶۲. [۸۲۰] سنن ترمذی- کتاب الطلاق و اللعان ش ۱۱۷۹ و صحیح بخاری- کتاب الطلاق ش ۵۲۶۲. [۸۲۱] سنن ابن ماجه- کتاب الطلاق ش۲۰۴۶، مستدرک حاکم ۲/۲۱۶ ش ۲۸۰۲ و ۲۸۰۳، السنن الکبری- بیهقی ۷/۳۵۷ ش ۱۴۸۷۴ و سنن دارقطنی ۴/۳۶. [۸۲۲] سنن ترمذی- کتاب الطلاق و اللعان ش ۱۱۹۲، مستدرک حاکم۲/۳۰۷ ش ۳۱۰۶ و موطأ امام مالک۲/۵۸۸ ش ۱۲۲۲ و السنن الکبری- بیهقی ۷/۴۴۴ ش ۱۵۳۳۷. [۸۲۳] صحیح بخاری- کتاب الحج به شمارههای ۱۵۵۶، ۱۶۳۸، ۱۶۵۰، ۱۷۸۶، صحیح مسلم- کتاب الحج ش۱۲۱۱، موطأ امام مالک- کتاب الحج ش ۹۴۱ و سنن دارمی- کتاب المناسک ش ۱۸۴۶. [۸۲۴] موطأ امام مالک- کتاب الحج ش ۹۴۴. [۸۲۵] شرح الزرقانی علی الوطأ ۲/۵۰۲. [۸۲۶] شرح الزرقانی علی الوطأ- باب إفاضة الحائض.