زندگانی مادر مومنان بانو عایشه رضی الله عنها

فهرست کتاب

رقت قلب و خشیت الهی

رقت قلب و خشیت الهی

بسیار خداترس و نرم دل (رقیق القلب) بود، خیلی زود به گریه می‌افتاد، درحجه الوداع وقتی که به علت مشکلات خاص زنانه از ادای بعضی از فرائض حج معذور شد، بی‌اختیار شروع به گریه نمود. آنحضرت صایشان را دلداری می‌داد و به‌ برادرش عبدالرحمن دستور داد تا او را به‌ تنعیم ببرد که‌ برای عمره‌ احرام ببستد، پس آرام شد [۴۳۸].

باری در مورد دجال فکر می‌کرد، چنان متأثر شد که به گریه افتاد، پس وقتی پیامبر صاو را با آن حالت مشاهده‌ نمود، پرسید: چرا گریه‌ می‌کنید؟ گفت: ای رسول خدا! از دجال یاد نمود [۴۳۹].

در بستر مرگ از بعضی اشتباهات اجتهادی چنان احساس ندامت می‌کرد که می‌گفت: ای کاش که من به‌ وجود نیامده‌ بودم و همچون درختی نامتحرک می‌بودم که‌ تنها تسبیحات می‌کردم و وظایف خود را انجام می‌دادم [۴۴۰].

باری قسم خورد که‌ با ابن زبیر حرف نزند، اما به خاطر اصرار مردم مجبور به شکستن قسم خود شد و به کفاره آن قسم، چهل غلام را آزاد نمود، باز هم چنان اثر عمیقی در قلبش گذاشته بود که هر وقت به یاد آن می‌افتاد چنان گریه می‌کرد که گونه‌هایش تر می‌شد [۴۴۱].

در واقعه افک خواندید که وقتی از تهمت زدن منافقین باخبر شد شروع به گریه نمود، والدینش او را هزاران بار دلداری دادند، اما اشکهای او همچنان جاری بود و خشک نمی‌شد تا آنجا که‌ والدینش احساس کردند گریه‌ جگرش را پاره‌ می‌کند [۴۴۲].

اینک عایشه‌ داستان زنی مسکین را برای ما بازگو می‌نماید که‌ دو کودک به‌ همراهش بوده‌: باری زنی فقیر به خانه‌ام آمد که‌ دو کودک به‌ همراه داشت، پس دستور داد که‌ سه‌دانه‌ خرما را برایش آوردند، زن فقیر به هر بچه یک دانه خرما داد و یکی را خودش به دهان گرفت، بچه‌ها خرماهای خود را خوردند و باحسرت به طرف مادرشان نگاه می‌کردند، مادر خرما را از دهان خود بیرون آورد وآن‌را دو نصف کرده و به هر کدام یک نصفی داد و خودش نخورد. حضرت عایشه می‌گوید: این منظر اسفبار و محبت مادر را که‌ مشاهده کرده‌، متأثر شد و از چشمانش اشک سرازیر می‌شد،پیامبر صکه‌ او را چنین دید، قضیه‌ را جویا شد. عایشه‌ نیز داستان را برای او تعریف نمود [۴۴۳].

[۴۳۸] صحیح بخاری- کتاب الحج- باب عمرة التنعیم ش ۱۷۸۴ و کتاب الجهاد والسیر ش ۲۵۸۵. [۴۳۹] مسند امام احمد جلد ۶/ ۷۵ ش ۲۴۵۱۱، صحیح ابن حبان ۱۵/۲۳۵ ش ۶۸۲۲، موارد الظمآن- هیثمی ۱/۴۶۹ ش ۱۹۰۵و مجمع الزوائد ۷/۳۳۸. [۴۴۰] الطبقات الکبری- ابن سعد ۸/۷۴. [۴۴۱] صحیح بخاری- باب الهجرة و قول النبیص: لا یحل لرجل ان یهجر اخاه‌ فوق ثلاث. [۴۴۲] داستان افک. [۴۴۳] المستدرک- حاکم ۴/۱۹۶ ش ۷۳۴۹، مسند طیالسی ۱/۲۰۴ ش ۱۴۴۷.