نامهی عایشه به اهل کوفه
نامهای که حضرت عایشه لبرای افراد کوفه فرستاد به قرار ذیل بود:
« اما بعد من شما را به یاد کردن الله ﻷو اسلام فرا میخوانم. کتاب الهی و اجرای احکام آن را بر پا دارید، از خدا بترسید و همگی محکم به ریسمان الهی چنگ بزنید و همراهی کتاب را ترک نکنید، ما به بصره آمدیم و مردم را دعوت کردیم که به وسیلهی روان کردن حدود خدا کتاب وی را بهپا دارند، صلحای امت دعوت ما را قبول کردند و آنهایی که در آنها خوبی نبود با شمشیر به مقابله ما برخاستند و گفتند شما را به جایی میفرستیم که عثمان را فرستادیم، آنها بخاطر عناد ما را کافر قرار دادند و نسبت به ما حرفهای ناشایستهای گفتند و ما این آیهی قران را برای آنها خواندیم:
﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبٗا مِّنَ ٱلۡكِتَٰبِ يُدۡعَوۡنَ إِلَىٰ كِتَٰبِ ٱللَّهِ لِيَحۡكُمَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٞ مِّنۡهُمۡ وَهُم مُّعۡرِضُونَ٢٣﴾[آل عمران: ۲۳].
«آیا آگاهی از حال کسانی که بدیشان بهرهای از کتاب (آسمانی) داده شده است ؛ (هنگامی که) ایشان به سوی کتاب خدا (قرآن) دعوت میشوند تا در میانشان داوری کند (و حق را از باطل جدا سازد، ولی آنان دعوت را نمیپذیرند) سپس گروهی از ایشان سرپیچی میکنند، و حال آن که (همیشه چنین کسانی از حق و حقیقت) روی گردانند».
بعضی مردم اطاعت ما را قبول کردند و میانشان اختلاف افتاد و به همین حال آنها را ترک کردیم، اما این مانع گروه اول نشد که سلاح در یاران من نهند، عثمان بن حنیف سوگندشان داد که با من بجنگند، اما خدای ﻷبه ذریعه بندههای نیک خود مرا کمک کرد و تدابیر و نقشههای توطئه آمیز آنها را به خود آنها برگرداند. بیست و شش روز بماندیم و آنها را به احکام کتاب الهی دعوت دادیم یعنی اینکه علاوه از خونریزی جلوگیری شود مگر آنکه خونش حلال باشد، اما نپذیرفتند و به چیزها متوسل شدند که مطابق آن توافق کردیم، اما بترسیدند و خیانت کردند و فراهم آمدند و خدا خونیهای عثمان را یکجا کرد و از آنها قصاص گرفت که جز یکی از آنها جان سالم نبرد و به وسیلهی عمیر بن مرثد و مرثد بن قیس و تنی چند از قیسیان و تنی چند از طایفهی رباب و ازد از ما حمایت کرد و از آنها محفوظ داشت. از قاتلان عثمان بن عفان سچشم نپوشید تا خدا حق خویش را بگیرد، از خاینان حمایت و طرفگیری مکنید و از کسانی که مشمول حدود خدا شدهاند خشنود مباشید که ستمگر شوید.
نامههایی که برای اشخاص مخصوصی فرستاده میشد، عبارت از این بود:
«مردم را از حمایت و یاری آنها بدارید و در خانههای خویش بمانید که از این قوم به آنچه با عثمان بن عفان کردن و تفرقه در جماعت مسمانان آوردند و محافظت کتاب و سنت کردند، بس نکردند و ما را به سبب آنچه گفته بودیم و ترغیبشان کرده بودیم که کتاب خدا را بیاد آورید و حدود وی را روان کنید، کافر شمردند و ناروا گفتند، صلحا این کار را نپسندیدند و گفتارشان را وحشت آور دانستند و به آنها گفتند که بدین بس نکردید که پیشوا را کشتید و اینک بر ضد همسر پیامبر صبرخاستهاید که چرا شما را به حق خوانده و میخواهید او را با اصحاب پیامبر خدا صو پیشوایان اسلام بکشید، پس آنها و عثمان بن حنیف، پیروان غوغایی و جاهل خویش را با زطها و سیابجه به کار انداختند و ما از آنها به جمعی از مردم خیمهها پناه بردیم، بیست و شش روز چنین بود، دعوتشان میکردیم که به حق گرایند و میان ما حق حایک نشوند، اما خیانت آوردند و نامردی کردند و ما مقابله نکردیم. بیعت طلحه زبیر را حجت آوردند و پیکی فرستادند که با حجت بیامد، اما حق را نشناختند و تحمل آنرا نکردند و در تاریکی هجوم آوردند که مرا بکشند در صورتی که کسی با آنها جنگ میکرد من نبودم. از پای ننشستند تا به آستانهی خانهی من رسیدند، بلدی همراه داشتند که به سوی من راهبرشان شود، اما گروهی را بر در خانهی من یافتند که عمیر بن مرثد و مرثد بن قیس و یزد بن عبدالله بن مرثد از آن جمله بودند باتنی چند از قیسیان و تنی چند از طایفهی رباب و ازد. آسیای جنگ بر آنها بگشت و مسلمانان دورشان را گرفتند و خونشان را بریختند و خدا ﻷمردم بصره را با طلحه و زبیر همدل و متفق کرد، اگر کسانی را به انتقام کشتهایم معذور بودهایم و این حادثه پنج روز مانده از ربیع الاخر سال سی و شش بود.