نخست ـ تحریم
قبلاً ذکر شد که ازواج مطهرات دو گروه بودند: گروه اول متشکل از عایشه، حفصه، سوده و صفیه (رضیالله عنهن) و گروه دوم متشکل از حضرت زینب و بقیه زنهای پیامبر صبودند.
عادت آنحضرت صبراین بود که بعد از نماز عصر پیش هر یک از زنانش میرفت و برای مدت کوتاهی مینشت، اگر چه ترازوی عدالت آنحضرت چنان بود که به هیچ طرفی کفه آن پایینتر نمیآمد، اما اتفاقاً چند روز بیشتر از هر وقت پیش زینب میماند، بنابراین، تمام زنها در اوقات مقرر منتظر آمدن آنحضرت صمینشستند، این واقعه سبب شد تا سایر همسران پیامبر صبه کنجکاوی بیفتند؛ عایشه علت این کار را جویا شد، پیامبر صفرمود: یکی از فامیلهای زینب برایش عسل فرستاده بود - و چون آنحضرت صعسل را خیلی دوست داشت، زینب هر روز به او عسل میداد و آنحضرت صچون نمیخواست خاطر او را بشکند، آنرا رد نمیکرد؛ بنابراین، در عادت همیشگی کمی فرق بوجود آمده بود. عایشه که ماجرا را کشف نموده بود، با دوست صمیم و همراز همیشگی خود حفصه و سوده موضوع را در میان گذاشت. آنان برای اینکه پیامبر صدست از این کار بکشد، نقشهای کشیدند. موضوع از این قرار بود که پیامبر صاز بوی بد به شدت متنفر بود. برای همین سیر و پیاز نمیخورد. حتی اگر در غذایی وجود داشت از خوردن آن خودداری میکرد. تصمیم گرفتند از همین کانال وارد شوند، تا به مقصود خود دست یابند. بنابراین شد تا نزد هر کدام که آمد به او بگوید:
- «مغافیر خوردهای. در تو بوی مغافیر میبینم».
مغافیر نوعی صمغ خوشمزه اما بدبو بود. پیامبر که این سخن را شنید فرمود:
«لا، وَلَكِنِّی كُنْتُ أَشْرَبُ عَسَلاً عِنْدَ زَینَبَ بِنْتِ جَحْشٍ، فَلَنْ أَعُودَ لَهُ، وَقَدْ حَلَفْتُ».
- «خیر، بلکه نزد زینب دختر جحش، عسل میخوردم ولی سوگند میخورم که دیگر این کار را نخواهم کرد» [۲۸۷].
به محض اینکه چنین گفت در دل آنحضرت صعسل ناپسند گردید و عهد کرد که دیگر عسل نخورد.
اگر این واقع مربوط به انسانهای عادی بود، چیزی نبود، اما این کار از جانب یک شارع عظیم به وقوع رسید که بر هر سخنی از سخنان او قانون و اصلهای بزرگی مرتب میگردید، بنابراین خداوند ﻷاو را عتاب کرد و آیههای ابتدای سورهی تحریم را نازل فرمود:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِيمٞ١ قَدۡ فَرَضَ ٱللَّهُ لَكُمۡ تَحِلَّةَ أَيۡمَٰنِكُمۡۚ وَٱللَّهُ مَوۡلَىٰكُمۡۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡحَكِيمُ٢﴾[التحریم: ۱-۲].
«ای پیغمبر! چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده است، به خاطر خوشنود ساختن همسرانت، بر خود حرام میکنی؟ خداوند آمرزگار مهربانی است (و تو را و همسران تو را میبخشاید). خداوند راه گشودن سوگندانتان را برای شما مقرّر میدارد. (بدین نحو که کفّاره قسم را میدهید و خود را از زیر بار مسؤولیت آن بیرون میآورید). خدا یاور و سرور شما است، و او بس آگاه و کار بجا است».
در اثناء این برهه آنحضرت صسخنی سری و رازی را به حضرت حفصه گفته بود که او نیز آنرا پیش حضرت عایشه بیان نمود. در قرآن مجید راجع بدان چنین آمده:
﴿وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِيُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ حَدِيثٗا فَلَمَّا نَبَّأَتۡ بِهِۦ وَأَظۡهَرَهُ ٱللَّهُ عَلَيۡهِ عَرَّفَ بَعۡضَهُۥ وَأَعۡرَضَ عَنۢ بَعۡضٖۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِۦ قَالَتۡ مَنۡ أَنۢبَأَكَ هَٰذَاۖ قَالَ نَبَّأَنِيَ ٱلۡعَلِيمُ ٱلۡخَبِيرُ٣ إِن تَتُوبَآ إِلَى ٱللَّهِ فَقَدۡ صَغَتۡ قُلُوبُكُمَاۖ وَإِن تَظَٰهَرَا عَلَيۡهِ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ مَوۡلَىٰهُ وَجِبۡرِيلُ وَصَٰلِحُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَۖ وَٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ بَعۡدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ٤﴾[التحریم: ۳-۴].
«خاطرنشان ساز وقتی را که پیغمبر با یکی از همسرانش (به نام حفصه) رازی را در میان نهاد، و او آن راز را (به عایشه) خبر داد، و خداوند پیغمبرش را از این (افشای سرّ) آگاه ساخت. پیغمبر برخی از آن (رازگوئی) را (برای همسر رازگویش حفصه) بازگو کرد و از برخی دیگر خودداری کرد. هنگامی که همسرش را از آن (رازگوئی) مطّلع کرد، او گفت: چه کسی تو را از این (موضوع) آگاه کرده است؟ پیغمبر گفت: خداوند بس دانا و آگاه مرا با خبر کرده است. اگر به سوی خدا برگردید و توبه کنید (خداوند برگشت و توبه شما را میپذیرد) چرا که دلهایتان (از حفظ سرّ که پیغمبر دوست میداشت) منحرف گشته است. و اگر بر ضدّ او همدست شوید (و برای آزارش بکوشید، باکی نیست) خدا یاور او است، و علاوه از خدا، جبرئیل، و مؤمنان خوب و شایسته، و فرشتگان پشتیبان او هستند».
سؤال این است که این چه رازی بوده است که در پوشیده نگاه داشتن آن اینقدر شدت به خرج داده شده است و از حفصه خواسته شده که آنرا مخفی نگاه دارد؟ در صحیح بخاری آمده است که این همان واقعه تحریم عسل بوده است [۲۸۸]. همچنانکه در بعضی از روایات صحیح آمده است که آنحضرت صکنیزی به نام ماریه داشت، آنحضرت صبخاطر خوشنودی حضرت عایشه و حضرت حفصه آن را بر خود حرام کرد و به حضرت حفصه تأکید کرده بود که این راز را پیش خود نگاه دارد و به عایشه خبر ندهد، اما حفصه آنرا به اطلاع عایشه رساند بنابراین، آیات فوق نازل شدند [۲۸۹].
اما باز سؤال اینجاست که آنچنان که از نص قرآن مجید بر میآید فقط جلب نظر عایشه مقصود نبوده است، بلکه زنهای دیگر را نیز شامل میشود، چنانچه نص قرآن میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ تَبۡتَغِي مَرۡضَاتَ أَزۡوَٰجِكَ﴾[التحریم: ۱].
«ای پیغمبر! چرا چیزی را که خدا بر تو حلال کرده است، به خاطر خوشنود ساختن همسرانت، بر خود حرام میکنی؟ خداوند آمرزگار مهربانی است (و تو را و همسران تو را میبخشاید)».
پس وقتی که تنها منظور عایشه نبوده است او را از جریان بیخبر نگاه داشتن یک حرف بیمعنا میباشد، زیرا رضایت او با دانستن این واقعه حاصل میگردد. از آیه این نیز ثابت میشود که آنچه آنحضرت صبرخود حرام کرده بود یک کنیز نبوده است، زیرا اگر این روایت صحیح هم باشد آن فقط خواسته حضرت حفصه لبوده، در صورتی که آیه به این اشاره میکند که آنها حد اقل سه زن بودند و خواستهای مشترک داشتهاند. گذشته از این، پرهیز از خوردن یک خوراک یا خودداری از یک کنیز از کجا میتواند اینقدر مهم باشد که اعانت و یاری مسلمانان روی زمین و فرشتگان آسمان مطرح شود؟ زیرا اگر آنحضرت صعسل نمیخورد یا از کنیز احتراز میکرد، مردم خود به خود متوجه میشدند که آنحضرت صدارد چنین میکند. همانند مسألهی سوسمار که مردم اطلاع یافتند، با توجه به اینکه عربها سوسمار میخوردند، اما خوردن آن، برای آنحضرت صگوارا نبود. همچنانکه آنحضرت صیکی دو تا از زنها را طلاق داد و یا در خصوص آن تصمیم گرفته بود اما رازی در کار نبوده است.
افرادی که با طرز گفتار قرآن آشنا هستند یا به محاوره عربی آگاهی دارند، میدانند که همیشه بعد از کلمهی «اذا» جملهای تازه و مستقل، و مطلبی جدید بیان میشود؛ در آیههای گذشته واقعه تحریم مورد بحث قرار گرفته بود، سپس مطلب جدیدی شروع میشود که خود قرآن مجید بدان پرداخته و آن «ظهار» میباشد. تفصیل «ظهار» را ما به نقل از صحیح مسلم بعداً بیان خواهیم کرد.
منافقین مدینه که در صفحات گذشته مثالهای متعددی از فتنه انگیزی آنها بیان شد، برای اظهار خباثت و حقد و کینهی درونی خود، چه مسألهای بهتر از این میتوانست بدستشان برسد که آنها بنیاد یک دسیسهی خطرناک را طرحریزی کردند و این فقط قیاس و یا استنباط نیست، بلکه از آیههای قرآن مجید بدست آمده و آیهای که ذکر شد با توجه به اهمیتی که دارد به این واقعیت اشاره میکند، و بعد از اینکه مسلمانان را نصیحت میکند که محبت خانواده و زنها و فرزندان نباید شما را از راه حق دور بکند، این آیه فرا میرسد:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ جَٰهِدِ ٱلۡكُفَّارَ وَٱلۡمُنَٰفِقِينَ وَٱغۡلُظۡ عَلَيۡهِمۡۚ وَمَأۡوَىٰهُمۡ جَهَنَّمُۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِيرُ٩﴾[التحریم: ۹].«ای پیغمبر! با کافران و منافقان جهاد و پیکار کن (تا ایشان را از کفر و نفاق به دور داری) و بر آنان سخت بگیر و (با ایشان خشن باش. این مجازات کنونی ایشان است، و در آخرت) جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرنوشت و چه زشت جایگاهی است!».
بعد خطاب به آنها داستان زنان حضرت نوح÷و حضرت لوط÷را بیان میکند و توضیح داده که اگر زنان آنها حق پرستی را اختیار نکردند، چه ضرری به پیامبران و دعوت آنان رسید؟ و شما نیز ای منافقان! برای آسیب رساندن به دعوت اسلامی و ناراحتی پیامبر صچه چیزی را در توان دارید؟ و صحت این قیاس از آیاتی نیز بر میآید که در ضمن این واقعه نازل شدهاند [۲۹۰]، آنجا که میفرماید:
﴿وَإِذَا جَآءَهُمۡ أَمۡرٞ مِّنَ ٱلۡأَمۡنِ أَوِ ٱلۡخَوۡفِ أَذَاعُواْ بِهِۦۖ وَلَوۡ رَدُّوهُ إِلَى ٱلرَّسُولِ وَإِلَىٰٓ أُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنۡهُمۡ لَعَلِمَهُ ٱلَّذِينَ يَسۡتَنۢبِطُونَهُۥ مِنۡهُمۡ﴾[النساء: ۸۳] «و هنگامی که (خبر) کاری که موجب نترسیدن یا ترسیدن است (از قبیل: قوّت و ضعف، و پیروزی و شکست، و پیمان بستن با این قبیله و گسستن از آن قبیله) به آنان (یعنی منافقان یا مسلمانان ضعیفالایمان) میرسد، آن را (میان مردم) پخش و پراکنده میکنند (و اخبار را به گوش دشمنان میرسانند). اگر این گونه افراد، سخن گفتن در اینباره را به پیغمبر و فرماندهان خود واگذارند (و خبرهائی را که میشنوند فقط به مسؤولان امور گزارش دهند) تنها کسانی از این خبر ایشان اطّلاع پیدا میکنند که اهل حلّ و عقدند و آنچه بایست از آن درک و فهم مینمایند».
[۲۸۷] مسند امام احمد ۶/۲۴۹ ش ۲۶۱۶۲، صحیح بخاری- کتاب تفسیر القرآن ش ۴۹۱۲ و کتاب الایمان و النذور ش۶۶۹۱. [۲۸۸] بخاری در صحیح خود آورده که عایشه لمیگوید: رسول الله صبرای خوردن عسل نزد زینب دختر جحش میرفت و آنجا میماند. من و حفصه با یکدیگر، توافق کردیم که هرگاه، رسول خدا صنزد هر یک از ما آمد، به او بگوید: آیا مغافیر (صمغی شیرین و بد بو) خوردهای؟ زیرا از تو بوی مغافیر به مشام میرسد. پیامبر اکرم صفرمود: «لا، وَلَكِنِّی كُنْتُ أَشْرَبُ عَسَلاً عِنْدَ زَینَبَ بِنْتِ جَحْشٍ، فَلَنْ أَعُودَ لَهُ، وَقَدْ حَلَفْتُ، لا تُخْبِرِی بِذَلِكَ أَحَدًا». «خیر، بلکه نزد زینب دختر جحش، عسل میخوردم ولی سوگند میخورم که دیگر این کار را نخواهم کرد. و شما هم احدی را از این کار، باخبر نسازید». (بخاری- کتاب الطلاق ش ۵۲۶۷، صحیح مسلم- کتاب الطلاق ش۱۴۷۴، سنن نسائی- کتاب الطلاق ش ۳۴۲۱ و کتاب الایمان و النذور ش۳۷۹۵.) [۲۸۹] السنن الکبری- بیهقی ۷/۳۵۳ ش ۱۴۸۵۴، سنن نسائی ۵/۲۸۶ ش۸۹۰۷ و ۶/۴۹۵ ش۱۱۶۰۷، الاحادیث المختارة- مقدسی ۵/۶۹ ش۱۶۹۴. [۲۹۰] به داستان ایلاء در صحیح بخاری- کتاب الطلاق ش ۴۹۱۳/۵۱۹۱ و صحیح مسلم- کتاب الطلاق ش۱۴۷۹ مراجعه شود که در آن سخن عمر نیز آمده، آنجا که بعد از ذکر آیه میفرماید: من این امر را از آن استنباط نمودم.