مبحث سوم: فقه و قیاس و اصول آن در اجتهاد
از نظر عملی کتاب و سنت در حقیقت به منزله دلایل فقهی میباشند و فقه به نتیجه آن دلایل و آنچه از آن استنباط شده میگویند. آنچه در لابهلای خطوط قرآن و سنت درج شد و آنچه تحت عنوان «الإفتاء والارشاد» بحث میگردد، پرده از این برمیدارد که رتبه امالمؤمنین در فقه چه اندازه بوده است، و اصول مورد استناد او در استنباط مسائل و اجتهاد و قیاس چه بوده است؟
در عهد رسالت، شخص پیامبر صخودش مرکز علم و فتوا بود، بعد از سپری شدن این عهد مقدس، بزرگان صحابه شکه رازدان شریعت بودند جانشین آنحضرت صشدند. حضرت ابوبکر و عمر باگر با مسئله جدیدی برخورد میکردند تمام علمای صحابه را جمع مینمودند و از آنها مشوره میگرفتند. اگر از آنها کسی حدیث خاصی به ذهنش میرسید آنرا بیان میکرد و اگر نه بر احکام منصوص قیاس کرده و حکم مینمودند.
این مرکز فقهی تا اوایل خلافت سوم به مرکز نبوت وابسته بود، در زمان حضرت عثمان سفتنهها سر بلند کردند و مردم به مکه معظمه، طایف، دمشق و بصره رفتند؛ حضرت علی سکوفه را دارالخلافه قرار داد، از اینرو بسیاری از تربیت یافتگان این مدرسه به شهرهای دیگر رفتند، اگر چه این واقعات اتفاقی دایره علم را وسیع نمود، اما نتوانست عظمت اتحاد اجتماعی آنرا حفظ کند. اگر هم آن رونق باقی مانده بود، فقط در در و دیوار کاشانه نبوی میتوان آنرا یافت.
حضرت عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، ابو هریره و عایشه شچهار نفر مشهوری بودند که بعد از بزرگان صحابه شدر مدینه طیبه، مسند نشین مجالس فقه، فتوا و دعوت واقع شدند، در مورد احکام غیر منصوص این چهار بزرگ اصول مختلفی را مد نظر داشتند. روش حضرت عبدالله بن عمر و ابو هریره باین بود که اگر برای مسئلهای در کتاب و سنت و اثر جوابی مییافتند، آنرا بر به سائل عرضه میداشتند و اگر نه ساکت میشدند. حضرت عبدالله بن عباس سبا همین حالت بر احکام منصوص گذشته یا بر مسائل فیصله شده، مسائل جدید را قیاس میکرد و جواب را طبق عقل خودش صادر مینمود.