با هم غذا خوردن
پیامبر صاغلب با عایشه در یک کاسه غذا میخورد، یکمرتبه با هم غذا میخورند که حضرت عمر ساز آنجا گذشت، آنحضرت او را نیز صدا کرد و هر سه نفر با هم یکجا غذا خوردند [۱۵۸]. گفتنی است که تا آن وقت دستور حجاب نازل نشده بود. روایت ذیل از نهایت محبت پیامبر صبرای عایشه لپرده برمیدارد که حتی در غذا خوردن نیز به او محبت ورزیده است، عایشه لمیگوید: استخوانی را گاز گرفته بودم و بقیه را به پیامبر صعطا نمودم، پیامبر صجایی را گاز میگرفت که من گاز گرفته بودم و اگر از لیوانی آب مینوشیدم و آن را به پیامبر صمیدادم، ایشان از جایی آب مینوشیدند که من از آنجا آب نوشیده بودم [۱۵۹].
یکبار هر دو مشغول غذا خوردن بودند که حضرت سوده لبر آنان وارد شد و از حضرت عمر سشکایت کرد که او حتی برای کارهای ضروری نیز مرا از بیرون رفتن منع میکند [۱۶۰].
با توجه به اینکه شبها چراغی در خانه روشن نمیشد، گاهی دست هر دو به یک تکه گوشت میخورد [۱۶۱].
پیامبر صهمسایهای ایرانی داشت که آبگوشت را بسیار عالی میپخت، او یکبار آنحضرت را دعوت کرد، آنحضرت فرمود: عایشه هم است؟ گفت: نه. آنحضرت فرمود: پس من هم دعوت شما را قبول نمیکنم. میزبان دوباره آمد و همان درخواست را عرضه داشت و با همان جواب روبرو شد. او دوباره رفت و برای بار سوم آمد. آنحضرت صباز فرمود: عایشه هم دعوت میباشد؟ عرض کرد: بلی. پس پیامبر صو عایشه لبه خانه آن مرد رفتند [۱۶۲].
[۱۵۸] الادب المفرد- بخاری ۱/۳۶۲ ش۱۰۵۳، مجمع الزوائد- هیثمی ۷/۹۳، المعجم الصغیر- طبرانی۱/۱۴۹ ش۲۲۷، الاوسط ۳/۲۱۲ ش۲۹۴۷، السنن الکبری- نسائی ۶/۴۳۵ ش۱۱۴۱۹. [۱۵۹] سنن ابوداود- کتاب الطهارة- باب مؤاکلة الحائض ش۲۵۹، صحیح مسلم- کتاب الحیض ش۳۰۰، سنن نسائی به سند معضل- کتاب الطهارة ش۲۷۹، کتاب الحیض ش۳۷۷،۳۷۹، ۳۸۰، سنن ابن ماجه- کتاب الطهارة ش۶۴۳. [۱۶۰] متن حدیث در بخاری از عایشه روایت شده که: عایشه لمیگوید: پس از نزول حکم حجاب، سوده لکه زنی تنومند بود و برای کسی که او را میشناخت، پنهان نمیماند، برای قضای حاجت از خانه بیرون رفت. پس عمر بن خطاب او را دید و گفت: ای سوده! بخدا سوگند، برای ما پنهان نمیمانی. پس طوری بیرون برو که کسی تو را نشناسد. عایشه میگوید: پس از شنیدن این سخن، سوده برگشت در حالی که رسول خدا صدر خانۀ من بود و قطعه گوشتی در دست داشت و مشغول شام خوردن بود. در آن اثنا، سوده وارد شد و گفت: ای رسول الله! من برای کاری بیرون رفتم، عمر به من چنین و چنان گفت. آنگاه خداوند، وحی نازل کرد. پس از برطرف شدن حالت وحی، در حالی که آن قطعه گوشت، همچنان در دستش قرار داشت و آنرا نگذاشته بود، فرمود: «إِنَّهُ قَدْ أُذِنَ لَكُنَّ أَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِكُنَّ». «همانا به شما اجازه داده شده است که برای نیازهای خود، بیرون بروید». [۱۶۱] نویسنده به آن روایت اشاره داشته که در مسند امام احمد از حمید بن هلال رایت شده که عایشه گوید: در یکی از شبها خانوادهی ابوبکر سقسمتی از گوشت گوسفند را برای ما فرستاده بودند، پیامبر صگوشت را میگرفت و من قطع میکردم و یا من گوشت را میگرفتم و او آنرا قطع مینمود... ۶/۲۱۷ ش۲۵۸۶۷، مسند اسحاق بن راهویه ۳/۹۶۶ ش۱۶۸۲، الطبقات الکبری ۱/۴۰۴. [۱۶۲] صحیح مسلم- کتاب الاشربة ش۲۰۳۷، سنن نسائی- کتاب الطلاق ش۳۴۳۷.